سوم: پس از وفات ابوذر، عثمانسخانواده او را تحت تکفل خویش قرار داد
در غزوهی تبوک، به رسولخدا جعرض کردند که ابوذر به دلیل توقف شترش، از سپاه جا مانده است. رسولخدا جبه یاران فرمود:
«دعوه فإن یك فیه خیر فسیلحقه الله بكم، وإن یك غیر ذلك فقد أراحكم الله منه»
«او را به حال خود رها کنید که اگر خداوند در او خیر ببیند او را به سپاه ما میرساند و در غیر اینصورت شما را از شر او راحت کرده است».
از آن طرف، چون ابوذر دید که شترش قصد حرکت ندارد، وسایل خود را برداشت و پیاده و در آن صحرای سوزان، به دنبال سپاه اسلام به راه افتاد. چون سپاه اتراق کرد به رسولخدا جخبر دادند که مردی از دور به سپاه ما نزدیک میشود. رسولخدا جفرمود:
«كن أبا ذر»
«امیدوارم که او ابوذر باشد». که همین طور نیز شد. آن مرد، ابوذر بود که با مشقت بسیار خود را به سپاه اسلام رسانیده بود با رسیدن ابوذر به جمع مسلمانان، آنان فریاد شوق بر آوردند و به پیشواز او شتافتند و چون او را نزد رسولخدا جآوردند، حضرت جفرمودند:
«رحم الله أبا ذر، یمشی وحده، ویموت وحده، ویُبعث وحده».
«خداوند، ابوذر را مورد رحمت خویش قرار دهد که او به تنهایی حرکت میکند و میزید، به تنهایی میمیرد و به تنها محشور میشود» [۱۲۱۱]
آن روز که پس از گذشت سالها و در عهد عثمانسو در دیار ربذه، مرگ ابوذر فرا رسید این سخن رسولخدا جدر مورد او تحقق یافت. ابوذر پیش از رحلت به همسر و غلام خویش وصیت نمود که چون مرد، جنازه او را پس از غسل و کفن کردن، در کنار راه کاروان حجاج قرار دهند و به اولین کاروانی که از آنجا رد میشود بگویند که این جنازه کیست و چون او بمرد، همسر و غلامش چنین کردند و جنازه او را در کنار راهگذر کاروانیان گذاشتند. گویند اولین کاروانی که از آنجا رد میشد از کوفه میآمد و در میان ایشان، عبدالله بن مسعود جبود. چون او به نزدیک جنازه رسید، از همسر و غلام ابوذر پرسید که این جنازه کیست و چرا او را اینجا گذاشتهاند و چون بشنید که این جنازه ابوذر، آن صحابی عظیم الشأن، است از شدت تأثر از مرکب به زیر آمد و ساعتها بر جنازه او اشک ریخت. آنگاه به اطرافیان گفت: حقا که رسولخدا جراست گفت که ابوذر به تنهایی حرکت میکند و میزید، به تنهایی میمیرد و به تنها محشور میشود [۱۲۱۲]. سپس بر جنازه ابوذرسنماز میت گذارد و او را دفن نمود. چون کاروان قصد عزیمت نمود، دختر ابوذر به ابن مسعود گفت: ابوذر، پیش از مرگ، به ما وصیت کرد که به اولین کاروانی که از آنجا رد شد و او را دفن نمود، سلام او را برسانیم و ما را سوگند داد تا آنان را طعام دهیم. آنگاه که کاروان به جانب مکه به راه افتاد، خانواده ابوذر را با خود به مکه و نزد عثمان بردند و چون عثمانساز واقعه وفات ابوذر با خبر شد بسیار اندوهگین شد و به همین خاطر، دختر او را تحت تکفل خود قرار داد [۱۲۱۳]. در روایتی دیگر چنین آمده است که چون کاروانیان جنازه ابوذر را دفن کردند، دختر او آنان را به طعام و استراحت در آن منطقه دعوت نمود که آنان نیز پذیرفتند و چون قصد عزیمت نمودند، ابن مسعود به کاروانیان پیشنهاد داد تا در مسیر خود نزد عثمان بن عفانسروند و در مورد خانواده ابوذر با او به مشورت بپردازند. هنگامی که کاروان به مکه رسید، ابن مسعود، عثمان را از قضیه مرگ ابوذر مطلع ساخت. او نیز با اندوه بسیار، در حق او دست به دعا برداشت و از خداوندﻷبرای او طلب آمرزش و رحمت نمود. پس از تمام شدن مناسک حج، عثمان به جانب منطقه ربذه رفته و خانواده ابوذر را با خود به مدینه میبرد و آنان را تحت تکفل خویش قرار میدهد.
[۱۲۱۱] السیرة النبویة، ابن هشام (۴/۱۷۸). [۱۲۱۲] السیرة النبویة، ابن هشام (۴/۴۷۸). [۱۲۱۳] التمهید و البیان فی مقتل الشهید عثمان بن عفان، ص ۸۷.