پانزدهم: زهد عثمان
اگر عثمان بن عفان به داشتن ثروت و مال فراوان شهرت داشت اما او با وجود آن همه ثروت، فردی بود زاهدمنش که به متاع دنیا وقعی نمیگذاشت. به عنوان نمونه، حمیدبن نعیم روایت میکند که روزی عمر و عثمانببه ضیافتی دعوت شدند، چون از آنجا بیرون آمدند، عثمان گفت: در آنجا غذاهایی را دیدیم که آرزو میکردم بدانجا نمیرفتیم، عمر گفت: چرا؟ او گفت: زیرا میترسم این ضیافت و غذاهای آن به خاطر فخر و مباهات بوده باشد. [۳۷۶]
این در واقع شناخت عثمان از چارچوب سخاوت و بخشش در اسلام است؛ زیرا در اسلام بخشش و سخاوت نباید در جهت فخر و مباهات باشد، بلکه باید در عین تواضع و اجتناب از اسراف و یا هر نوع تکبّری صورت گیرد، تنها برای سپاس خداوند بزرگ و به شکرانه نعمتهای او انجام گیرد. [۳۷۷]
همچنین امام احمد از میمون بن مهران روایت میکند که همدانی گوید: روزی امیرمؤمنان عثمان را دیدم سوار بر استری که خدمتکار او، نائل، بدنبال او حرکت میکند [۳۷۸]. همچنین باز امام احمد از همدانی نقل میکند که او روزی امیر مؤمنان، عثمان را تنها در مسجد یافت که ملحفهای بر روی خود انداخته و به خواب رفته بود. [۳۷۹]
نیز شرحبیل بن مسلم روایت میکند که عثمان عادت داشت به مردم غذاهای خوب بدهد اما خود، در خانه، سرکه و روغن تناول میکرد. [۳۸۰]
این نمونهها بیانگر میزان زهد امیرمؤمنان عثمان میباشد. تعجب برانگیز نیست اگر فردی که ثروت متوسطی دارد، زاهد باشد بلکه، تعجبّ آنجا است که آن فرد متموّل و ثروتمند باشد و زهد پیشه نماید، زیرا ثروت فراوان و نعمت زیاد، فرد را به سمت لذتها و خوشیها سوق میدهد، حالا اگر فرد ثروتمند باشد و بخواهد که زهد پیشه نماید باید از معرفت و شناخت بالایی نسبت به ایمان به خدا و ترس از او برخوردار باشد، به نحویکه این معرفت بر قلب و جان او استیلا پیدا کند و همهی وجود او را فرا گیرد تا آنجا که دنیا را حقیر و بیارزش ببیند و آخرت را عظیم و با ارزش؛ عثمان نیز چنین بود؛ او که از ثروتمندترین صحابه بود، توانست با قدرت ایمان، بر امیال و خواهشهای خود فائق آید و به بزرگترین زاهدان تبدیل شود، او توانست خود را نمونهای والا برای ثروتمندان سازد و به آنان اثبات کند که میتوان هم ثروتمند بود و هم زاهد و در کنار اموال و ثروتهای فراوان و لذّتها و خوشیهای متنوع، زاهدمنش بود و از آنها صرفنظر نمود. [۳۸۱]
[۳۷۶] إمام أحمد، الزهد، ۱۲۶. [۳۷۷] التاریخ الإسلامی (۱۷ و۱۸/۴۸). [۳۷۸] الزهد، ۱۲۷. [۳۷۹] الزهد، ۱۲۷. [۳۸۰] همان، ۱۲۹. [۳۸۱] التاریخ الإسلامی (۱۷ و۱۸/۴۹).