عثمان بن عفان رضی الله عنه - بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه سوم

فهرست کتاب

نخست: خلاصه ماجرا

نخست: خلاصه ماجرا

راویان کینه‌توز و دروغ‌پرداز، راجع به رابطه عثمان و ابوذر، که هر دو از اصحاب بزرگ رسول‌خدا جمحسوب می‌شدند، بار دیگر با جعل اکاذیب، تلاش نموده‌اند چهره‌ی عثمان بن عفانسرا تخریب نمایند. آنان عثمان را متهم می‌کنند که او ابوذر را به منطقه «ربذه» تبعید نمود تا صدای اعتراض او به گوش مسلمانان نرسد. همچنین دسته‌‌ای از مؤرخان این چنین پنداشته‌اند که ابوذر در شام با ابن السوداء، عبدالله بن سبأ، ملاقاتی داشته و در جریان این برخورد، ابوذر تحت تأثیر افکار و عقاید ابن السوداء قرار گرفت و به این نتیجه رسید که باید قناعت و زهد در پیش گرفته و چون فقرا زیست و اموالی را که بدان نیازی نیست در میان نیازمندان تقسیم نمود. همچنین بیان می‌شود که در این ملاقات، عبدالله بن سبأ توانست ابوذر را قانع کند که علیه معاویه و سیاست‌های او در شامات، لب به سخن گشاید و دست به اعتراض علیه او زند. در این روایات آمده است ‌که چون عباده بن صامتساز ماجرای این ملاقات با خبر شد، عبدالله بن سبأ را دستگیر کرده و او را نزد معاویه برد و بدو گفت: که این مرد، ابوذر را از شام اخراج کرد [۱۱۶۳]. احمد امین نیز در این میان تلاش نموده است تا میان عقاید ابوذرسو باورهای کیش مزدک، شباهت‌هایی را بیابد و آن‌دو را به هم مرتبط سازد. او در کتاب «فجر الإسلام»، چنین بیان می‌کند: عبدالله بن سبأ از مردمان شام بود که چند سالی را در شهرهای عراق نیز بسر برد و چون می‌دانیم که پیش از اسلام، ایرانیان در یمن و عراق، حضوری فعال داشتند، به همین دلیل، احتمال بسیار دارد که این مرد با باورهای مزدکیان آشنا شده و بعدها این افکار را به ابوذر و دیگر مسلمانان منتقل نموده باشد، مسلمانانی چون ابوذر نیز که این افکار را در تضاد با اسلام نمی‌دیدند آن‌ها را می‌پذیرفتند [۱۱۶۴]. بدون شک، تمام این روایاتی که عثمان بن‌عفانسرا از انحای مختلف مورد تهمت و افترا قرار می‌دهند، باطل و کذب محض [۱۱۶۵]و ماحصل تراوشات ذهن بیمار افرادی معلوم‌الحال می‌باشند. اصل ماجرا از این قرار است که ابوذر برداشت خاصی از آیه سی و چهارم سورۀ مبارکه توبه داشت که با دیدگاه جمهور صحابه در مورد آن آیه، مخالف بود و چون او بر این بینش خود اصرار می‌ورزید و در مقابل نیز، هیچ یک از صحابه، دیدگاه او را نمی‌پذیرفت، بناچار، صلاح و خیر امت را در این دید که از روی اختیار و انتخاب خود و نه از روی اجبار دیگری، به منطقه ربذه که در دوران حیات نبی خدا جنیز هر از چند گاهی بدانجا می‌رفت، مهاجرت کند و در آن‌جا ساکن شود. عثمان هیچ‌گاه تلاش ننمود که ابوذر را از دیدگاه خود منصرف کند و دیدگاه جمهور صحابه را بر او تحمیل نماید، زیرا برداشت و فهم ابوذر از این آیه، فهمی درست و قابل قبول بود. نکته مهم این‌جا است که هیچ کس مجبور نبود دیدگاه ابوذر را بپذیرد و به همین دلیل، ابوذر در این رابطه، در میان صحابه، تنها فردی بود که بدان دیدگاه اعتقاد داشت [۱۱۶۶]. درست‌ترین روایت در این زمینه روایت امام بخاری است که از قول زید بن وهب، چنین نقل می‌کند: چون مسیر مسافرتم از ربذه می‌گذشت، نزد ابوذر رفتم و از او پرسیدم که چرا در آن‌جا سکنی گزیده است، ابوذر در پاسخ به من چنین گفت: هنگامی که در شام بودم بر سر مصادیق آیه:

﴿ ۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلۡأَحۡبَارِ وَٱلرُّهۡبَانِ لَيَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡبَٰطِلِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۗ وَٱلَّذِينَ يَكۡنِزُونَ ٱلذَّهَبَ وَٱلۡفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٖ ٣٤ [التوبة: ۳۴].

«ای مؤمنان! بسیاری از علماء دینیِ یهودی و مسیحی، اموال مردم را به ناحق می‌خورند، و دیگران را از راه خدا بازمی‌دارند (و از اطمینان مردمان به خود سوءاستفاده می‌کنند و از پذیرش اسلام ممانعت می‌نمایند. ای مؤمنان! شما همچون ایشان نشوید و مواظب علماء بدکردار و عرفاء ناپرهیزگار خود باشید و بدانید اسم و رسمْ دنیاپرستان مال‌اندوز را تغییر نمی‌دهد) و کسانی که طلا و نقره را اندوخته می‌کنند و آن را در راه خدا خرج نمی‌نمایند، آنان را به عذاب بس بزرگ و بسیار دردناکی مژده بده».

با معاویه دچار اختلاف شدم. معاویه معتقد بود که این آیه در مورد اهل کتاب است اما من بر این باور بودم که مصادیق آن، هم آنان هستند و هم ما. به خاطر این اختلاف نظر، معاویه نامه‌‌ای به عثمان نوشت و از من گلایه نمود، عثمان نیز از من درخواست کرد که به مدینه باز گردم و من نیز چنین نمودم؛ پس از ورود من به مدینه، خیل عظیمی از مردم، گویا که قبلاً مرا ندیده باشند، گرد من جمع می‌شدند و در مورد این جریان، با من صحبت می‌کردند؛ چون خبر این مجالس به عثمان رسید مرا فرا خواند و در این رابطه و این‌که از این سخنان، زمزمه‌های اختلاف و تفرقه به گوش می‌رسید با من صحبت کرد؛ عثمان به من گفت: که حضورم در مدینه، باعث مسرت خاطر صحابه است اما به دلیل برخی مسایل بهتر است از شهر خارج شوم و در مکانی نزدیک شهر سکنی گزینم تا شدت آن مسایل فتنه‌انگیز از میان بروند، من نیز صلاح کار را در این دیدم که از شهر خارج شوم و در این‌جا اقامت نمایم، اما بدان اگر عثمان یک غلام سیاه پوست را سرپرست من می‌کرد و مرا زیر دست او می‌نمود باز درخواست او را اطاعت می‌نمودم و هرگز در برابر او سر به عصیان بر نمی‌داشتم [۱۱۶۷]. با دقت در این روایت، می‌توان به نکات زیر دست یافت:

۱- زید بن وهب از خود ابوذر راجع به این قضیه سؤال نمود تا حقیقت را از دروغ و شایعات تشخیص دهد؟ طبق این روایت، با بازگشت ابوذر به مدینه، مردم گرد او جمع می‌شوند و با او در مورد علت خروج او از شام و بازگشتش به مدینه صحبت می‌کنند اما در این میان حرف و حدیث‌هایی بر سر زبان‌ها می‌افتد که گویا ابوذر و عثمان با هم دچار اختلاف شده‌اند، به همین دلیل، ابوذر صلاح را در ترک مدینه می‌بیند. بنابراین، این عثمان نبود که ابوذر را وادار به ترک مدینه کرد بلکه ابوذر، خود، به خاطر حفظ آرامش و وحدت جامعه، تصمیم گرفت که از شهر خارج شده و در منطقه ربذه سکنی گزیند. ابن حجر نیز از قول عبدالله بن صامت، روایتی را نقل می‌کند که روایت فوق را تایید می‌کند عبدالله بن صامت نقل می‌کند در اثنای آن شایعات، همراه ابوذر نزد عثمان رفتم، ابوذر به عثمان گفت: ای عثمان! بدان که من جزو این غوغاسالاران و منحرفان نیستم و با این حرف و حدیث‌ها نیز کاملاً مخالفم، عثمان نیز به او گفت: ابوذر! ما تو را تنها به این دلیل از شام فرا خواندیم تا در کنار من‌ و در مدینه باشی اما ظاهراً منحرفان و غوغاسالاران حضور تو را بهانه‌ای برای ایجاد اختلاف دانسته‌اند، ابوذر در جواب چنین گفت: من در این شرایط، نیازی نمی‌بینم که در مدینه بمانم، به من اذن دهید تا به منطقه ربذه بروم و در آن‌جا سکنی گزینم. عثمان نیز با این درخواست موافقت نمود. [۱۱۶۸]

۲- ابو یعلی از قول زید بن وهب علت اقامت ابوذر در شام را چنین بیان داشته است: ابوذر به من گفت: که رسول‌خدا جبه من سفارش کرده بود که:

«إذا بلغ البناء -أی المدینة- سلعا، فارتحل إلى الشام».

«چون وسعت شهر مدینه به حدود منطقه «سلع» رسید به شام مهاجرت کن»؛ من نیز طبق وصیت رسول‌خدا جچون دیدم وسعت شهر به همان منطقه رسیده است به شام عزیمت کرده و در آن‌جا اقامت نمودم [۱۱۶۹]. در روایتی دیگر، ام‌ذر نقل می‌کند که عثمان هرگز ابوذر را به منطقه ربذه تبعید نکرد. رسول‌خدا جسال‌ها پیش به ابوذر سفارش کرده بود که:

«إذا بلغ البناء سلعا، فاخرج منها» [۱۱۷۰].

«چون وسعت مدینه به منطقه سلع رسید، در شهر نماند و در منطقه‌ای دیگر سکنی گزیند».

۳- ریشه این ماجرا، برداشت و فهم ابوذر از آیه سی و چهارم سوره توبه بود که با فهم و برداشت اجماع صحابهشتفاوت داشت. امام بخاری از قول احنف بن قیس نقل می‌کند که: روزی همراه جماعتی از قریشیان در مسجد النبی نشسته بود که ناگهان مردی با لباس خشن به مسجد در آمد، او پس از این‌که با مردم جر و بحثی کرد و خطاب به آنان چنین گفت: ثروتمندان و مال اندوزان بدانند که در جهنم، سنگ‌هایی داغ و سوزان بر سینه‌هایشان قرار می‌دهند و آن سنگ‌ها چنان داغ و سوزانند که از کتف‌های ایشان خارج می‌شوند. سپس همان سنگ‌ها را بر کتف‌های آنان قرار می‌دهند و آن سنگ‌ها از شدت حرارت، از سینه ایشان بیرون می‌آید. احنف بن قیس ادامه می‌دهد که آن مرد پس از گفتن این سخنان به کنار عمودی نشست، من نیز که او را نمی‌شناختم، خود را به او رسانده و کنار او نشستم. آنگاه به او گفتم: که ظاهراً مردم از این سخنان تو زیاد خوششان نیامد، او رو به من کرد و گفت: از رسول‌خدا جشنیدم که فرمود:

«ما أُحِبّ أنّ لی مثلَ أُحُد ذَهَباً، أُنفِقه کلَّه الا ثلاثة دنانیر» [۱۱۷۱]

«اگر مرا به اندازه کوه أحد، طلا باشد، همه‌ی آن‌را در راه خدا انفاق می‌کردم و تنها سه دینار از آن را [برای رفع مایحتاج خود] نزد خویش نگه می‌داشتم».

۴- جمهور صحابهشبا نوع برداشت ابوذرساز این آیه مخالف بودند و وعید و تهدیدی را که در این آیه وجود دارد در رابطه با آنانی می‌دانستند که از پرداخت زکات اموال خویش امتناع می‌کردند. آنان در تأیید فهم خود از این آیه به حدیثی استناد می‌کردند که ابوسعید خدریساز رسول‌خدا جروایت کرده است و چنین است:

«لَیسَ فیما دُونَ خَمسِ أَواقٍ [۱۱۷۲]صَدَقَةٌ، ولیس فیما دونَ خمسِ ذودٍصدقةٌ، ولیس فیما دُونَ خَمسةِ َأَوسُقٍ صدقةٌ» [۱۱۷۳]

«هر آن‌که را پنج اوقیه [طلا و جواهرات]، پنج شتر و پنج درخت نخل باشد، باید زکات آن‌ها را بپردازد».

ابن حجر در توضیح این حدیث بیان می‌دارد که این حدیث اعلام می‌کند هر چیزی که از پنج واحد بیشتر باشد زکاتش واجب می‌شود. اما خود حدیث چنین اقتضا می‌کند که اگر زکات مالی پرداخت شود، وعید و تهدید دوزخ، صاحب آن مال را در بر نمی‌گیرد و آن مال، دیگر گنج خوانده نمی‌شود [۱۱۷۴]. ابن رشد نیز در این رابطه چنین گفته است: اگر مقدار هر چیزی از پنج واحد کمتر باشد، زکات شامل آن نمی‌شود و بدون شک، گنج نیز محسوب نمی‌گردد، خداوندآنان را که زکات اموال خویش بپردازند می‌ستاید و به پاداش مضاعف بشارت می‌دهد و هر آن‌که را که خداوند به خاطر پرداخت زکات اموالش می‌‌ستاید، به دلیل داشتن آن مال، مذمّت و تهدید نمی‌کند. [۱۱۷۵]ابن حجر در پایان سخنان خود راجع به این حدیث چنین می‌گوید: داشتن مالی که به حد زکات نرسیده است گنج نامیده نمی‌شود، زیرا آن مال معاف از پرداخت زکات است. مالی نیز که زکات آن پرداخت شده باشد چنین است، چرا که آن مال، با پرداخت زکات آن، از فریضه‌ای دیگر معاف شده است و دیگر گنج خوانده نمی‌شود [۱۱۷۶]. ابن عبدالبر نیز گفته است که جمهور علما بر این نظرند که گنج مورد نکوهش این آیه، مالی است که زکات آن، پرداخت نشده باشد و حدیثی که ابوهریره از رسول‌خدا جروایت کرده است مؤید این قول می‌باشد. در این حدیث، رسول‌خدا جفرمودند:

«اذا ادیت زکاة مالك، فقد قضیت ما علیك».

«هر گاه زکات اموالت را پرداخت نمودی، آن‌گاه فریضه‌ای را که بر تو واجب است ادا نموده‌ای».

و تنها افراد زاهدمنشی چون ابوذرسبا این قول جمهور مخالفت ورزیده‌اند. [۱۱۷۷]

۵- شاید حدیثی که امام احمد از شداد بن اوس نقل کرده است، علت آن موضع‌گیری‌های سخت‌گیرانه ابوذر راجع به مساله زکات و انفاق باشد. شداد نقل می‌کند که ابوذر احادیثی را که در آن‌ها شدت وجود داشت [و با روحیّه او که در بیابان‌های خشک و خشن عربستان می‌زیست سازگارتر بود] می‌شنید و آن‌گاه به جانب قوم خویش می‌رفت تا آن‌ها را به ایشان ابلاغ نماید. پس از چند روز، رسول‌خدا جبا احادیثی دیگر از شدت آن احادیث پیشین می‌کاست اما در آن هنگام، دیگر ابوذر، نزد رسول‌خدا جنبود که خود، آن احادیث را بشنود و به همین خاطر، ابوذر، همیشه مواضع سختگیرانه‌ای را در قبال مسایل مختلف اتخاذ می‌کرد. [۱۱۷۸]

۶- سخن عثمان که به ابوذر پیشنهاد نمود تا در صورت تمایل، جهت حفظ آرامش و وحدت جامعه، مدینه را ترک گوید، نشان می‌دهد که عثمان به صورتی دوستانه از ابوذر درخواست کرد که از مدینه خارج شود و به هیچ عنوان او را مجبور به چنین کاری ننمود و در عین حال، هیچ مکان خاصّی را برای سکونت او در خارج از شهر در نظر نگرفت. به یقین اگر ابوذر از رفتن امتناع می‌کرد، عثمان هرگز او را مجبور به چنین کاری نمی‌نمود، اما ابوذر، مطیع و فرمانبردار خلیفه منتخب مسلمین بود کما این‌که خود او نیز در اثبات این واقعیت اعلام نمود که اگر عثمان، او را زیر دست غلامی سیه چهره می‌کرد باز از او اطاعت می‌نمود [۱۱۷۹]. در واقع، ابوذر از هر نوع فتنه و آشوب و شورش علیه امام امت و به هم زدن آرامش و امنیت جامعه مسلمانان حذر می‌کرد. ابن سعد در همین زمینه نقل می‌کند که چون جماعتی از کوفیان به ربذه نزد ابوذر رفتند و از او خواستند که پرچم‌دار قیام علیه عثمان شود، او به آنان پاسخی قاطع و دندان‌شکن داد و آن فتنه‌انگیزان را طرد و به آنان اعلام نمود که اگر عثمان او را از مشرق زمین به مغرب زمین تبعید کند باز هم خود را موظّف به اطاعت از او می‌داند. [۱۱۸۰]

۷- علت رفتن ابوذر از مدینه را می‌توان در بروز زمزمه‌های خطرناکی جستجو کرد که از گوشه و کنار جامعه مسلمین به گوش می‌رسید، منافقان و کینه‌توزان شایعات متعددی را در مورد ابوذر ساخته و پرداخته بودند و قصد داشتند از مواضع ابوذر در قبال جمهور صحابه، او را در برابر خلیفه مسلمین قرار دهند و به این ترتیب شکاف عمیقی را میان صحابه و مؤمنان ایجاد کنند. در این شرایط، عثمان دفع چنین خطری را برخود لازم می‌دید. او می‌دانست که حضور ابوذر در مدینه، نعمتی است عظیم اما از طرف دیگر می‌دید که حضور او در شهر، بهانه‌هایی را به دست منافقان و فتنه‌انگیزان داده است تا وحدت امت را خدشه‌دار نمایند و به همین دلیل به ابوذر پیشنهاد داد که در چنین شرایط حساس، مدینه را ترک گوید.

۸- ابوبکر بن عربی در این زمینه چنین می‌گوید: ابوذر مردی زاهد بود و چون می‌دید مردم، به خاطر فتوحات، به زندگی مرفّهانه روی آورده‌اند، آنان را سرزنش می‌کرد و به زهد و ورعشان فرا می‌خواند. اما ترک نعمت‌های حلال و مشروع دنیا و پشت کردن به آن‌ها به هیچ عنوان لازم نیست و به همین دلیل بود که میان او و معاویه اختلاف پدید آمد و چون به مدینه بازگشت، باز همان رویه پیشین خود را در پیش گرفت و مردم را به زهد و ورع دعوت می‌کرد و از ثروت و رفاه بر حذرشان می‌داشت. این مسأله و شایعاتی که در این قضیه بر سر زبان‌ها افتاد عثمان را واداشت تا به ابوذر پیشنهاد کند که به خاطر حفظ وحدت امت، مدینه را ترک گوید. به واقع، ابوذر معتقد به روشی ویژه بود که نمی‌توانست در آن شرایط، مردم را در آن شیوه زیستن با خود همراه سازد. هر کس دیگری نیز که چون ابوذر بیاندیشد، نمی‌تواند خود را با اوضاع و احوال مردم وفق دهد و چون آنان رفتار نماید و بناچار باید گوشه عزلت اختیار کند، بیقین که هم ابوذر و هم دیگر صحابه اهل خیر و فضیلت و از مؤمنان صادق و راستین بودند، اما باید دانست که هر کس را توان آن نیست که براساس اندیشه ابوذر عمل نماید، چون او رفتار کند، بپوشد و بیاندیشد [۱۱۸۱]. ابن عربی در ادامه بحث چنین بیان می‌دارد که در زمان عمر بن خطابسنیز، ابودرداءسکه قاضی شام بود و مردی محسوب می‌شد زاهدمنش، چون قصد داشت همان شیوه سختگیرانه عمر را در میان مردمان شام اجرا نماید میان او و معاویه و دیگر بزرگان شام اختلاف پدید آمد، عمرسنیز بناچار و برای حفظ مصالح امت، او را عزل و به مدینه بازگردانید. تمامی این مسایل، تنها به خاطر حفظ مصالح امت و آرامش و وحدت میان ایشان صورت می‌گرفت و به هیچ عنوان، به مثابه انحراف از دین و یا تخریب شخصیت افراد محسوب نمی‌شد. حقیقت این است که بزرگانی چون ابودرداء، ابوذر، عمر و عثمان از هر نوع انحراف از دین، پاک و مبرا بودند و هر کس ادعا کند که این عثمان بود که ابوذر را از مدینه تبعید نمود، سخنی به تمام معنا گزاف و دروغ گفته است. [۱۱۸۲]

۹- نکته مهمی که باید دانست این است که هیچ یک از صحابه، دیدگاه ابوذر را باطل و نادرست نمی‌دانستند. در واقع، روشی را که ابوذر در پیش گرفته بود، شیوه‌ای صحیح و پسندیده محسوب می‌شد. عثمان نیز هرگز تلاش ننمود که ابوذر را از آن باور خود منصرف کند، بلکه تنها از ابوذر درخواست کرد تا به خاطر حفظ مصالح امت، دیگر مردم را به دلیل روش زندگیشان مورد نکوهش و ملامت قرار ندهد. هیچ روایت صحیح و مستندی که اثبات کند عثمان، ابوذر را از اجتهاد و فتوا منع نمود وجود ندارد [۱۱۸۳]بخاری نقل می‌کند که ابوذر در مورد پایبندی به اجرای سنت رسول‌خدا جچنان بود که بارها و بارها گفته بود که اگر شمشیری را بر گردن او قرار دهند تا از سخنانش باز گردد اگر در آن حال مطمئن باشد که کلمه‌ای از سخنان رسول‌خدا جرا گفته است بیش از آن‌که حکم مرگ را در مورد او اجرا کنند بار دیگر آن سخنان را به مردم ابلاغ خواهد کرد [۱۱۸۴]. همچنین بخاری روایت می‌کند که عثمان هیچ‌گاه ابوذر را از فتوا و اجتهاد منع نکرد، چرا که منع صحابه از فتوا و اجتهاد، بدون مشخص کردن زمینه و موضوعی خاص، امری است بس مشکل و گران و تقریباً غیر ممکن [۱۱۸۵]

۱۰- اگر فرض کنیم که عثمان، ابوذر را از هر نوع فتوا و اجتهادی منع نموده بود، باید او را به مکانی می‌فرستاد که دست هیچ فردی به او نرسد، یا به زندان می‌انداخت و یا از ورود او به مدینه ممانعت به عمل می‌آورد، اما برعکس عثمان، ابوذر را در منطقه‌ای سکنی داد که مردمان، بسیاری از آن‌جا عبور می‌کردند، چرا که ربذه، منزل‌گاهی بود در مسیر حجاج و کاروانیان عراق. از طرف دیگر، ابوذر، به صورت مداوم، به مدینه می‌‌آمد و در مسجد النبی نماز می‌گذارد. اگر در پیشنهاد عثمان به ابوذر خوب بنگریم آنگاه که به او گفت: «بهتر است که در آن اوضاع و احوال از مدینه خارج شود و در حومه آن اقامت نماید»، می‌بینیم که ابوذر، ربذه را برای اقامت خود و خانواده‌اش بر می‌گزیند. شایان ذکر است که در آن دوران، منطقه ربذه در جوار چراگاه بزرگ شتران و اسبان بیت‌المال قرار داشت و به همین دلیل، می‌بایست منطقه‌ای پر رفت و آمد و خوش آب و هوا بوده باشد. نقل است که عثمان، گله‌ای از شتران را به همراه دو غلام، به ابوذر سپرد و حقوقی ثابت را برای او و خانواده‌اش تعییین نمود. [۱۱۸۶]طبری در ارتباط با اکاذیب مربوط به انزوا وگوشه‌نشین شدن ابوذر بیان می‌دارد که این اکاذیب و دروغ‌ها گاه چنان زشت و شنیع می‌باشند که شایسته نیست آن‌ها را بازگو کند. [۱۱۸۷]

حقایق به ما می‌گویند که عثمان، ابوذر را تبعید نکرد بلکه این خود ابوذر بود که از عثمان اذن خواست تا از مدینه خارج و به ربذه برود. اما با وجود این حقایق، باز دشمنان عثمان، با جعل روایات چنین وانمود کرده‌اند که این عثمان بود که ابوذر را از مدینه اخراج نمود. نقل است که چون «غالب القطان» از حسن بصری سؤال کرد که آیا عثمان، باعث خروج ابوذر از مدینه شد؟، حسن به او پاسخ داد: معاذالله! عثمان هرگز چنین کاری نکرد [۱۱۸۸]. باید دانست تمامی روایاتی که این اکاذیب را در مورد روابط میان عثمان و ابوذر بازگو می‌کنند، هم از سند ضعیفی برخوردارند و هم متن و محتوای آن‌ها با روایات صحیحی که خروج ابوذر از مدینه را بنا به خواست و میل خود او می‌دانند مخالف می‌باشد و در تضاد با آن‌هاست [۱۱۸۹]. همان‌طور که در تاریخ و روایات نقل می‌کنند عثمان، خود، ابوذر را به مدینه فراخواند تا در کنار او و دیگر صحابه باشد [۱۱۹۰]. حال با وجود این واقعیت، آیا می‌توان پذیرفت عثمان که چنین نیت خیرخواهانه‌ای در سر داشته، قصد تبعید و طرد ابوذر از خود را نماید [۱۱۹۱]. در میان مراجع معتبر و مستند، تنها ابن سعد است که در «الطبقات الکبری» روایتی را نقل می‌کند که در آن بر تبعید ابوذر صحه می‌گذارد. این روایت را مردی بنام «بریده بن سفیان اسلمی» نقل می‌کند که بنا به قول ابن حجر به خاطر داشتن گرایشات رافضی مآبانه، چندان نمی‌توان به روایات او اعتماد داشت. حال این پرسش مطرح می‌شود که آیا می‌توان روایات یک رافضی را که در تعارض کامل با روایات معتبر و صحیح است پذیرفت [۱۱۹۲]. واقعیت این است که رافضیان با عنوان کردن این ماجرای دروغین چنان عرصه را بر عثمان تنگ کردند که چون شورشیان علیه او سر به عصیان برداشتند، از مهم‌ترین دلایل این اقدام خود را قضیه تبعید ابوذر اعلام نمودند [۱۱۹۳]. براساس همین روایت مجعول بود که «ابن مطهر حلی» (هلاک شدۀ سال: ۷۲۶ ه‍) در کتاب خود، عثمان را به خاطر این نوع بر خورد با ابوذر، مورد ملامت قرار می‌دهد [۱۱۹۴]. اما شیخ الإسلام ابن تیمیه با دلایلی متقن و محکم، جوابی قاطع و دندان شکن به این یاوه‌گویی‌های رافضیان می‌دهد و آنان را محکوم می‌نماید [۱۱۹۵]. در واقع، باید دانست که سلف صالح، حقایق را کاملاً می‌دانستند و تحت تأثیر این گزافه‌گویی‌ها قرار نمی‌گرفتند. به عنوان مثال، چون از حسن بصری، در مورد تبعید ابوذر سؤال شد، آن را به شدت رد می‌کند [۱۱۹۶]، و هرگاه از ابن سیرین همین پرسش را می‌نمودند، او به شدت ناراحت می‌شد و می‌گفت: که عثمان هرگز چنین ستمی را در حق ابوذر روا نداشت بلکه این خود ابوذر بود که ترجیح داد در آن شرایط حساس از مدینه خارج و در جای دیگر سکنی گزیند [۱۱۹۷]. همانطور که در طول این گفتار بیان شد، براساس اسناد و روایات صحیح و معتبر، ابوذر چون دید خیل عظیم مردم گرد او جمع می‌شوند و شایعات بسیاری نیز از این رهگذر بر زبان‌ها جاری است ترجیح داد که مدینه را ترک نماید و چون قضیه را با عثمان در میان گذاشت، او به ابوذر پیشنهاد می‌کند که در مناطق اطراف شهر اقامت کند. [۱۱۹۸]

[۱۱۶۳] المدینة المنورة؛ فجر الإسلام و العصر الراشدی، محمد حسن الشراب (۲/۲۱۶-۲۱۷). [۱۱۶۴] فجر الإسلام، ۱۱۰. [۱۱۶۵] المدینة المنورة (۲/۲۱۷). [۱۱۶۶] المدینة المنورة (۲/۲۱۷). [۱۱۶۷] صحیح البخاری (کتاب الزکاة، حدیث۱۴۰۶). [۱۱۶۸] فتح الباری (۳/۲۷۴). [۱۱۶۹] المدینة المنورة (۲/۲۱۹). [۱۱۷۰] سیر أعلام النبلاء (۲/۷۲) که سند این روایت، صحیح می‌باشد. [۱۱۷۱] صحیح البخاری (کتاب الزکاة، حدیث۱۴۰). [۱۱۷۲] اواقٍ جمع اوقیه است و هر اوقیه تقریباً برابر ۲۱۳ گرم می‌باشد و هر ۱۲ اوقیه یک رطل می‌شود (المنجد؛ ترجمه: م بندر ریگی). [۱۱۷۳] صحیح البخاری (کتاب الزکاة، حدیث۱۴۰۵). [۱۱۷۴] فتح الباری (۳/۲۷۲). [۱۱۷۵] فتنة مقتل عثمان (۱/۱۰۷). [۱۱۷۶] فتنة مقتل عثمان (۱/۱۰۷). [۱۱۷۷] فتح الباری (۳/۲۷۳). [۱۱۷۸] مسند امام احمد بن حنبل (۵/۱۲۵). [۱۱۷۹] صحیح البخاری (حدیث۱۴۰۶). [۱۱۸۰] طبقات ابن سعد (۴/۲۲۷). [۱۱۸۱] العواصم من القواصم، ص ۷۷. [۱۱۸۲] العواصم من القواصم، ص ۷۹. [۱۱۸۳] المدینة المنورة (۲/۲۲۳). [۱۱۸۴] صحیح البخاری (کتاب العلم)، ۱/۲۹). [۱۱۸۵] المدینة المنورة (۲/۲۲۴). [۱۱۸۶] تاریخ الطبری (۵/۲۸۶). [۱۱۸۷] همان (۵/۲۸۸). [۱۱۸۸] تاریخ المدینه، ابن شبه، ص۱۰۳۷. [۱۱۸۹] فتنة مقتل عثمان (۱/۱۱۰). [۱۱۹۰] تاریخ المدینه، ص۱۰۳۶. [۱۱۹۱] فتنة مقتل عثمان (۱/۱۱۱). [۱۱۹۲] فتنة مقتل عثمان (۱/۱۱۱). [۱۱۹۳] فتنة مقتل عثمان (۱/۱۱۱). [۱۱۹۴] منهاج السنة (۶/۱۸۳). [۱۱۹۵] همان (۶/۲۱۷ و۳۵۵). [۱۱۹۶] تاریخ المدینه، ص۱۰۳۷، سند این دو روایت، صحیح می‌باشد. [۱۱۹۷] تاریخ المدینه، ص۱۰۳۷، سند این دو روایت، صحیح می‌باشد. [۱۱۹۸] صحیح البخاری (کتاب الزکاة، حدیث۱۴۰۶).