چهارم: فتنهانگیزان به شام تبعید میشوند
با ورد این افراد به شام، معاویه آنان را در مکانی بنام کلیسای مریم سکنی داد و طبق دستور عثمان همان احکام را بر آنان اجرا مینمود که در عراق با آن مواجه بودند. او روز و شب با آنان غذا میخورد تا بتواند شناخت درستی از آنان به دست آورد. یک روز معاویه خطاب به این جماعت گفت: شما عرب هستید و شجاع و فصیح که خداوندﻷبا دین اسلام به شما عزت و شرف داد و با این دین توانستید بر دیگر ملتها غلبه نمایید و ثروتهای آنان را در دست گیرید، اما میبینم که نسبت به قریشیان احساس کینه و نفرت میکنید. آیا میدانید اگر قریشیان نباشند شما به همان دوران ذلت و ضعف پیش از اسلام باز خواهید گشت. [۱۳۸۲]
در واقع، عثمان میدانست معاویه با آن فصاحت و بلاغت، ذکاوت و هوش و گذشت و آرامش و صبر کم نظیر خود میتواند هر مشکلی را حل و فصل نماید و به همین خاطر، به محض وقوع هر نوع آشوب و فتنهای، آن را به پسر ابوسفیان محول میکرد تا گره آن را بگشاید. معاویهسنیز در رابطه با این مسأله، تمام توان خود را به کار میبست تا بتواند این افراد آشوب طلب را سر راه آورد. او نخست ورود آنان به شام را گرامی داشت، سپس تلاش نمود با مجالست و مصاحبت با ایشان از کنه اسرار و نیات آنان با خبر شود و پیش از محکوم کردن این افراد، شناختی درست و بدور از آنچه در مورد آنان شنیده بود را به دست آورد. به این ترتیب کوشید ترس و خوفی را که در دل آنان بود از میان برد و دیوار عدم اعتمادی را که میانشان بود از میان بردارد، او پس از این مدت، فهمیده بود که علت این اقدامات فتنهانگیز این قبیل افراد همانا تعصبات قبیله و حس جاه طلبی و قدرت طلبی است. بنابراین برای اصلاح کردن آنان دو مساله را مطرح نمود.
نخست: تأثیر اسلام در عزت و قدرت عرب.
دوم: نقش قریشیان در نظر اسلام و حل و فصل مشکلات و معضلات مسلمانان.
این آشوب طلبان با شنیدن این سخن و تأثیر بسزای اسلام در وضعیت عزتمندانه خود و مقایسه این وضعیت با آن شرایط نابسامان و قتل و غارت پیش از اسلام قاعدتاً باید از آن اقدامات مخرب خود دست بر میداشتند [۱۳۸۳].
معاویه در ادامه گفتگو با آنان چنین گفت: رهبران امروز شما بسان سپر شما هستند پس سپرهای خود را از خود نرانید. رهبران امروز شما در برابر عصیان و ظلم و ستم شما صبور هستند اما بدانید که خداوندﻷشما را مجازات خواهد کرد و حاکمانی را بر شما مسلط میگرداند که با وجود صبر شما در برابر ظلم و جورشان باز هم شما را سرکوب میکنند و آن وقت است که شما نیز با این صبر نابجا در ظلم و ستم آنان نسبت به مردم شریک هستید. یک نفر از آن جمع به معاویه گفت: اما قریش که جمعیت اندکی دارد و در دوران جاهلیت نیز چندان قدرتمند نبود. حال بر ما حاکم شده است؟ حال اگر ما این -به قول تو- سپر خود را از هم بدریم میتوانیم حکومت را به دست آوریم، معاویه به او پاسخ داد: حال میدانم که شما تنها از روی جهالت و نادانی دست به چنین کارهایی زدهاید، تو که سخنگوی قومت هستی این گونه میاندیشی چه برسد به دیگر افراد قبیلهات؛ دوران جاهلیت را به یاد آورید و ببینید اسلام شما را به کجا رسانیده است، من از عزت و مکنتی که اسلام به شما داده است صحبت میکنم، اما شما دوران جاهلیت را به روی من میکشید. فکر میکنید اگر سپر حکومت از هم دریده شود آنگاه شما میتوانید صاحب آن شوید اما سپری شکسته باشد دیگر به کار نمیآید. بدانید که خداوند مردمانی را که دنبالهرو شما باشند و علیه خلیفه خود قیام کنند خوار و ذلیل میگرداند [۱۳۸۴].
معاویه میدانست که این سخنان نمیتواند آن افراد را قانع کند پس در ادامه چنین فرمود: بفهمید که قریش در جاهلیت و اسلام تنها و تنها به خاطر الطاف خداوندﻷعزت یافت. قریش قویترین اعراب نبود اما با اصل و نسبترین، نجیبترین، مهمترین، جوانمردترین قبایل بود؛ تنها و تنها به خاطر عنایت خداوند توانست در دورانی که قبایل عرب، یکدیگر را قتل و غارت میکردند در امان بماند که خداوندﻷهر که را عزیز گرداند، او هرگز ذلتی نبیند و به هر که رفعت و منزلت والا دهد، هرگز حقیر نشود. تمامی ملل عرب و عجم، هر یک به بلا و مصیبتی بزرگ گرفتار آمدهاند و سرزمین و حکومتشان را از دست دادهاند اما به خاطر فضل خداوند، هر که چنین قصدی را در مورد قریش نماید خوار و ذلیل گردد و چون خداوند چنین اراده نمود که ایشان را از ذلت دنیا و عذاب آخرت برهاند محمد جرا که بهترین خلق اوست از میان ایشان برگزید و یارانی را گرد او جمع آورد که بهترین ایشان، از قریش بودند. این حکومت نیز به خاطر درایت ایشان استوار است و به همین خاطر، خلافت در میان قریشیان قرار دارد. خداوند آنان را در جاهلیت از شر سلاطینی که به دین شما بودند حفظ نمود و امروز نیز که بر دین حق هستند. مطمئناً از ایشان حمایت و حفاظت خواهد نمود. از شما و دار و دستتان بیزارم. تو ای صعصعه! قبیله تو بدترین قبیله عرب است. بدترین نوع گیاهان در سرزمینتان میروید، در دورترین نقطه ساکن هستید، شرورترین قبایلید، بدترین رفتار را با قبایل همجوارتان دارید، هر که را که نزدیک شما باشد خوار کنید و دشنام دهید، پستترین اصالت را دارید و چون در مرز مملکت فارس قرار دارید همیشه ذلیل و خوار ایشان بودهاید اما چون دعوت رسولالله جبه قبیلهات رسید، شما را رفیع گردانید و بر دیگر ملتها فضیلت داد. هر چند که تو ای صعصعه! بعد از قبیلهات و آن هم از روی ناچاری ایمان آوردهای حال قصد دارید این دین عزیز را منحرف سازید و خود را بار دیگر به ذلت افکنید. بدانید که هرگز نمیتوایند قریش را ذلیل گردانید و به او آسیبی رسانید. شیطان بر شما مسلط است و راه شر و فتنه را به شما نشان داده و توانسته است شما را بفریبد. اما او باعث مرگ و هلاکت شما خواهد شد. او نمیتواند شما را از خواست خداوند برهاند پس اگر شری ایجاد کردید بدانید که خداوند نیز در مقابل شری بدتر را نصیب شما خواهد نمود و شما را خوار میگرداند و آنگاه شیطان شما را رها میکند تا در ضعف و ذلت نتوانید کاری از پیش ببرید. [۱۳۸۵]
به این ترتیب، معاویه تمام تلاش خود را نمود تا این افراد آشوب طلب را سر عقل آورد:
- نخست در مورد وضعیت قریش در جاهلیت و اسلام سخن گفت.
- سپس در مورد وضعیت خفتبار قبایل آنان در دوران جاهلیت و نیز شرایط محل سکونت آن قبایل و ذلت و حقارت ایشان در برابر ایرانیان صحبت کرد و آن اوضاع را با عزت و کرامتی که اسلام به آنان عطا نمود، مقایسه کرد.
- او صعصعه بن صوحان را که سخنگوی دوستانش بود مورد خطاب قرار داد و به او یادآور شد که چون قبیلهاش ایمان آوردند، او امتناع کرد تا اینکه به میان قبیله خود بازگشت و به ناچار اسلام آورد.
- معاویه نقشههای شوم صعصعه و همدستانش را که قصد ایجاد آشوب در میان امت و منحرف کردن ایشان از دین داشتند بر ملا ساخت، به آنان گوشزد نمود که سر منشأ این فتنهها شیطان است که آنان را فریب داده و تحریک میکند همهی آنان را رسوا نمود که قصد دارند با این دروغها و افتراها مردم را از دین خدا منحرف ساخته و به همان عقاید و باورهای باطل جاهلیت باز گردانند. [۱۳۸۶]
[۱۳۸۲] تاریخ طبری (۵/۳۲۴). [۱۳۸۳] معاویة بن أبی سفیان، منیر غضبان، ص۱۰۱. [۱۳۸۴] تاریخ طبری (۵/۳۲۴). [۱۳۸۵] تاریخ طبری (۵/۳۲۶). [۱۳۸۶] معاویة بن ابی سفیان، منیر غضبان، ص۱۱۱.