پنجم: قتل یزدگرد به سال۳۱ ه
مؤرّخان در علت مرگ یزگرد، روایات مختلفی نقل کردهاند. ابن اسحاق در این رابطه چنین روایت کرده است: یزگرد همراه افرادی چند به مرو گریخت اما ثروتمندان آنجا از کمک به او امتناع ورزیدند، آنان در عین حال ترکان را تشویق کردند تا یزگرد را به قتل رسانند، آنان نیز به او و همراهانش حمله کردند، خود یزگرد توانست از جنگ آنان بگریزد، پس از آن یزگرد به آسیابی پناه برد و صاحب آن به یزدگرد جا و غذا داد، چون شب فرا رسید و یزگرد بخفت، آسیابان او را به قتل رسانید [۶۰۹]. اما طبری روایتی دیگر نقل میکند: پیش از ورود اعراب به کرمان یزگرد همراه چهار هزار نفر، از طریق راه طبس و قهستان عازم مرو شد تا بتواند در خراسان به گردآوری و تجهیز سپاهی عظیم جهت ضربه زدن به اعراب بپردازد. در مرو دو امیر به نامهای براز و سنجان حضور داشتند، که دشمن یکدیگر بودند. چون یزگرد به مرو رسید آن دو با او بیعت نمودند. در طول اقامت یزگرد در مرو، براز توانست خود را به یزگرد نزدیک کند و این امر نزد سنجان ناخوشایند بود، براز تمام تلاش خود را به کار میبست تا یزگرد را بر علیه سنجان تحریک نماید که عاقبت نیز موفق بهاین کار شد. یزگرد که قصد کشتن سنجان را داشت این را نزد یکی از کنیزان براز فاش نمود و او نیز این راز را به دیگر زنان حرمسرای براز منتقل کرد، چون خبر به گوش سنجان رسید، او سربازانی فراهم آورد و به قصر یزگرد حمله نمود. براز نتوانست جلوی افراد سنجان را بگیرد و در مقابل او فرار کرد. چون یزگرد از ما وقع خبردار شد، به صورت ناشناس از شهر گریخت تا به آسیابی رسید، آسیابان به او جا و مکان داد و آب و غذا در اختیار او نهاد، چون یزگرد بیاسود، آسیابان از او خواست که مبلغی را در ازای آن کمکها به او بدهد. یزگرد نیز کمربندی مرصّع جواهر نشان را به او داد اما آن مرد به او گفت: که او را چهار درهم کفایت میکند، یزگرد بدو گفت: که هیچ پولی همراه خود ندارد، آسیابان نیز در طول آن یک شبانهروز که یزگرد در آنجا بود نسبت به او اظهار ارادت و خشوع میکرد تا عاقبت توانست یزگرد را که خفته بود به قتل برساند، سپس سر او را از بدن جدا نمود و شکم او را با شاخه و برگهای درخت گز که در رودخانه کنار آسیاب روییده بودند پر کرد و در آخر جسد او را به آب انداخت تا هیچ کس از راز قتل او آگاه نشود، اما برخلاف انتظار مرد آسیابان، جسد یزگرد به زیر آب نرفت و بر سطح آب روان گشت، سربازان که دنبال یزگرد آمده بودند جسد او را شناختند پس به دنبال قاتل گشتند، چون آسیابان از ماجرا خبردار شد، از آنجا گریخت. [۶۱۰]
در روایتی دیگر نیز چنین آمده است: چون یزگرد ناپدید شد، ترکان به دنبال او آمدند اما با جسد او روبهرو شدند، آنان آن مرد آسیابان و خانوادهاش را کشتند و لباسهای یزگرد را پس گرفتند، سپس جسد پادشاه را در تابوتی نهاده و به شهر اصطخر بردند. [۶۱۱]
طبری در کتاب خود، دو داستان بلند از ما وقع قتل یزگرد و مصائب و رنجهایی که او در روزهای آخر عمر خویش بدانها دچار شده روایت میکند که در اینجا مجال گفتن آنها نیست [۶۱۲]. نقل است که چون قصد یزگرد را کردند، او بدانان گفت: مبادا که مرا بکشید، زیرا در کتب مقدس ما آمده است که هر کس پادشاه خویش را به قتل رساند، خداوند او و همدستانش را در دنیا با آتش خواهد سوزانید [۶۱۳]. مدت سلطنت یزگرد، بیست سال بود که شانزدهم سال آخر آن به فرار و دربهدری گذشت. او آخرین پادشاه ایرانیان محسوب میشود. [۶۱۴]
روایت است که رسولخدا در مورد پادشاهان روم و ایران چنین فرمود:
«إِذا هَلَكَ قَیصُر فلا قَیصَر بعدَهُ، و إِذا هَلَك کَسری فلاکسری بعدَه، والّذی نَفسی بیده لَتُنفَقُنَّ کُنُوزهما فی سبیلِ الله» [۶۱۵].
(بدانید آنگاه که قیصر روم و شاهنشاه ایران هلاک شوند جانشینی بعد از خود نخواهد داشت و سلطنت آنان از بین خواهد رفت. به خداوند سوگند که گنجها و خزانههای آنان، در راه خدا و در میان خلق خدا هزینه خواهد شد).
[۶۰۹] تاریخ الطبری (۵/۲۹۵). [۶۱۰] محمد السلمی، خلافة عثمان، ۵۷. [۶۱۱] تاریخ طبری (۵/۲۹۷). [۶۱۲] الاکتفاء کلاعی اندلسی (۴/۴۱۷). [۶۱۳] الاکتفاء، کلاعی اندلسی (۴/۴۱۸) و تاریخ طبری (۵/۳۰۲). [۶۱۴] محمد السلمی، خلافة عثمان، ۵۷. [۶۱۵] صحیح مسلم (حدیث۲۹۱۸).