ششم: مروان بن حکم و پدر او
مروان بن حکم از خویشاوندان بسیار نزدیک عثمان و از جمله افرادی بود که با مرکز خلافت، ارتباطی تنگاتنگ داشت و شاهد و ناظرحوادثی بود که وحدت امت اسلام را در هم نوردید. او در عهد عثمان، چونان راز نگهداری مطمئن امانتدار مهر حکومت بود [۱۱۳۸]اما باید دانست که مروان تنها مشاور خلیفه نبود بلکه خلیفه، همیشه با مهاجرین و انصار مشورت میکرد و از آرا و دیدگاههای آنان با خبر میشد. نیز نباید این تصور را نمود که مروان، در دستگاه خلافت عثمان، وزیری بود قدرتمند که همه اختیارات و قدرت حکومت را در دست داشته است. مروان تنها یکی از کاتبان خلیفه محسوب میشد که طبیعتاً به خاطر این مسئولیت به خلیفه و دستگاه خلافت او بسیار نزدیک بود، همین قضیه باعث شده است که در مورد او روایات مجعول بسیاری ساخته و پرداخته شود. از جمله اینکه او با انجام اقداماتی نادرست و انتساب آنها به عثمان، درصدد آن بود تا مردم را علیه او بشوراند و از این طریق بتواند خلافت را کاملاً به بنیامیه منتقل نماید. اما این یک توهم بیش نیست؛ زیرا همانطور که میدانیم پس از شهادت عثمان، تنها پس از حوادث و رویدادهای بزرگی خلافت به بنیامیه منتقل شد که در هیچ یک از آنها مروان نقش چندانی نداشت. از طرف دیگر برخلاف دیدگاه راویان این روایات دروغین، عثمان شخصیتی ضعیف نبود که کاتبش بتواند بر او تسلط یابد و از او در جهت مقاصد خود استفاده نماید [۱۱۳۹]. باید این نکته را دانست که با اتفاق نظر مؤرّخان، مروان در دوران حیات حضرت رسول جحدود ده سال سن داشته و هنوز به سن بلوغ نرسیده بود و پس از اسلام آوردن، به قرائت قرآن و فرا گرفتن اصول و احکام دین اقدام نمود. همچنین تا قبل از اینکه عثمان او را کاتب خود نماید، مردم هیچ مورد ناشایستی را از او مشاهده نکرده بودند تا این، باعث انتقاد از عثمان شود که او را به عنوان کاتب خود برگزیده بود. اساساً عثمان میتوانست هر فرد امین و مطمئنی را کاتب خود نماید و او را محرم اسرار خلافت سازد [۱۱۴۰]. در عین حال، سند و متن و محتوای روایتی که خبر از اخراج پدر مروان به دست رسولخدا جمیدهد، ضعیف و متزلزل است. شیخ الإسلام ابن تیمیه، پس از تحقیق در این مسأله، ضعف و بیاعتباری بودن آن را اعلام نموده است [۱۱۴۱]. مروان مردی عالم و دانای به شریعت و دادگر بود و در دوران خلافت عثمان از جوانان سرشناس قریش به حساب میآمد. امام مالک، با اذعان به علم او، در چند جای «الموطأ»، به قضاوتها و فتاوای مروان استناد کرده است. فتاوا و اجتهادات مروان در کتابهایی غیر از «الموطأ» که امامان مذاهب و بزرگان دین در اختیار داشتهاند موجود بوده است. [۱۱۴۲]
همچنین امام احمد، مروان را صاحب نظر در امر قضا میدانست که در این زمینه از تصمیمات و آرای عمر بن خطاب بسیار بهره میبرده است [۱۱۴۳]. مروان بسیار قرآن تلاوت مینمود و مدام به قرائت آن مشغول بود. همچنین او را حدیثی است که آن را از چند نفر صحابه روایت کرده است و تنی چند از صحابه و تابعین نیز، آن را از او نقل کردهاند [۱۱۴۴]. مروان، نسبت به شناخت سنتهای رسولخدا جو عمل بدانها بسیار مصر و کوشا بود. لیث بن سعد، فقیه مصر، نقل میکند که روزی مروان در مراسم تشییع جنازهای حضور یافت و پس از خواندن نماز میّت از آنجا رفت. ابو هریرهسدر مورد این رفتار او به حدیث رسولخدا جاشاره نمود و گفت: او در عین اینکه به قیراطی (ثواب) دست یافت از قیراطی (ثواب) دیگر محروم شد [۱۱۴۵]. چون این گفته به گوش مروان رسید، چنان با عجله به آن مجلس بازگشت که زانوانش به خاطر سرعت او و کنار رفتن عبایش از زیر لباسش پدیدار میشد. آنگاه آنقدر در آن محفل نشست تا مراسم به طور کامل به پایان رسید [۱۱۴۶].
در مقدمه «فتح الباری» آمده است که مروان، رسولخدا جرا درک نمود و اگر این قول صحت داشته باشد باید نسبت به شایعاتی که در مورد او وجود دارد بیاعتنا بود و هیچ توجّهی به آنها ننمود. [۱۱۴۷]
ابن کثیر نیز بیان میدارد که مروان، از اصحاب رسولخدا جبوده، و دلیل او این است که مروان در زمان حیات حضرتسبه دنیا آمده بود [۱۱۴۸]. مروان در دوران خلافت معاویه بن ابی سفیان، امارت مدینه را داشت و نسبت به حفظ امنیت آنجا و مبارزه با افراد فاسق و عیّاش و شهوتران بسیار حسّاس بود [۱۱۴۹]. و به عدل و داد شهرت یافت و از مجامله با خویشان پرهیز مینمود. نقل میکند که روزی، عبدالرحمن بن حکم، برادر مروان، بر صورت گندم فروشی که از موالیان مدینه بود سیلیای نواخت، گندم فروش نزد مروان رفت و از عبدالرحمن شکایت نمود. مروان نیز برادر را احضار کرده و او را مقابل گندم فروش نشاند، سپس به گندم فروش گفت: که او را قصاص نماید و به او سیلیای بزند، گندم فروش به مروان گفت: قصد انتقام گرفتن را نداشتم بلکه تنها میخواستم که عبدالرحمن بداند مافوق او حاکمی وجود دارد که از گندم فروشی چون من دفاع میکند، من به خاطر شما از حق خود گذشتم، مروان گفت: من آن را از تو قبول نمیکنم و تو باید حق خودت را از برادرم بگیری، گندم فروش نیز گفت: سوگند به خدا که به او سیلی میزدم اما او را به خاطر تو میبخشم و به همین دلیل به خداوند سوگند که دیگر به او سیلی نمیزنم. مروان پاسخ داد قسم به خداوند که آن را قبول نمیکنم مگر آنکه آنرا به عبدالرحمن که تو را زده است ببخشی و یا در راه خداوندﻷاز آن بگذری. گندم فروش نیز گفت که به خاطر خداوند متعال از آن میگذرم عبدالرحمن پس از این جریان، شعری را در هجو برادرش مروان سرود و از این برخورد مروان با خود شکوه و گلایه نمود. [۱۱۵۰]
میبینم که این تصویر درخشان از علم، عدالتخواهی، دینداری مروان، کاملاً با آن تصویر زشتی که بیشتر مؤرخان و راویان از او نشان میدهند و تلاش دارند تا از این طریق حیات این مرد را مشوش و نازیبا سازند، تفاوت بسیار دارد. این مؤرخان و راویان، مرگ او را نیز دست خوش توهمات و تخیلات خود نموده و علت وفات او را چنین بازگو کردهاند که گویا همسر او، مادر خالد بن یزید بن معاویه، او را زیر بالشی خفه کرده و یا او را مسموم ساخته است و این کار بدان سبب روی داد که مروان، در ملأعام، خالد را دشنام داده بود. این داستان با آن تناقضاتی که در آن به چشم میخورد، چونان افسانههایی است که پیرزنان یا برای وقت گذرانی و یا حاقدان از روی کینه و حسادت، برای بد نام نمودن خاندان بنی امیه و جایگاه رفیع آنان، از خود ساختهاند [۱۱۵۱]. خود این تناقضاتی که در علت مرگ مروان وجود دارد دلیل محکمی است بر اینکه علت مرگ او ناشناخته است. روایتی مرگ او را طبیعی میداند و روایتی دیگر علت مرگ را طاعون بیان میکند و روایاتی نیز افسانه نامعقول و غیر قابل قبول مشارکت مستقیم یا غیر مستقیم همسرش در ترور او را عامل مرگ او میداند. اما باید دانست که همسر او که بود و آیا این کار از او بر میآمد. این زن، از زنان اصیل و نجیب خاندان عبد شمس بن عبد مناف و از خویشان خود مروان و مادر خلیفه قبل، معاویه بن یزید بن معاویه، به حساب میآمد. قتل عملی است که چنین زنی با اصل و نسبی که هم مادر خلیفه بود و هم همسر خلیفه هرگز توان انجام آن را ندارد. از طرف دیگر پس از مرگ مروان، هیچ نوع اختلاف و نزاعی میان امویان روی نداد و هیچ کس خواستار انتقام خون مروان نشد و خالد بن یزید نیز همچنان از آن منزلت و مقام والا نزد عبدالملک بن مروان برخوردار بود. علت و انگیزه قتل نیز چنان قوی و محکم نبوده است که کسی به خاطر آن (توهین به فرزند) انسانی را به قتل رساند [۱۱۵۲]. نقل میکنند که آخرین سخنان مروان این بود: هر کس از آتش دوزخ بترسد سزاوار بهشت است. گویند که نقش خاتم او «العزة لله» یا «آمنت بالعزیز الحکیم» بود [۱۱۵۳]. ابن قیم جوزیه در رابطه با روایات مجعولی که در رابطه با مروان است چنین گفته است: احادیث و روایاتی که در مذمت و نکوهش ولید بن عقبه و مروان بن حکم میباشد کذب و دروغ هستند. [۱۱۵۴]
[۱۱۳۸] عثمان بن عفان، صادق عرجون، ۱۱۷. [۱۱۳۹] الدولة الأمویة المفتری علیه، حمد شاهین، ۱۶۰. [۱۱۴۰] منهاج السنة (۳/۱۹۷). [۱۱۴۱] منهاج السنة (۳/۱۹۵). [۱۱۴۲] الدولة الأمویة المفتری علیه، ۱۶۹. [۱۱۴۳] البدایة و النهایة (۸/۲۶۰). [۱۱۴۴] البدایة و النهایة (۸/۲۶۰). [۱۱۴۵] البدایة و النهایة (۸/۲۶۰) و مسند أحمد (حدیث۴۴۵۳-۴۶۵۰). [۱۱۴۶] الدولة الأمویة المفتری علیه، ۲۰۰ و البدایة و النهایة (۸/۲۶۰). [۱۱۴۷] فتح الباری (۲/۱۶۴) و أباطیل یجب ان تمحی من التاریخ، ۲۵۴). [۱۱۴۸] البدایة و النهایة (۸/۲۵۹). [۱۱۴۹] الدولة الأمویة المفتری علیه، ۲۰۰. [۱۱۵۰] الدولة الأمویة المفتری علیها، ۲۰۰. [۱۱۵۱] عبدالملک بن مروان، د. الریس، ۱۲. [۱۱۵۲] الدولة الأمویة المفتری علیها، ۲۰۱. [۱۱۵۳] البدالیة و النهایة (۸/۲۶۲). [۱۱۵۴] المنار المنیف، ۱۱۷ و فصل الخطاب فی مواقف الأصحاب، ۷۷.