عثمان بن عفان رضی الله عنه - بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه سوم

فهرست کتاب

دوازدهم: صلح احنف بن قیس با مردم بلخ

دوازدهم: صلح احنف بن قیس با مردم بلخ

پس از مصالحه احنف با مردم مروروذ، احنف به جانب بلخ حرکت نمود. چون آنان را به محاصره در آورد، آنان پیشنهاد کردند که با دادن خراجی معادل چهارصد هزار درهم با احنف مصالحه نمایند. احنف نیز این پیشنهاد را پذیرفت و پسر عمویش، اسید بن متشمس را جهت تحویل گرفتن آن مقدار خراج، نزد آنان نگه داشت و خود عزم خوارزم نمود. اما سرمای شدید زمستان، مانع حرکت سپاه او شد و به همین دلیل و پس از مشورت با سرداران، احنف فرمان داد تا سپاهیان به بلخ باز گردند. گویند چون احنف از سرداران خود راجع به این بازگشت نظر خواست، آنان با این بیت از عمرو بن معدیکرب نظر خویش را به او اعلام نمودند:

إِذا لم تَستَطِعُ أَمراً فَدَعه
وَ جاوِزه إلی ما تَستَطِیعُ

(اگر قادر به انجام کاری نمی‌باشی آن را رها کن و به کاری که توان انجام آن را داری روی آور).

از سوی دیگر، اسید، در نبود احنف، همه خراج مردم بلخ را گرفته و در بیت المال نگه داشت.

در این مدت، مردم شهر، جشن مهرگان را بر پا نمودند و هدایایی چون ظروف طلا و نقره، درهم و دینار و کالا و پوشاک متنوعی را به اسید تقدیم کردند، اسید چون از آنان، علت این جشن و هدایا را جویا شد، ایشان پاسخ گفتند: که این جشن را مهرگان گویند و آنان آن را برای این انجام می‌دهند که بتوانند رحم و شفقت والیان را نسبت به خود جلب نمایند. اسید نیز به آنان گفت: هر چند نمی‌داند این جشن چیست اما صلاح نمی‌بیند که هدایا را رد کند اما دست به آن‌ها نمی‌زند تا احنف باز گردد. چون احنف به بلخ بازگشت، اسید او را در جریان ماجرا گذاشت.

احنف نیز آن‌ها را نزد عبدالله بن عامر برد و در مورد آن‌ها از او سوال نمود. ابن عامر هم به او گفت: که این هدایا از آن اوست و می‌تواند آن‌ها را برای خود بر دارد. اما احنف از این کار سرباز زد و به ابن عامر گفت که او را به آن اموال و هدایا نیازی نیست. [۶۳۶]

[۶۳۶] تاریخ الطبری (۵/۳۱۹).