پنجم: عفو و گذشت
عمران بن عبدالله بن طلحه روایت میکند که روزی عثمانس، هنگام نماز صبح، از همان دری که عادت داشت از آنجا وراد مسجد شود به مسجد آمد، ناگهان مردی با شمشیر به او حملهور شد، اما مردم به موقع جلوی او را گرفتند، عثمان از او پرسید: چرا قصد کشتن مرا نمودی؟ آن مرد به او پاسخ داد: در یمن، یکی از کارگزارانِ تو به من ستمی روا داشته و به همین دلیل خواستم از تو انتقام بگیرم، عثمان به او گفت: اگر تو شکایت او را به من عرضه میداشتی و آنگاه من حق تو را از کارگزار خود نمیگرفتم، در آن صورت حق انتقام گرفتن از من را داشتی، سپس روبه همراه خود کرد و گفت: به نظر شما من با این مرد چه کار کنم؟ همراهان گفتند: دشمنی است که خداوند او را در اختیار تو قرار داده و میتوانی هر کاری را که مصلحت میدانی، انجام دهی، ایشان گفت: او فردی است که قصد داشت در حق من مرتکب گناه شود، اما خداوندﻷشر او را از من دور کرد، پس به آن مرد گفت: اگر ضامنی را نزد من بیاوری که تعهد دهد تا زمانیکه من خلیفه هستم تو وارد مدینه نشوی، میتوانی بروی، آن مرد نیز همین کار را انجام داد و مردی از قبیله خود را برای ضمانت نزد عثمان آورد وآنگاه از آنجا رفت [۳۴۶].
این تسامح و گذشت بزرگی بود که امیرمؤمنان و خلیفه مسلمانان، در حق مردی که قصد کشتن او را داشت از خود نشان داد؛ زیرا عفو وگذشت در عین داشتن قدرت، از صفات مردان خداست و خود، دلیلی است بر کنار گذاشتن هوای نفس و خواهشهای خودخواهانه او که از ارتباط عمیق با آخرت و پشت کردن به دنیا حاصل میآید. این خصلت والا نه تنها ثواب آخرت را برای صاحب خود به ارمغان میآورد، بلکه سیاستی است حکیمانه، اگر عثمان آن مرد را به قتل میرساند و یا مجازات شدیدی را در حق او اعمال میکرد، قبیله او، کینه عثمان را به دل گرفته و منتظر فرصت مناسبی برای گرفتن انتقام از او، میشدند، اما با آن عفو و گذشتی که عثمان در حق آن مرد نمود، جریان را به نفع خود تغییر داد، به نحوی که این، خود قبیلهی آن مرد بود که او را به خاطر آن کار ناصواب، سرزنش و ملامت کرد به این ترتیب، با این سیاست خردمندانه و حکیمانه، آتش فتنهای که ممکن بود شعلهور شود در نطفه خفه شد و خلیفه مهربان و صاحب گذشت، توانست مردم را دوست و طرفدار خود نماید. [۳۴۷]
[۳۴۶] التاریخ الإسلامی (۱۷/۲۲) و تاریخ المدینة المنورة، ص۱۰۲۷ و۱۰۲۸. [۳۴۷] التاریخ الإسلامی (۱۷/۲۲).