هفتم: مرثیهی اصحاب برای شهادت امیرالمؤمنین
فاجعه شهادت امیر المؤمنین عثمانسهمهی اصحاب و مؤمنان راستین و بیدار دل را در غمی جانکاه فرو برد و دلهای ایشان را مالامال از اندوه و حسرت نمود. در این میان، آنانکه چون حسان بن ثابتسو کعب بن مالکسدستی در شعر و ادبیات داشتند به ذکر مناقب و فضایل این راد مرد تاریخ اسلام پرداخته و در ملامت و سرزنش قاتلان ناجوانمرد او شعرها سرودند [۱۶۶۵].
• از حسان بن ثابتساست که میگوید [۱۶۶۶]:
أ ترکتم غزو الدروب وراءکم
وغزوتمونا عند قبر محمد
فلبئس هدی المسلمین هدیتم
ولبئس امر الفاجر المتعمد
ان تقدموا نجعل قری سرواتکم
حول المدینة کل لین مذود
او تدبروا فلبئس ماسافرتم
و لمثل امر امیر کم لم یرشد
وکان اصحاب النبی عشیة
بدن تذبح عند باب المسجد
ابکی ابا عمرو لحسن بلائه
امسی مقیما فی بقیع الغرقد
([ای ناکسان روزگار] آیا نبرد با دشمنان اسلام را رها کردید و در کنار قبر محمد [رسولالله ج]بر ما میتازید. حقا که ارمغانی بس زشت را به مسلمین دادید؛ چرا که از رهبران فاسد و منحرفی اطاعت کردید. [اما بدانید] اگر به مدینه باز آیید با شمشیرهایی تیز و بران از شما استقبال خواهیم نمود و اگر پا به فرار بگذارید خواهید فهمید که این [ذلت فرار] به خاطر اطاعت از رهبران گمراهتان بود. [خداوندا]! یاران [با وفای] رسولخدا جرا در جلوی در مسجدش، چونان شتران، میکشند. [خداوندا]! بر أبا عمرو (کنیه عثمان) باید گریست. آن مرد [بزرگی] بود که در آن آزمایش سربلند بیرون آمد و سرانجام در قبرستان بقیع، آرام گرفت).
• نیز از اوست که گفت:
ماذا اردتم من اخی الدین بارکت
یدُالله فی ذلك الادیم المقدد
قتلتم ولی الله فی جوف داره
و جئتم بأمر جابر غیر مهتد
فهلا رعیتم ذمة الله بینکم
و اوفیتم بالعهد عهد محمد
ألم یك فیکم ذا بلاء و مصدق
و اوفاکم عهداً لدی کل مشهد
فلا ظفرت أیمان قوم تبایعوا
علی قتل عثمان الرشید المسدد
(چرا [عثمان] این مرد دین را کشتید که به حقیقت، برکت خداوند بر زمین بود، چرا آن مرد مؤمن و خدا ترس را تنها به خاطر امیال مردمانی ستمکار و گمراه، در خانهاش به قتل رساندید. بدانید که با این جنایت پیمان خود با خدا و رسولش را شکستید و به آن پشت نمودید. شما خون مردی را بر زمین ریختید که از آزمایشات بسیاری سربلند بیرون آمده بود و در هر شرایطی به عهده و پیمان خود [با خدا و رسولش] پایبند بود. خداوند نابود کند آن مردمان [ستم کاری] را که بر سر کشتن عثمان، آن خلیفه رهیافته و با ایمان، با هم پیمانی [شوم] بستند).
• باز حسان در رثای عثمانسچنین گفته است [۱۶۶۷]:
من سره الموت صرفا لا مزاج له
فلیأت مأسدة فی دار عثمانا
مستشعری حلق الماذی قد شفعت
قبل المغاطم بیض زان ابدانا
صبرا فدی لکم امی و ما ولدت
قد ینفع الصبر فی المکروه احیانا
فقد رضینا بأهل الشام نافرة
و بالامیر و بالاخوان اخوانا
إنی لمنهم و إن غابوا و ان شهدوا
مادمت حیا و ما سمیت حسانا
لتسمعی وشیکا فی دیارهم
الله اکبر یاثارات عثمانا
(هر آن کس را که دوست دارد [شجاعانه] و یا مرگی افتخارآمیز بمیرد به خانه عثمان آید که [با وجود مدافعان] چون بیشه شیران بیباک شده است. این [مدافعان] شمشیرها به دست گرفتهاند و تن خویش را به سلاح رزم بیاراستهاند. مدافعان عثمان صبور باشید و استقامت کنید که صبر در بلایا و مصائب، به کار آید. امیدمان [پس از خدا] سپاهیان و امیر [شجاع] شام است که برادروار به جانب ما در حرکتند. چه شامیان به موقع برسند و چه نتوانند خود را سر وقت به اینجا رسانند، در هر حال تا زمانی که زندهام خود را عضو این مردمان [دلیر] میدانم. بدانید که به زودی صدای «الله اکبر» ایشان را که به خونخواهی عثمان میآیند، در مدینه طنینانداز خواهد شد).
• همچنین از اوست که چنین گفته است:
إن تمسدار ابن اروی منه خاویة
باب صریع و باب محرق خرب
فقد یصادف باغی الخیر حاجته
فیها و یهوی إلیها الذکر و الحسب
یا أیها الناس أبدوا ذات أنفسکم
لا یستوی الصدق عندالله و الکذب
قوموا بحق ملیك الناس تعترفوا
بغرة عُصب من خلفها عصب
فیهم حبیب شها بالموت یقدمهم
مستلئما قدبدا فی وجهه الغضب
(خانه پسر اروی (نام مادر عثمان) را ویران و بدون سکنه میبینم، یک دروازهی آن افتاده است و دیگری سوخته و خراب شده. این خانه، جایی بود که در آنجا هر نیازمندی به خواسته خود میرسید. خانهای بود که ایمان سرتاسر آن را فراگرفته و اصالت و افتخار از سر روی آن میبارید. ای مردمان [عصیانگر] درون [ناپاک] خود را به همگان بنامیید، هر چند که خداوند حق و باطل را ولو پنهان باشند، خوب میداند. [ای مردمان با ایمان] بپاخیزید و همگام با سپاهیان [حق] که پیشاپیش آنان، [دلیر مردی] چون حبیب [بن مسلمه] است، انتقام آن امیرالمؤمنین مظلوم را [از ناکسان] بگیرید).
• همچنین از کعب بن مالکساست که میگوید [۱۶۶۸]:
ویح لأمر قد أتانی رائع
هد الجبال فانغضت برجوف
قتل الإمام له النجوم خواضع
والشمس بازغة له بکسوف
یالهف نفسی إذ تولوا غدوة
بالنعش فوق عواتق و کتوف
و لوا و دلوا فی الضریح اخاهم
ماذا اجن ضریحه المستوف
من نائل او سؤدد و حمالة
سبقت له فی الناس او معروف
کم من یتیم کان یجبر عظمه
امسی بمنزله الضیاع یطوف
فرجتها عنه برحمك بعد ما
کادت و ایقن بعدها بحتوف
مازال یقبلهم و یراب ظلمهم
حتی سمعت برنة التلهیف
أمسی مقیما بالبقیع و أصبحوا
متفرقین قد اجمعوا بحفوف
النار موعدهم بقتل إمامهم
عثمان صهر فی البلاد عفیف
جمع الحمالة بعد حلم راجح
و الخیر فیه مبین معروف
یا کعب لا تنفك تبکی هالکاً
مادمت حیا فی البلاد تطوف
([خداوندا!] قتل امام و پیشوایی که ستارگان و خورشید درخشان در برابر [نور ایمان و علو درجه] او هیچ بودند مصیبتی بس عظیم بود تا بدان حد که [از شدت غم] گویا کوهها نیز به رعشه افتادند. [خداوندا!] آن روز را هرگز از یاد نمیبرم که آن مرد و برادر خویش را بر شانههای خود به آرامگاهش بردند و این انسان بزرگ را در آن آرامگاه سکنی دادند. او همان مردی بود که در کمک و احسان به مردم و کرم و بزرگی، از همگان پیشتر بود. چه بسیار یتیمان را که نوازش نمود و آنان را از میان خرابهها نزد خود پناه داد و به دردها و رنجهایشان گوش داد و آنگاه دست ایشان را میگرفت و دست نوازش بر سرشان میکشید. اما همین مرد، آنگاه که به دست مردمان [گمراهی] شهید شد، خود در بقیع، تنها، آرمید. آن مردمان بدانند که به خاطر این جنایت و کشتن پیشوا و رهبر امت، سرانجامی جز دوزخ در انتظارشان نخواهد بود. صبر و استقامت و آرامش و گذشت را با هم در خود یکجا داشت و هیچ کس نیز نمیتواند فضایل و خوبیهای او را انکار کند. ای کعب! تا آن زمانی که زندهای بر مرگ این [خلیفه] مظلوم گریه کن و اشک بریز).
• نیز از او است که گفته [۱۶۶۹]:
فکفّ یدیه ثم اغلق بابه
و ایقن ان الله لیس بغافل
و قال لأهل الدار لا تقتلوهم
عفا الله عن کل امرئ لم یقاتل
فکیف رأیت الله صب علیهم
العداوة و البغضاء بعد التواصل
و کیف رأیت الخیر أدبر بعده
عن الناس ادبار النعام الجوافل
([عثمان] در برابر آنان دست به شمشیر نبرد، چرا که یقین داشت خداوند از حال او و حقانیت او آگاه است. نیز به یارانش امر کرد که با شورشیان پیکار نکنند. که چون به امر او عمل کنند، خداوند ایشان را مورد عفو و رحمت خویش قرار خواهد داد. حال میبینم که پس از کشتن او خداوند یگانه، بذر عداوت و کینه را در میان امت کاشته است و خیر و برکت را پس از آن دوران خوش، از ایشان باز گرفته است).
• همچنین شاعری ملقب به «راعی الابل» در رثای عثمانسچنین گفته است: [۱۶۷۰]
عشیة یدخلون بغیر إذن
علی متوکل اوفی و طابا
خلیل محمد وزیر صدق
و رابع خیر من وطیء الترابا
(در شبانگاه، ناگهان و بدون اذن بر مردی هجوم میبرند که تنها بر خدا توکل داشت و تا زنده بود به عهد و پیمانش با خدا و رسولش پایبند ماند و خود را از گناه پاک نگه داشت. آنان مردی را کشتند که دوست محمد بود و وزیر و مشاور ابوبکر صدیق و پس از رسولخدا جو ابوبکر و عمر، بهترین انسان روی زمین بود).
[۱۶۶۵] سر الشهداء دروس و عبر، ص ۶۲. [۱۶۶۶] تاریخ الطبری (۵/۴۴۵). [۱۶۶۷] تاریخ الطبری (۵/۴۴۶). [۱۶۶۸] التمهید و البیان، ص۲۱۱. [۱۶۶۹] البدایة و النهایة (۷/۲۰۵). [۱۶۷۰] البدایة و النهایة (۷/۲۰۶).