عقیده امام شافعی در مورد اصحاب پیامبر ص
شافعی /میگوید: در واقع خداوند در قرآن و تورات و انجیل [۸۵۰]از اصحاب پیامبر صتعریف و تمجید نموده است و بر زبان پیامبر صفضل و بزرگواریی برای آنها ذکر شده که برای هیچ احدی بعد از آنها بیان نشده است، پس خداوند آنها را رحم کند و به بلند مرتبهترین جایگاه صدیقین و شهدا و صالحین آنها را پاداش دهد، زیرا آنها سنن پیامبر خدا صرا برای ما نقل کردند و پیامبر را در هنگام نزول وحی مشاهده کردند پس مقصود عام و خاص و عزم و ارشاد پیامبر صرا میدانستند و از سنت پیامبر آنچه ما میدانیم و نمیدانیم آنها میدانستند و آنها در هر گونه علم و اجتهاد و ورع و عقل و امری ما فوق ما بودند و با آن علم و دانش خود استنباط میکردند.
و نظریههای آنها برای ما از آراء و نظریههای خودمان بهتر و شایستهتر است و به خدمت هر کس رسیده باشیم که مورد رضایت ما باشد و یا اینکه سخن او برای ما نقل شود و در مورد آنچه از پیامبر صچیزی نشنیدهاند به نظر خویش پناه جستهاند اگر با هم اجماع نظر داشتند و سخن برخی از آنها اگر با هم اختلاف نظر داشتند ما هم همان نظر آنها را بیان میداریم و از سخن آنها خارج نمیشویم و اگر یکی از آنها نظری ارائه داده باشد و هیچ کس با او مخالفت نکرده باشد ما نیز آن سخن او را میپذیریم [۸۵۱].
و در این متن احترام بزرگی برای اصحاب مشاهده میشود و میبینیم که امام شافعی حق آنها و مقام بلند آنها در اسلام را شناخته است و این سخنان او همان چیزی است که هر کدام از اهل سنت و جماعت بدان اعتقاد دارد.
و باز /میگوید: هر گاه مردمانی را میبینم که به بدگویی اصحاب پیامبر صعادت گرفتهاند آن را چنین تفسیر میکنم که خداوند میخواهداز این طریق در برابر کوتاهیهایی که در اعمال داشتهاند به آنها پاداش دهد.
و در روایت ربیع همین عبارت چنین نقل شده که گفته: (مگر اینکه خدا بخواهد در حال مردن هم به آنها پاداش نیکیهایشآن را بدهد) [۸۵۲].
و بدون شک این حسنات به اذن خداوند برای آنها حاصل میشود، زیرا خداوند کسانی که غیبت مسلمانان میکنند و یا از آنها بدگویی مینمایند به این تهدید میکند که از حسنات آنها بر میدارد و به کسانی میدهد که مورد غیبت و یا بدگویی قرار گرفتهاند، همچنانکه در حدیث مفلس آمده «أتدرون من الـمفلس ؟ قالوا الـمفلس فینا من لا درهم له ولا متاع، فقال: الـمفلس من امتی من یأتی یوم القیامة بصلاة وزکاة وصیام ویأتی وقد شتم هذا وقذف هذا وأکل مال هذا وسفك دم هذا وضرب هذا، فیعطی هذا من حسناته وهذا من حسناته، فان فنیت حسناته قبل ان تقضی ما علیه، اخذ من خطایاهم فطرحت علیه ثم طرح في النار » آیا میدانید که مفلس کیست ؟ گفتند: مفلس درمیان ما کسی است که پول و کالائی ندارد. پیامبر صگفت: مفلس امت من کسی است که روز قیامت و رستاخیز به محشر میآید که ثواب و پاداش نماز و زکات و رواه همراه دارد ولی در دنیا به فلانی ناسزا گفته است و فلانی را متهم به اعمال ناشایست کرده و مال فلانی را خورده و خون آن یکی را به ناحق ریخته و آن دیگری را مورد ضرب و شتم قرار داده است به هر یکی از آنان از ثواب و پاداش اعمال خیر و حسنات وی داده میشود تا اینکه ثواب حسنات وی پایان مییابد، هر گاه ثواب و پاداش و حسنات وی به پایان آمد و هنوز حقوق دیگران بر وی مانده باشد از گناهان و خطاهای آنان میگیرند و بر گناهان وی میافزایند سپس او را در آتش دوزخ میاندازند [۸۵۳].
و شافعی /در باب فضل خلفاء راشدین و امتیاز آنها میان اصحاب میگوید: فاضل ترین اشخاص بعد از پیامبر صابوبکر سپس عمر سپس عثمان سپس علی (رضوان الله علیهم ) میباشند [۸۵۴].
و باز /میگوید: برتری با ابوبکر و عمر و عثمان و علی شروع میشود [۸۵۵].
و ربیع بن سلیمان میگوید: از شافعی /شنیدم که در باب تفضیل میگفت: (ابوبکر و عمر و عثمان و علی) [۸۵۶].
و از جمله شعرهایی که در این مورد از او روایت میشود این است که گفته: شهدت بأن الله لا شیء غیرهواشهد أن البعث حق واخلصوأن عری الایمان قول محسنوفعل زکی قد یزید وینقصوأن ابابکر خلیفة احمدوکان ابو حفص علی الخیر یحرصواشهد ربی أن عثمان فاضلوأن علیا فضله متخصصائمة قوم یقتدی بهداهملحی الله من ایاهم یتنقصفما لغواة یشتمون سفاهةوما لسفیه لا یجاب فیحرص [۸۵۷] گواهی میدهم به اینکه هیچ معبودی جز خدا نیست و شهادت میدهم که بعث حق است و به آن ایمان خالص دارم.
گواهی میدهم که گرههای ایمان قول مبین (قرآن و حدیث ) پاک است و گواهی میدهم که ایمان گاهی زیاد و زمانی کم میشود.
و شهادت میدهم که ابوبکر سخلیفهی خدا است و عمر سبر انجام کار خیر مشتاق و حریص بود.
گواهی میدهم که عثمان سفاضل و علی سدر فضیلت خاص و برتر بود.
آنان پیشوایان امتی هستند که به هدایت ایشان اقتدا میشود و خدا نفرین کند کسی را که آنان را خوار میدارد.
گمراهان را چه شده که از روی جهالت ناسزا میگویند و چرا جاهل داد و انصاف ندارد و به دروغ و گمان سخن میگوید.
و شافعی /برای فضل ابوبکر سو صحت خلافت او به اموری استدلال میکند از جمله برخی از اشارههای پیامبر صبه خلافت ابوبکر بعد از خودش بدون اینکه بدان تصریح نماید؛ ایشان با سند خویش از جبیر بن مطعم سروایت میکند:
زنی نزد پیامبر صآمد و در مورد چیزی از پیامبر سوال کرد؟ پیامبر صبه او دستور داد که روز دیگری برای پاسخ سوالش برگردد. آن زن گفت: ای رسول خدا اگر برگشتم و شما را نیافتم چهکار کنم؟ میخواست بگوید اگر شما فوت کرده باشید من چکار کنم ؟ فرمود: نزد ابوبکر برو [۸۵۸]. و باز امام شافعی /به سند خویش از حذیفة بن یمان سنقل میکند که پیامبر صفرمود: به آن دو نفری که بعد از من میآیند یعنی ابوبکر و عمر اقتدا نمایید [۸۵۹].
و /میگوید: هیچ یک از اصحاب و تابعین در تفضیل و برتری ابوبکر و عمر و تقدم آنها بر سایر اصحاب اختلاف نظر نداشتند، و اختلاف آنها تنها در مورد عثمان و علی میباشد: برخی علی را بر عثمان و برخی عثمان را بر علی تفضیل دادهاند.
و میگوید: و ما هیچ کدام از اصحاب پیامبر صرا به خاطر کردارشان خطاکار معرفی نمینماییم [۸۶۰]
و قبلا به قول و مذهب شافعی /اشاره کردیم که ایشان به ترتیب ابوبکر سپس عمر سپس عثمان سپس علی را تفضیل و برتری میداد.
و از هیچ کدام از سلف نقل نشده که در برتری و تفضیل ابوبکر با هم اختلاف داشته باشند، اما در مورد تفضیل میان عثمان و علی بجمهور سلف عثمان را بر علی تفضیل میدهند، و بیشتر اهل کوفه علی را بر عثمان تفضیل میدهند و این قول به سفیان ثوری /هم نسبت داده میشود، نظر به اینکه هنگامی که از او سوال میکنند از تفضیل و برتری میان اصحاب چه میگویید ؟ گفت: اهل سنت کوفی میگویند: ابوبکر و عمر و علی و عثمان. و اهل سنت بصرة میگویند: ابوبکر و عمر و عثمان و علی ش. بعد از او پرسیدند: شما کدام یک از آن دو نظریه را تبعیت میکنید ؟ گفت: من یک مرد اهل کوفه هستم [۸۶۱].
شیخ الاسلام میگوید: سفیان و کسانی دیگر هم از این نظریه خود برگشتند [۸۶۲].
و منذری میگوید: و از سفیان به اثبات رسیده که در آخر عمرش میگفت: ابوبکر و عمر و عثمان و علی ش [۸۶۳].
و برخی از اهل مدینه در مورد عثمان و علی چیزی نمیگفتند و از سخن گفتن در این باب توقف مینمودند، و یکی از دو روایت نقل شده از امام مالک هم بیانگر همین نظریه برای امام مالک میباشد.
و امام شافعی برای صحت خلافت ابوبکر صدیق سبه اجماع اصحاب شاستدلال میکرد.
سپس میگفت: مردم بعد از پیامبر صنیاز مبرمی به ابوبکر داشتند، زیرا زیر سقف آسمان کسی بهتر از او را نیافتند، به همین خاطر او را به عنوان جانشین پیامبر صتعیین کردند [۸۶۴].
و این سخن بیانگر این است که امام شافعی /اقرار کرده که ابوبکر سبعد از پیامبر صاز تمام مردم فاضلتر است.
و /میگوید: مردم بر خلافت ابوبکر اجماع داشتند و ابوبکر هم عمر را جانشین خود معرفی کرد سپس عمر شوری و مشورت در مورد خلافت را به شش نفر سپرد تا خلافت را به یکی از خودشان بسپارند پس آنها هم خلافت را به عثمان ستحویل دادند [۸۶۵].
و باز میگفت: ابوبکر خلیفهی پیامبر صو عامل بعد از او بود [۸۶۶].
و /میگفت: خلافت ابوبکر حق بود و خداوند از پشت هفت آسمان بدان حکم کرده بود [۸۶۷].
و برخی از مردم در عصر امام از برتری دادن امام شافعی /برای ابوبکر و عمر تعجب میکردند، زیرا ایشان خود هاشمی بود و آنها هم گمان میبردند که دین بر تعصب برای آباء و اجداد بنیان شده است، به همین خاطر ابراهیم بن عبید حجی از او سوال میکند و میگوید: من بجز شما هیچ گاه شخصی از هاشمیها را ندیدهام که ابوبکر را بر علی تفضیل دهد. شافعی گفت: علی پسر عمو و خالهام است و من هم مردی از قبیلهی بنی عبدمناف هستم و شما مردی از بنی عبدالدار هستید و اگر احترام و بزرگواری به نسب میبود من از شما بزرگتر میبودم اما قضیه این گونه نیست که شما حساب میکنید [۸۶۸]. یعنی قضیه چنان که شما میپندارید بر تعصب نیست، بلکه این دین و عقیده است و بر نصوص شرعی بنیان شده است. *
اما روایت دیگری از ایشان بیانگر این است که عثمان را بر علی تفضیل میدادند، همچنانکه این قول مذهب سایر ائمه امثال شافعی و ابوحنیفه و اصحاب او و احمد بن حنبل و اصحاب او و سایر ائمه مسلمانان میباشد.
و ایوب سختیانی و احمد بن حنبل و دار قطنی میگفتند: هر کس علی را بر عثمان برتری دهد در واقع به مهاجرین و انصار استهزا کرده است. زیرا بیعت با عثمان به اجماع مهاجرین و انصار صورت گرفت و اگر عثمان شایستهی تقدم بر علی را نمیداشت در حالی که انها به اجماع او را بر علی برتری دادهاند یا اینکه نسبت به فضل و بزرگی علی جاهل و نادان بودهاند و یا اینکه با تقدیم عثمان بدون هیچ گونه ترجیح دینی در حق علی ظلم و ستم روا داشتهاند و هر کس آنها جهل و ستم را به آنها نسبت دهد در واقع به آنها استهزا کرده است.
و با توجهبه این اقوال زیبایی عقیده شافعی /و مواظبت ایشان بر چنگ زدن به نصوص و به آنچه سلف بر آن بودهاند و دوری ایشان از هر گونه تعصب برای غیر حق برای ما روشن میگردد.
و معنی این سخنان شافعی این نیست که ایشان خواسته باشد از منزلت علی سبکاهد، بلکه ایشان او را در مقام و منزلت شایستهی خود قرار میداد.
روزی از علی بن ابی طالب سبحث میکرد، مردی از میان مردم بلند شد و گفت: در میان مردم هیچ کسی را ندیدهام که از علی بن ابی طالب دوری کند اما او به هیچ احدی توجه نمیکرد.
شافعی /گفت: عجله نکن، زیرا علی چهار ویژگی داشت هر کس آن چهار ویژگی داشته باشد حق دارد که به مردم توجه نکند:
علی بن ابوطالب زاهد بود و زاهد هم نه به دنیا و نه به اهل دنیا توجه نمیکند، و ایشان عالم بودند و عالم هم به کسی توجه نمیکند، شجاع بودند و شجاع هم به کسی توجه نمیکند، ایشان شریف بودند شریف هم به کسی توجه نمیکند [۸۶۹].
و امام شافعی /خلیفه راشد عمر بن عبدالعزیز را به عنوان خلیفه پنجم برای خلفای چهارگانه معرفی میکرد و میفرمود:
خلفا پنج تا هستند: ابوبکر و عمر و عثمان و علی و عمر بن عبدالعزیز - رضوان الله علیهم - [۸۷۰].
و امثال همین عبارت از سفیان ثوریروایت شده که گفته است:
هر کس گمان برد که علی ساز ابوبکر و عمر بیشتر شایستهی بر عهده گرفتن ولایت داشت. در واقع این شخص ابوبکر و عمر و مهاجرین و انصار را تخطئه کرده است و فکر نمیکنم هیچ یک از اعمال او به آسمان بلند شود و از او پذیرفته شود.
و میگفت: خلفا پنج تا هستند: ابوبکر و عمر و عثمان و علی و عمر بن عبدالعزیز - رضوان الله علیهم - [۸۷۱].
و همین سخن ارآیه شده رد و پاسخی است بر علیه کسانی که امام شافعی /را به تشیع نسبت میدهند ، و ایشان /از آن تهمت باطل بری و مبری است و انشاء الله به طور مفصل بر این افترا رد میدهیم.
و از جمله اعتقادات ایشان /در مورد اصحاب این بود که از هر گونه اختلافات میان آنها شسکوت میکرد واز آن بحث نمیراند. و با سند خویش از عمر بن عبدالعزیز روایت میکرد هنگامی که از آن بزرگوار در مورد جنگ و خونریزی صفین سوال میشود ؟ در جواب میگوید: (آن رویدادها خونی ریختهشده است که خداوند دستان ما را از آن پاک نگه داشته پس دوست ندارم که زبانم را به آن رنگ ریزی نمایم).
شافعی /در تعلیق این سخن میگفت: این سخنی والا و زیبا است، زیرا سکوت انسان از چیزی که به او سودی نمیرساند بهترین کار است [۸۷۲].
و رحمه الله به ربیع میگفت: سه چیز را از من بپذیر: نخست اینکه بىباکانه در مورد اصحاب پیامبر صسخن مران، زیرا در روز قیامت پیامبر صخصم تو خواهد بود. دوم: به علم کلام مشغول مباش، زیرا من بر مسئله بزرگی در علم کلام اطلاع یافتهام. سوم: به علم ستاره شناسی مشغول مباش، زیرا این علم منجر به تعطیل میشود [۸۷۳].
و این همان مذهب حقی است که اهل سنت و جماعت بر آن هستند و آنها با این عقیده خویش در حد وسطی میان خوارج و رافضی قرار گرفتهاند.
[۸۵۰] به آیهی زیر اشاره میکند﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا ٢٩﴾[الفتح: ۲۹]. ترجمه: «محمد صپیامبر خداست و کسانى که با اویند بر کافران سختگیر [و] با همدیگر مهربانند آنان را در رکوع و سجود مىبینى فضل و خشنودى خدا را خواستارند علامت [مشخصه] آنان بر اثر سجود در چهرههایشان است این صفت ایشان است در تورات و مثال آنها در انجیل چون کشتهاى است که جوانه خود برآورد و آن را مایه دهد تا ستبر شود و بر ساقههاى خود بایستد و دهقانان را به شگفت آورد تا از [انبوهى] آنان [خدا] کافران را به خشم دراندازد خدا به کسانى از آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند آمرزش و پاداش بزرگى وعده دادهاست». [۸۵۱] مناقب الشافعی للبیهقی ۱/۴۴۲-۴۴۳ ، مناقب الرازی ۱۳۶. [۸۵۲] مناقب البیهقی ۱/۴۴۱. [۸۵۳] مسلم از حدیث ابوهریره در کتاب " البر " ۴/۱۹۹۷ آن را روایت کرده است. [۸۵۴] مناقب البیهقی ۱/۴۳۳ [۸۵۵] همان مصدر ۱/۴۳۲. [۸۵۶] همان مصدر با همان جزء و همان صفحه [۸۵۷] مناقب البیهقی ۱/۴۴۱ ، مناقب الرازی ۴۸ ، تاریخ الدمشق ۱۴/۴۰۶/. [۸۵۸] مناقب البیهقی ۱/۴۳۶ و امام مسلم در " فضائل الصحابه " ۴/۱۸۵۶ – ۱۸۵۷ این حدیث را گزارش داده است. [۸۵۹] مناقب البیهقی ۱/۴۳۷ و امام احمد در مسند خویش ۳/۳۸۵ این حدیث را نقل کرده است ، و ترمذی در مناقب ابوبکر ۵/۲۷۱ این را روایت کرده و گفته این حدیث در رتبهی حدیث حسن است ، و ابوداود و حاکم در المستدرک ۳/۷۵آن را رویات کردهاند و حاکم آن را صحیح اعلام داشته است. و ذهبی با او موافقت کرده است و البانی هم آن را در صحیح الجامع ۱۱۵۳ با اشاره به صحت حدیث آن را نقل کرده است. [۸۶۰] مناقب البیهقی ۱/۴۳۴. [۸۶۱] مختصر سنن ابی داود منذری ۷/۱۵۸. [۸۶۲] مجموع الفتاوی ۴/۴۲۶. [۸۶۳] مختصر سنن ابی داود ۷/۱۸ [۸۶۴] المناقب للبیهقی ۱/۴۳۴. [۸۶۵] همان مصدر ۱/۴۳۴-۴۳۵ ، و منهاج السنه النبویه ۷/۲۸۶. [۸۶۶] همان مصدر. [۸۶۷] سند آن را قبلا ذکر کردیم. [۸۶۸] المناقب للبیهقی ۱/۴۸۳ – ۴۳۹. * اما سخن ایشان که گفتند: من بجز شما هیچ گاه شخصی از هاشمیها را ندیدهام که ابوبکر را بر علی تفضیل دهد " سخنی کامل باطل و بىاساس است ، زیرا از علی س به اثبات رسیده که ایشان میگفت: بهترین مردمان بعد از پیامبر صابوبکر سپس عمر هستند. فرزندش محمد بن حنفیه از او میپرسد: ای پدر بعد از آن دو شما بزرگتر از همه هستی؟ در جواب میگفت: پدرت جز مردی از مسلمانان چیز دیگری نیست. بخاری ۳/۱۳۴۲ سماره ۳۴۶۸. [۸۶۹] مناقب البیهقی ۱/ ۴۳۹-۴۴۰. [۸۷۰] مناقب البیهقی ۱/۴۴۸ ، تاریخ ابن عصاکر ۱۴/۴۰۷ / . [۸۷۱] مختصر سنن ابی داود ؛ منذری ۷/۱۹. [۸۷۲] مناقب ابن ابی حاتم ۳۱۴. [۸۷۳] توالی التأسیس ۷۳ ، سیر اعلام النبلاء ۱۰/۲۸.