بازگشت به مکه
وقتی که امام از بوستان معرفت و فقاهت عراق به اندازه توانای برچید و قبل از آن علم حجاز را از بزرگان آنجا گرفته بود متوجه شد که وقت آن فرا رسیده که علم یاد گرفته را به دیگران منتقل کند و از بهرهای که خدا به او ارزانی بخشیده دیگران را بهرمند سازد، بنابراین، بعد از بخش آوازه و کسب شهرت تصمیم گرفت به مکه باز گردد، بازگشت ودر حرم مکی شروع کرد به تدریس علومی که قبلاً از بزرگان این محله فرا گرفته بود.
در موسم حج هزاران نفر از اقصی و نقاط جهان برای اداء فریضه حج رهسپار مکه مکرمه شدند، زائرین خانه خدا از این جوان قریشی که مردم از علم و فقهش شگفت زده شده بودند چیزهای را میشندیدند و هنگام بازگش به زادگاه خود برای مردم بازگو میکردند و نام و شهرت امام را در جهان آنروز اسلام بخش مینمو دند بدین علت شهرت امام شدت گرفت و در اقصی و نقاط جهان پیچید.
در این مدت امام با عالمان معاصر خود ملاقات و رفت و آمد داشت، بزرگان معاصرش از وسعت اطلاع و حضور ذهن برای استدلال و حریص بودن بر سنت و توانایی در فقه و استنباط و بهره گیری از قواعدی که تأسیس کرده بود به شگفت آمدند که چگونه این همه قواعد و اصول را از قرآن و سنت استنباط کرده در حالی که بسیاری از آنها را نشنیده بودند، یکی از بزرگ مردانی که باری سخن امام را شنید امام سنت احمد بن حنبل /بود، داستان از این قرار است: امام احمد برای اداء حج و دیدار با علامات و نشانهها آن رهسپار مکه مکرمه شد بعد از تمام شدن عبادت در بیت الله الحرام به دیدار بزرگان فقه و حدیث شتافت تا از محضر آنها استفاده کند و از علم و فقه مکه مکرمه دیدار و باز دیدی کرده باشد، در آن دوران سفیان بن عیینه استاد شافعی سردم دار علم و فقه مکه بود، وقتی امام وارد مسجد شود و حلقه تدریس شریعت رسول خدا صرا دید خنده خوشحالی بر لبانش نشست و با دقت بیشتر به حلقهها نگاه کرد، در حلقه شافعی چیزی را مشاهده کرد که امام را به خود مشغول ساخت، به حلقه امام نزدیک شد تا بیشتر متوجه آن شود، چیز تازهای را دید چون در این حلقه تنها حدیث روایت نمیشود بلکه فهم و فقه حدیث بیشتر منظور استاد است چیزهای بر زبان میراند که تا حالا نشنیده است، با دیدن این صحنه تمام حلقات بزرگان و مشایخ را رها کرد و در حلقه امام شافعی /حضور پیدا نمود.
محمد بن فضل فراء میگوید: از پدرم شنیدم که میگفت: با احمد بن حنبل به اداء فریضه حج پرداختم، در هر جایی همراه ایشان بودم تا اینکه روزی صبح زود بیرون رفتم و در مجلس ابن عیینه حضور پیدا کردم اما احمد بن حنبل را نمیدیدم، کمی به دور و بر خود نگاه کردم دیدم امام احمد نزد اعرابی [۳۷]نشسته است، بلند شدم و خطاب به او گفتم: ابا عبدالله حلقه تدریس ابن عیینه را رها کرده اید و پیش این آمدهاید؟؟
گفت: ساکت شو، اگر حدیثی را با درجه علو از دست دهید میتوانید با درجه نازل آنرا بشنوید (یعنی ابن عیینه فقط در صحت سند حدیث به تو کمک میکند) ولی اگر عقل و درایت این عالم اعرابی را از دست بدهید هرگز به آن دست پیدا نخواهی کرد، هیچ جوانی را ندیدم که به کتاب خدا از این جوان داناتر باشد.
گفتم: او کیست؟
گفت: محمد بن ادریس شافعی [۳۸].
از اسحاق بن راهویه روایت شده که گفته: من در مکه همراه احمد بن حنبل بودم ، گفت: بیا تو را نزد مردی ببرم که هرگز چشمانت کسی مثل او را ندیده. وقتی با او رفتم شافعی را به من نشان داد [۳۹].
حمیدی میگوید: احمد بن حنبل همراه ما نزد ابن عیینه برای مدتی در مکه باقی ماند، روزی به من گفت: مرد قریشی اینجا است که دارای حکمت و معرفت فراوانی است.
گفتم: کیست؟
گفت: محمد بن ادریس شافعی.
احمد بن حنبل در عراق نزد شافعی میرفت تا در نهایت مرا هم جذب کرد.........بیش او نشستیم، شافعی مسائل فراوانی را مطرح کرد، وقتی بلند شدیم احمد خطاب به من گفت: چگونه بود؟
من هم شروع کردم به دنبال کردن و پیدا کردن اشتباهات و خطأهای او چون به علم و فقه قریشی (شافعی ) حسادت میورزیدم.
احمد گفت: نمیتوانی قبول کنید که مردی قریشی دارای چنین علم و منزلتی باشد، فرض کن در صد مسئله پنچ یا ده مسئله را اشتباه بیان کرده باشد از آنها چشم پوشی کن و درست و صوابها را بگیر و بدانها جامه عمل پوشان [۴۰].
امام شافعی مدت ده سال در حرم مکی برای تدریس سکنی گزید سپس از شهر مکه بیرون آمد به سوی عراق حرکت کرد.
[۳۷] شافعی مثل اعرابی بود چون لباس آنها را میپوشید زیرا مدت زیادی در میان آنها باقی مانده بود. [۳۸] توالی التأسیس ۵۶. [۳۹] صفة الصفوة۲/۲۵۰. [۴۰] آداب الشافعی ۴۴.