اصل سوم: ارج نهادن وی به برداشت صحابه وپیروی از ایشان
هنگام بحث از روش پیشینیان این امت در زمینه اثبات عقیده به بیان جایگاه رفیع و الگو بودن صحابه از نظر ایشان، پرداختیم. در واقع یاران بزرگوار پیامبر شایستگی احراز چنین مقامی را دارند، زیرا ایشان چناناند که عبدالله بن مسعود دربارهی آنان خطاب به مردم گفت: ای مردم! هرکدام از شما میخواهد به کسی اقتدا کند باید به شخص مردهای تأسی جوید چراکه انسان زنده مورد اطمینان قطعی نیست، یاران پیامبر برترین این امت واز همه بیشتر دارای درونی بیدار، دانشی ریشه دار و آسانگیرتر بودند، ایشان گروهی بودند که خداوند آنان را برای همراهی پیامبرواقامه آئینش برگزیده بود، پس مقامشان را ارج نهید، از ایشان دنباله روی نموده ودر حد توان اخلاق ودینشان را سرمشق زندگیتان قرار دهید چون آنان برراه راست حرکت مینمودند [۲۳۴].
سپس شافعی به ذکر نمونههای زیادی از کتاب وسنت واجماع صحابه ودیگران بر وجوب عمل کردن به حدیث آحاد پرداخته ومی گوید:
حذیفه در این زمینه میفرماید: ای گروه قُرّاء! بر راه راست حرکت نموده وپیشینیانتان را الگو قرار دهید، به خدا سوگند اگر چنین کنید بسیار پیش رفت کرده و اگر هم به طرف راست یا چپ حرکت نمایید به گمراهی بزرگی دچار گشتهایید [۲۳۵].
امام احمد /میفرماید: پآیههای سنت از نظرما چنگ انداختن به روش و رفتار یاران پیامبر است [۲۳۶].
امام شافعی نیز /چنین دیدگاهی داشته و همین راه را پیموداند است. ایشان در پاسخ به پرسش شخصی پیرامون موضعگیری درست به هنگام اختلاف نظر صحابه بر سر مسألهای، فرمود: به آنچه با قرآن، سنت، اجماع یا قیاس مطابقت دارد تمسک میورزیم، مناظره کننده گفت: اگر یکی از ایشان دیدگاهی داشت که موافقت یا مخالفت دیگران با وی محرز نشده باشدآیادلیلی از کتاب، سنت و یا اجماع دردست داری که پیروی از وی را ایجاب نماید؟
امام میگوید به او گفتم: نه درکتاب ونه در سنت چنین چیزی را نمییابیم، ولی دانشمندان را میبینیم گاهی از رأی ایشان پیروی مینمایند، گاهی هم بدان اهتمام نمیورزند و برخی اوقات نیز در آنچه ایشان بدان تمسک ورزیدهاند با هم اختلاف نظر دارند.
گفت: تو خودت به چه نتیجهای رسیدهایید؟
گفتم: هرگاه به چیزی برخوردم که درکتاب، سنت، اجماع و یا قیاس یافت نمیشد، به دیدگاه یکی از ایشان تمسک میورزم، و کمتر مواردی به چشم میخورد که یکی از آنان دیدگاهی داشته و دیگران با وی مخالفت نکرده باشند [۲۳۷].
ایشان در جایی دیگر میفرمایند: درهرجا که حکم قرآن وسنت محرز ومشخص بود، گوش فرادادن وپیروی از آن اجتناب ناپذیر است، و در غیر این صورت به گفتههای صحابه یا یکی از ایشان روی میآوریم، سپس در صورت تقلیدپیروی از آراء پیشوایانی همچون ابوبکر، عمر یا عثمان نزد ما پسندیده تراست، چون اگر دلیلی بر نزدیکتر بودن یکی از آراء با کتاب وسنت درمیان نبوداز دیدگاهی پیروی میکنیم که نشانهای همراه داشته باشد، زیرا مشهوراست که گفته امام برای مردم الزام آور بوده وچنین شخصی معتبرتر از کسی است که برای یک نفر فتوا میدهد واحتمال قبول ورد آن از سوی مردم وجود دارد، بیشتر مفتیان هم در مجالس ومناسبتهای گوناگون به اظهار نظر میپردازند ولی مردم بسان ارزش قائل شدن برای دیدگاه امام، به رأی وی اهتمام نمیورزند. پیشوایان راستین را میبینیم وقتیکه راجع به مسألهای از کتاب و سنت از ایشان سؤال میشود وپاسخ را چنانکه میپندارند عرضه میکنند ولی هنگامیکه خلاف دیدگاهشان را به آنان خبر میدهند میپذیرند، و از اینکه به تقوای الهی و کمالاتشان برگردند، سرباز نمیزنند، بنابراین، هرگاه راجع به موضوعی از هیچ یک از ائمه چیزی در دست نبودیاران پیامبر خدا درجایگاهی قرار دارندکه برای ما حجت و دنباله روی از ایشان بهتر از دیگران است .و علم نیز دارای درجات متفاوتی میباشد:
۱) کتاب و سنت صحیح.
۲) اجماع علماء در صورتی که دلیلی از کتاب و سنت وجود نداشته باشد.
۳) دیدگاه برخی از اصحاب پیامبر صکه مخالفتی با ایشان برای ما محرز نباشد.
۴) اختلاف نظر یاران پیامبر در زمینه کتاب و سنت.
۵) قیاس بر برخی طبقات، البته در صورت وجود کتاب وسنت غیرآن مرجع قرار داده نمیشود بلکه علوم و معارف تنها از مرجع بالاتر برگرفته میشود [۲۳۸].
یکی دیگر از دلایل دنباله روی امام شافعی از صحابه شو ارج نهادنش به فهم و برداشت ایشان، این است که بیهقی از سخنان شافعی در الرسالة قدیم روایت حسن بن محمد زعفرانی را نقل مینماید که امام میفرماید:
خداوند سبحان در قرآن، تورات وانجیل یاران پیامبر را مورد تمجید وستایش قرار میدهد واز زبان پیامبر نیز به گونهای تعریف شدهاند که هیچکس دیگری به چنان جایگاهی دست نیافته است، پس خداوند آنان را مورد رحمت ومحبت خویش قرار داده و رساندشان را به والاترین مقام صدیقین، شهداء و صالحین را به آنان شادباش میگوید. از طریق ایشان بود که سنتهای پیامبر بدون واسطه به ما انتقال داده شد، بنابراین، آنان بودند که عام، خاص، عزم وراهنماییهای دین را دریافتند وآنچه را ما نمیدانستیم شناختند، پس ایشان در هر دانش، اجتهاد، ورع، عقل ورأیی که موجب استنباط علوم ومعارف میشود، برتر از ما هستند و دیدگاههایشان برای ما ارزشمندتر از آراء خودمان است.
ایشان در ادامه میگویند: هرگاه در صورت عدم وجود سنت پیامبر دیدگاه صحابه برایمان بازگوشد ازآن دنباله روی مینماییم خواه اجماع داشته باشند یا اختلاف نظر و از چارچوب گفتههایشان بیرون نمیرویم، و اگر یک نفر از ایشان دیدگاهی داشت و دیگران با وی مخالفت نورزیدند رأیش را میپذیریم وبدان عمل مینماییم [۲۳۹].
بدون شک مسائل عقیده مهمترین چیزی است که در آنها از صحابه دنباله روی میشود بنابراین، پیروی از ایشان برای هر مسلمانی بهتر و سزاوارتر از دیگران میباشد.
ابن القیم الجوزیة /در راستا میفرماید: یاران پیامبرصکه رهبران مسلمانان وکاملترینشان هستند ـ در بسیاری از مسائل باهم اختلاف نظر داشته اندولی خدا را شکر که در هیچ کدام از مسائل اعتقادی از قبیل: اسماء، صفات و افعال خداوند دچار اختلاف نشدند، بلکه همه آنان بدون استثناء اظهارات قرآن را گردن نهادند وبه تأویل و تحریف آن روی نیاوردند، هیچیک از ایشان نگفتندباید حقایقش را از مسیر اصلی خویش منحرف و بر معنای مجازی حمل نمود بلکه آن را با تمام و کمال پذیرفته و با ایمان و بزرگداشت به استقبالشان رفتند، روش واحدی را برهمه دستورات وفرامین قرآن و سنت حاکم نمودند وهمانند منحرفان و بدعت گذاران نکردند که بدون آگاهی ودلایل آشکار پارهای از آن را پذیرفته و پارهای دیگر را وانهند حال آنکه همان موضعگیریی که در قبال بخش مورد تأییدشان بر آنان لازم بود در برابر بخش مورد اختلاف و انکار نیز لازم و ضروری بود [۲۴۰].
اصل چهارم: کنارهگیری از گروههای تفرقه انگیز(اهل اهواء)، بدعتگذاران و متکلمان و نکوهش آنان.
هوی یعنی اینکه: انسان چیزی یا کسی را به اندازهای دوست داشته باشد که دلش را تسخیر نماید. خداوند متعال میفرماید:﴿وَأَمَّا مَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ وَنَهَى ٱلنَّفۡسَ عَنِ ٱلۡهَوَىٰ ٤٠﴾[النازعات: ۴۰]. ترجمه: «یعنی نفس خویش را از شهوات و آرزوهای نفسانی بازداشت» [۲۴۱].
راغب اصفهانی می گوید: هوی یعنی میل و علاقه نفس به شهوات، و به نفس مایل به شهوات هوی گفته میشود.
برخی معتقدند: علت نامگذاری آن(علاقه نفس به شهوات) به هوی این است که چون صاحبش را در دنیا به هر درهای میافکند و در آخرت سبب سقوطش به جهنم میگردد.
خداوندپیروی از هوی را به شدت نکوهش نموده و میفرماید:﴿أَفَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ﴾[الجاثیة: ۲۳]. ترجمه: «پس آیا دیدى کسى را که هوس خویش را معبود خود قرار داده». و یا اینکه میفرماید:﴿وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم﴾[البقرة: ۱۴۵]. ترجمه: «اگر از هوسهاى ایشان پیروى کنى».
علت آنکه خداوند واژه هوی را با صیغه جمع آورده بدین خاطر است تا به ما بفهماندکه هرکسی دارای هوی و ایده مخصوص به خود بوده و هواهای افراد پایان ناپذیر میباشد، بنابراین، پیروی از آنها موجب نهایت گمراهی و سردرگمی میگردد [۲۴۲].
بدعت از نظر زبان شناختی از ریشه ابتداع گرفته شده است، میگویند: بدع الشیئ یبدعه بدعا وابتدعه، یعنی: آن را ایجاد نمود و آغازش کرد، واژه «بِدع» به چیزبدون سابقه گفته میشود. در قرآن کریم آمده است﴿قُلۡ مَا كُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ﴾[الأحقاف: ۹]. ترجمه: یعنی «من نخستین پیامبران نیستم بلکه پیش از من پیامبران بسیاری برگزیده شدهاند».
بنابراین، بدعت یعنی چیزتازه و آنچه پس از اتمام دین بدان افزوده گشته است.
در زبان عربی گفته میشود: بدّعه، یعنی: وی را به بدعت نسبت داد، بدیع یکی از نامهای مبارک خداوند است زیرا همه چیز توسط ایشان پدید آمده و جامه هستی را برتن کردهاند [۲۴۳].
شاطبی /میگوید: اصل ریشه «بدع» برای چیزی بدون سابقه به کار میرود، این آیه نیزبدان معنا اشاره دارد که﴿بَدِيعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾[البقرة: ۱۱۷]. ترجمه: «[او] پدید آورنده آسمانها و زمین [است]». یعنی آسمانها و زمین را بدون اینکه پیشتر وجود داشته باشند، پدید آورده است...
می گویند: ابتدع فلان بدعة، یعنی روش بدون سابقهای را آغاز کرد [۲۴۴].
شاطبی در تعریف اصطلاحی بدعت میگوید: روشی پدید آمده در دین است که با شریعت شباهت داشته وهدف از آن افراط در عبادت و بندگی برای خداوند است [۲۴۵].
این تعریف از جامعترین و بهترین تعاریف بدعت به شمار میآید. بىگمان علم کلام از جمله بدعتهای پدیدآمده در دین محسوب میگردد و لذا در عنوان اصل چهارم بدان تصریح شد، چراکه بسیاری از دانشجو یان وامثال ایشان فریب داده شده و آن را جزو دین به حساب آورده ونصوص کتاب وسنت را بخاطرآن وا نهادهاند.
بدون تردید ابتداع (نوآوری در دین) با اتباع (دنباله روی ازپیشینیان در امور دینی) تضاد وناهمگونی دارد که پیشتر به دیدگاه اهل سنت و جماعت پیرامون لزوم اتباع و پرهیز از ابتداع و نکوهش بدعتها وپیروان آنها اشاره رفت.
پارهای از بدعت گذاران سخنی از امام شافعی در رابطه با تقسیم بدعت به دو بخش: بدعت پسندیده وبدعت گمراه سازرا، دستاویز قرارداده وبه امر بدعت گذاری و نوآوری دردین پرداختهاند، حال آنکه کسی به عمق سخنان ایشان فرورود انحراف بدعت گذاران برایش محرز میگردد، زیرا امام در زمینه دنباله روی از سنت بیش از همه اصرار ورزیده وبا بیاناتی روشن وبدون ابهام میفرماید:
نوآوریها دوگونهاند:
۱) نوآوریهایی که با کتاب، سنت، گفتارصحابه و یا اجماع دانشمندان تضاد وناهمخوانی دارد، این بخش از بدعتها موجبات گمراهی را فراهم میسازند.
۲) کارهای خوب وشایستهای که پدید آمده و با هیچیک از موارد مزبور ناسازگاری ندارند، این نوع دوم ناپسند محسوب نمیگردد.
عمربن خطاب سراجع به نماز تراویح رمضان گفت: (نعمت البدعة هذه) [۲۴۶]یعنی: بهترین بدعت این است. یعنی پدیدآمده وقبلا نبوده واکنون که هست به عنوان رد گذشته محسوب نمیگردد [۲۴۷].
درر وایتی آمده: «البدعة بدعتان: بدعة محمودة وبدعة مذمومة، فمـا وافق السنة فهو الـمحمود وما خالف السنة فهو الـمذموم» [۲۴۸]«بدعت دو نوع است، بدعت پسندیده و بدعت نکوهیده، هرچه موافق سنت بود پسندیده و هرچه باآن مخالفت داشت نکوهیده به شمار میآید».
وهمچنین حدیث پیشین عمر نیز مورد استناد قرارگرفته است.
سخنان شافعی که بدان اشاره رفت با مدلول نصوص شریعت سازگاری کامل دارد، یعنی اینکه پیروی از کتاب وسنت مبنای حرکت و سنت محسوب میگردد، وغیر آن که با قرآن وسنت تضاد داشته باشد بدعت به شمار میآید، استناد ایشان به روایت عمر بن خطاب این برداشت را به اثبات میرساند، چون نماز تراویح ـ چنانکه معلوم است ـ بدعت در دین نیست وپیامبر آن را به صورت جماعت با اصحاب اقامه کرد ولی بعدا بخاطر ترس از واجب گشتنش از آن دست برداشت، وقتی پیامبر خدا دارفانی را وداع گفتند وعمر از واجب نشدنش اطمینان داشت مردم را به همان شیوه دوران ایشان برگرداند که این امر بدعت شرعی به حساب نمیآید و اگر هم اصطلاح بدعت بر آن اطلاق گردد معنای لغویش مد نظر است، ولذا شافعی فرمود: هرسخنی بر اساس قرآن و سنت باشد این همان چیزی است که پایبندی بدان واجب میباشد وگرنه هذیان و بیخردی قلمداد میگردد [۲۴۹].
درجایی دیگر میفرماید: علم مزین و آراسته نمیگردد مگر اینکه شکافهایش با سه چیز ارزشمند یعنی: پرهیزگاری، همگامی با سنت و ترس همراه باتعظیم از خدا، پر گردد [۲۵۰].
پس ایشان در تمام سخنانی که از وی روایت شده شرط پیروی از سنت را ذکر نمودهاند، و اینکه بدعت در تضاد آشکار با سنت میباشد جای تردید نیست، پس چگونه امکان دارد پسندیده ونیکو محسوب شود حال آنکه بر پآیهای فاسد و مخالف سنت پیامبرصبنیان نهاده شده است.
چه طور ممکن است امام شافعی که حامی ومدافع سنت است این گفته پیامبر را بشنود که: «وکل بدعة ضلالة» [۲۵۱]«هربدعتی به گمراهی منتهی میشود»، ولی با وی مخالفت نماید، اصلا امکان ندارد چنان مخالفتی ازاو سربزند حال آنکه گفته پیشینش بیانگر نهایت تلاش وی بر دنباله روی از سنت میباشد، از این رو معنای سخن ایشان باید چنین باشد که: هر آنچه بعد از پیامبر پدید آمده از لحاظ لغوی بدعت محسوب میگردد، پس اگر با کتاب و سنت همخوانی داشت اشکالی ندارد و گرنه از نظر لغت و شریعت نیز بدعت به شمار آمده و مردود وناپسند است.
این است دیدگاه حق وبدون اشکال، چنانکه امام ابن تیمیة / پیرامون این مسأله میگوید: نماز تراویح از نظر شریعت بدعت محسوب نمیگردد بلکه بر اساس گفتار و کردار پیامبر که آن را به صورت جماعت اقامه کرد، سنت قلمداد میشود، چه ایشان فرمودند: «ان الله فرض علیکم صیام رمضان وسننت لکم قیامه» [۲۵۲]«همانا خداوند روزه رمضان را برشما فرض نمود و من نماز آن را برایتان سنت قرار دادم». اقامه آن به صورت جماعت هم سنت است... و اما اینکه عمر بن خطابستعبیر بدعت را برایش بکار برد از لحاظ معنای لغویش بود نه اینکه از دیدگاه شریعت نیز بدعت محسوب گردد. زیرا از نظر زبان شناختی هر چیز بدون سابقهای راب دعت گویند، و اما بدعت شرعی به چیزی گفته میشود که دلیلی شرعی بر آن دلالت نکند...
بنابراین، گرد آمدن مردم در مسجد واقتدا به یک امام، کاری بدون سابقه بود ولذا بدعت نامگذاری شد چون معنای لغوی بدعت همین است نه اینکه شرعا نیز بدعت نامیده گردد، زیرا سنت مهر تأیید بر آن نهاده بود و اگر بیم فرض گردیدن درمیان نبود همواره در مسجد وبه صورت جماعت اقامه میشد ولی با فوت پیامبرخدا احتمال مزبور منتفی و مانعی سرراه باقی نماند [۲۵۳].
بدین ترتیب صحت سخنان شافعی را درمی یابیم و هیچگاه دستاویز بدعت گذاران محسوب نمیگردد.
این بود چکیده دیدگاه ایشان پیرامون اهل اهواء و بدعت گذاران، به امید خدا در پایان کتاب به دیدگاه وی راجع به برخی گروهها و دسته جات توضیح بیشتری خواهیم داد و بحث مستقلی را بدان اختصاص میدهیم [۲۵۴].
[۲۳۴] جامع بیان العلم۲/۹۷، درءتعارض العقل والنقل۵/۶۹. [۲۳۵] منهاج السنة۵/۸۱ ، البته محقق آن راچع به صحت وسقم این سخن اظهار نظری ننموده است. در کتاب الابانة اثرابن بطة۱/۳۳۲ نیز بدان اشاره شده است. [۲۳۶] جامع بیان العلم۲/۹۷، منهاج السنة۶/۸۱. [۲۳۷] الرسالة۵۹۶ـ۵۹۸. [۲۳۸] الام۷/۲۶۵، نظیر همین سخنان را از قول امام احمد در کتاب إعلام الموقعین۱/۳۰ـ۳۱ ببینید. [۲۳۹] مناقب بیهقی۱/۴۴۳ ، مناقب رازی۴۹، منهاج السنة۶/۸۱ودرءتعارض العقل والنقل۵/۳۱. [۲۴۰] إعلام الموقعین۱/۴۹. [۲۴۱] اللسان۱۵/۳۷۲. [۲۴۲] مفردات راغب۵۴۸. [۲۴۳] اللسان۹/۳۵۱. [۲۴۴] الاعتصام ۱/۳۶. [۲۴۵] الاعتصام۱/۳۷. [۲۴۶] صحیح بخاری، کتاب التراویح، باب: فضل من قام فی رمضان۲/۷۰۷. [۲۴۷] مناقب البیهقی۱/۴۶۹. [۲۴۸] حلیةالاولیاء۹/۱۱۳والباعث علی انکار البدع۱۵. [۲۴۹] مناقب البیهقی۱/۴۷۰. [۲۵۰] همان۲/۱۴۸. [۲۵۱] بخشی از حدیث عرباض بن ساریة که درمسند امام احمد۴/۱۲۶، ابوداود۶۴۰۷، ترمذی ۲۶۷۶ و ابن ماجه۴۲ـ۴۴ آمده است. [۲۵۲] مسند امام احمد۱/۱۹۱، ابن ماجه۱۳۲۸واحمد شاکر نیز تصحیحش نموده است. [۲۵۳] اقتضاءالصراط المستقیم۲/۵۸۸. [۲۵۴] به باب پنجم همین کتاب مراجعه فرمایید.