روش امام شافعی در اثبات عقیده

فهرست کتاب

سفر به مدینه و دیدار با امام مالک

سفر به مدینه و دیدار با امام مالک

امام شافعی /قبل از سفر کردن و دیدار با امام مالک، آمادگی قبلی داشت چون همه موطأ را حفظ کرده بود، حتی در بعضی روایات آمده که در ده سالگی و بعضی دیگر در ۱۳ سالگی موفق به حفظ موطأ شده است [۲۴].

امام شافعی /داستان سفر و ملاقات را اینگونه بیان می‌فرماید:

وقتی از مکه بیرون رفتم در صحرا با مردی هذیلی آشنا شدم، برای فراگیری لغت آنها تلاش می‌کردم چون فصیح‌ترین قبیله عرب بودند، در طول سفر ملازم و همراه مرد هذیلی بودم تا در نهایت همه اشعار و لغت آنها را فرا گرفتم، وقتی به مکه برگشتم، شعر می‌سرودم و تأریخ را برای مردم تعریف می‌کردم، مردی از قبیله زهری خطاب به من گفت: ای بنده خدا، کاش استعداد و فصاحت و بلاغتت را در فقه به کار می‌بردید. گفتم: مگر کسی باقی مانده تا پیشش بروم؟

گفت: مالک بن انس در مدینهسرآمد عالمان و بزرگ مسلمانان است.

امام می‌فرماید: این سخن تأثیر عجیبی در روحم گذاشت، به موطأ رو کردم و آنرا از فردی به امانت گرفتم، کتاب را حفظ کردم سپس پیش والی مکه رفتم تا مرا به والی مدینه معرفی نماید، او هم نامه‌ای نوشت، نامه را برداشتم و به سوی مدینه حرکت کردم، نامه والی مکه را به والی مدینه دادم، والی مدینه نامه را خواند و گفت:

ای پسرم، میان مکه و مدینه را با پای برهنه طی کنم برایم آسان‌تر است که پیش مالک بروم چون ذلت و حقارت تنها بر روی در او به سراغم می‌آید.

گفتم: اگر ببیند امیر و همراهان آمده‌اند حاضر می‌شود.

گفت: چه می‌گوید!! ای کاش من و همراهانم پیش او می‌رفتیم و او هم برای استقبال بر ما خاک می‌پاشید.

برای عصر قرار گذاشتیم، هنگام فرا رسیدم موعد رهسپار خانه مالک شدیم، مردی در خانه امام را زد، برده سیاه پوستی بیرون آمد، امیر بدو گفت: به امام بگو من منتظر هستم، برده بعد از کمی تأخیر برگشت و گفت: امام می‌فرماید: اگر سؤالی دارد آنرا در تکه کاغذی بنویسد، بدو جواب خواهم داد و اگر در مورد حدیث است، روز جلسه حدیث را می‌داند.

امیر به جاریه گفت: بگو نامه‌ی والی مکه را به همراه دارم که در مورد امر مهمی است. جاریه داخل شود و بعد از مدتی با صندلی برگشت بعد از او امام بیرون آمد، امام قد بلند و با هیبت و عبای ابریشمی بر تن داشت، امام نشست و والی نامه را به او داد، امام شروع کرد به خواندن نامه تا به این جمله رسید «این مرد از ظاهرش مشخص است که مردی شریف و واراسته است» امام نامه را پرت کرد و گفت: علم و شریعت رسول خدا باید با واسطه به مردم یاد داده شود؟، شافعی /می‌فرماید: والی از شدت ترس به خود می‌لرزید و جرئت سخن گفتن نداشت، من هم گفتم: خدا رحمتت کند من مردی مطلبی هستم از حال و وضعیتم مشخص است که چه کسی هستم، مالک برای چند لحظه‌ای به من خیره شد و گفت: اسمت چیست؟

گفتم: محمد.

گفت: ای محمد از خدا بترس و از گناهان پرهیز کن چون آینده خوبی دارید.

گفتم: بله، این نظر لطف شما است.

گفت: اگر فردا آمدی، کسی موطأ را به تو درس خواهد داد.

گفتم: موطأ را حفظ کرده‌ام می‌توانم آنرا از حفظ بخوانم.

امام می‌فرماید: صبح روز بعد پیش او رفتم و شروع کردم به خواندن موطأ، هرگاه از او می‌ترسیدم می‌خواستم خواندن را قطع می‌کردم ولی متوجه شودم که امام از خواندن و ایرادم خیلی شگفت‌زده شده، من هم قوت قلب پیدا می‌کردم و ادامه می‌دادم.

گفت: ای جوان بخوان تا در چند روزی همه موطأ را بر تو قرآت کنم چون لیاقت و شایستگی فراوانی دارید.

در مدینه باقی ماندم تا مالک به دیدار باقی شتافت سپس سفرکردن به ناحیه یمن را تعریف می‌کند [۲۵].

ظاهراً امام مدام در مدینه سکنی نمی‌گزید بلکه بعضی اوقات برای زیارت مادرش عازم مکه می‌شد در این رفت و آمدها بعضی از اشعار هذلیها را می‌شنید و از عالمان و بزرگان مکه هم استفاده می‌کرد.

بنا بر این روایات، امام شافعی /در سن ۱۳ سالگی از مدینه بیرون آمد یعنی در سال ۱۶۳ هجری، در این مدت میان مکه و مدینه و قبیله هذیل رفت و آمد می‌کرد، هر چند بیشتر اوقات را در مدینه نزد امام مالک به سر می‌برد تا امام در سال ۱۷۹ هجری به ملکوت اعلی پیوست، بعد از اینکه از علم و تقوای امام کسب فیض کرد، و به عرصه شهرت و فقاهت پای گذاشت و آوازه علمش در سرزمین وحی پیچید، تازه به سن ۲۹ سالگی پای گذاشته بود. در این برهه از زمان پیش سفیان بن عیینه و مسلم بن خالد زنجی و ابراهیم بن ابی یحیی و مالک بن انس در مدینه زانوی شاگردی زد و از آنها و دیگران کسب علم و ادب می‌کرد، همانطور که مصعب زبیری می‌گوید: همه علم و ادب بزرگان معاصر خود را یاد گرفت مگر مقداری کمی از علم مالک که اجل فرست را از استاد گرفت و نتوانست کاملاً علمش را به شافعی /منتقل کند [۲۶].

[۲۴] توالی التأسیس ۵۴ [۲۵] مناقب بیهقی ۱/۱۰۲ و رازی ۱۰ و مختصر رازی در حلیة ۹/۶۹ و توالی التأسیس ۵۶ [۲۶] معجم الادیاء ۱۷/۲۸۳.