اجماع علما در این زمینه:
ابن زنجویه میگوید: عمربن ربیع برایمان حدیث روایت کرد و گفت: یحی بن ایوب از یونس از ابن شهاب برایمان حدیث نقل کرد و گفت: عبیدالله بن عبدالله بن عتبه برایم حدیث روایت کرد و گفت: عبدالله بن عباس به وی خبر داده که: وقتی عمربن خطاب در مسجد با خنجر مورد هجوم قرار گرفت و زخمی گشت من به همراه عدهای از حضار ایشان برداشته و به خانهاش بردیم و در این اثنا به عبدالرحمن بن عوف دستور داد تا امامت نماز را برای مردم برعهده گیرد، وقتی به خانه رسیدیم عمر ازهوش رفت و همچنان تا دم صبح بىهوش ماند سپس به هوش آمد و فرمود: آیا مردم نماز خواندهاند؟ گفتیم: آری، فرمود: هرکه نماز به جای نیاورد مسلمان نیست.
در روایتی دیگر آمده که: هرکس نماز نخواند سهمی از اسلام ندارد سپس درخواست آب کرد، وضو گرفت و نماز را اقامه کرد.
عمر این گفته را در جمع صحابه ایراد کرد و هیچیک از آنان با ایشان مخالفت نکرد.
چنین دیدگاهی از بزرگانی همچون: معاذ بن جبل، عبدالرحمن بن عوف و ابوهریره نیز نقل شده و مخالفت هیچ کدام از اصحاب با ایشان محرز نگشته است [۴۲۷].
عبدالله بن شقیق میگوید: یاران پیامبر خدا صترک هیچیک از کردارها را به جز نماز موجب کفر نمیدانستند [۴۲۸].
دیدگاه دوم: گروهی دیگر ازعلما از جمله امام مالک معتقدند: کشتن ترککننده نماز به عنوان حد محسوب میشود نه اینکه بخاطر کافر بودنش باشد. ابن بطه [۴۲۹]و ابن قدامه نیز این دیدگاه را ترجیح داده و ابن قدامه میگوید: این رأی مورد تایید اکثر فقها میباشد [۴۳۰].
روایت مشهور در مذهب شافعی نیز چنان است و رأی معتمد مذهبش به شمار میآید [۴۳۱].
شافعی/در این باره میفرماید: هر مسلمانی نماز واجبی را ترک کرد باید علت آن را ازوی جو یا شد، اگر علت را فراموشکاری ذکر کرد دستور انجام آن به وی داده میشود. و اگر گفت بخاطر بیماری ترک کردهام به او میگوییم هرطورکه میتوانی باید به انجام آن اقدام نمایی. و اگر هم گفت من توانایی ادای نماز را به صورت کامل دارم و میدانم واجب است ولی عمدا از انجام آن امتناع میورزم، به وی میگوییم نماز جزو شعایری است که چون هیچکس نمیتواند بجای تو انجام دهد باید خودت به ادای آن مبادرتورزی وگرنه در وهله اول توبه کردن و پشیمان شدن را ازتو میطلبیم و در غیر این صورت حد قتل را علیه تو به اجرا در میآوریم......
شافعی میافزاید: گرچه ترککننده نماز در اختیار ما است ولی چون نماز همچون مالیات و اشیاء پیدا شده نیست که بتوان آن را از دستش بیرون کرد، نمیتوانیم نماز را از وی بستانیم و لذا به وی میگوییم: اگر نماز بخوانی چه بهتر وگرنه تو را میکشیم. چنانکه نسبت به کافر نیز همین موضعگیری را اتخاذ مینماییم زیرا ایمان جز به اعتراف تو تحقق نمییابد و نماز وایمان با اموالی که در دستت میباشد تفاوت کلی دارد... ایشان در ادامه میگویند: برخی معتقدند سه بار از ترک کننده نماز درخواست توبه میشود، اگر اراده خدا بدان تعلق گرفته باشد و در بار سوم به انجام نماز مبادرت ورزد چه خوب وگرنه کشته میشود.
شافعی در پاسخ به یکی از منکرین قتل ترککننده نماز میگوید: اگر کسی به تو بگوید: هرکه پس عرضه و شناخت کامل اسلام مرتد گشت باید زندانی و زده شود تا بدان اعتراف میکند، چه میگویی؟ نامبرده در جواب گفته بود: نمیتواند راه ارتداد را درپیش گیرد چون دینش را تغییر دادهاست و لذا جز اعتراف از وی پذیرفته نمیشود.
گفتم (یعنی شافعی): آیا تو نماز را – که جزو دین به شمار آمده و بنیان دین هیجکس جز بدان استوار نمیگردد چنانکه قائل گشتن به ایمان جز به اقرار و اعتراف بدان تحقق نمییابد – در شمار کارهایی قرار میدهید که باید ترک کنندهاش کشته شود، یا مانند گروهی از همفکرانت معتقدید ترک کننده نماز معتبر بوده و نه زندانی شده و نه کشته میشود؟
گفت: شخص مزبور در صورت ترک نماز که تکلیف وی محسوب میگردد، معتبر و مورد اطمینان قرار نمیگیرد.
گفتم: آیا وی را به خاطر امتناع از حکم و رای خویش از پای در میآورید ولی در برابر ترک نماز و بیاعتنایی بدان که پس از توحید و گواهی دادن به رسالت محمد صروشنترین فرایض الهی به شمار میرود، حد قتل را علیه او به اجرا در نمیآورید؟ [۴۳۲].
شافعی/در جایی دیگر میگوید: حضور یافتن در نماز جمعه واجب است پس هرکه از روی تنبلی انجامش نداد، خود را گرفتار بدبختی کرده مگر آنکه خدا مورد بخشش قرارش دهد، چنانکه اگر کسی نمازی نخواند تا وقتش گذشت در معرض شر قرار گرفته مگر اینکه خدا وی راببخشاید [۴۳۳].
با توضیحات گذشته مذهب امام شافعی /درباره ترک کننده نماز روشن میگردد و آن اینکه اگر ازروی تنبلی بود حکم دنیاییش بدین شیوه است که درخواست توبه از وی میشود و در صورت اصرار بر عمل خویش حد قتل بروی اجرا میگردد ولی کافر قلمداد نمیشود، و در آخرت نیز داخل چارچوبخو است و اراده خدا قرار میگیرد یا عذابش میدهد و از او درمیگذرد.
ایشان /برای اثبات دیدگاه خود به احادیثی استدلال میکنند.
۱ ـ ابوهریرهسمیگوید: عمر بن خطاب سپیرامون مانعین حق زکات خطاب به ابوبکرسگفت: پیامبر خداصمیفرماید: «لا أزال أقاتل الناس حتی یقولوا: لاإله إلاالله فإذا قالوها عصموا منی دمائهم وأموالهم الا بحقها وحسابهم علی الله» یعنی: «من پیوسته با مردم میجنگم تا ایمان میآورند، وقتی چنین شد جان و مالشان را محفوظ نگه داشتهاند جز آن مقدار حقوقی که ازطرف دین خدا بدانها تعلق میگیرد وحسابرسیشان نیز بر عهده خدا میباشد».
ابوبکر گفت: این کار (یعنی منع زکات) جزو همان حقوق است [۴۳۴].
شافعی درجایی دیگر میگوید: دلیل موجود درحدیث مزبور این است که ابوبکر گفت: اگرپابند شتری را که به پیامبر دادهاند از من منع کنند بخاطر آن با ایشان میجنگم. میان آنچه خدا در کنار یکدیگر ذکرشان فرموده (یعنی نماز وروزه) جدایی میفکنید [۴۳۵].
بخاری و مسلم حدیث مزبور را از ابن عمر، احمد و ابن خزیمه از ابوهریره و نسائی از انس بن مالک روایت کردهاند. تعبیر حدیث بنابه روایت ابن عمر بدین شرح است: «أمرت أن أقاتل الناس حتی یشهدوا أن لاإله إلاالله وأن محمدا رسول الله ویقیموا الصلاة ویؤتوا الزکاة فإذا فعلوا ذالك عصموا منی دمائهم وأموالهم إلا بحق الاسلام وحسابهم علی الله» [۴۳۶]«به من فرمان داده شده با مردم بجنگم تا اینکه به یکتایی خدا و رسالت محمد ایمان بیاورند، نماز بر پا دارند وزکات بپردازند، وقتی چنین کردند جان و مالشان را محافظت کردهاند جز آن اندازه حقوقی که براساس شریعت بدانها تعلق میگیرد و حساب آخرتشان به خدا موکول میگردد».
روش استدلال به حدیث فوق بدینگونه است که چون صحابه به نبرد مانعین زکات رفتهاند، به طریق اولی باید ترک کننده نماز کشته شود.
۲ ـ عبیدالله بن عدی بن خیار میگوید: مردی آهسته چیزی به پیامبر خدا گفت، سپس معلوم شد درباره یک نفر منافق با ایشان مشورت میکند. پیامبرصفرمود: «الیس یشهد ان لا اله الا الله؟ قال: بلی ولا شهادة له.قال: الیس یصلي؟ قال: بلی ولا صلاة له فقال النبي: أولئك الذین نهانی الله تعالی عنهم». [۴۳۷]یعنی: «آیا به یکتایی خدا ایمان ندارد؟ گفت: بله ولی شهادتش ارزشی ندارد. فرمود: مگر نماز نمیخواند؟ گفت: بله ولی فاقد ارزش است. فرمود: آنان کسانیاند که خداوند مرا از ایشان منع فرموده است».
حدیث بالا دال بر این است که پیامبر خدا نماز خواندن آن یک نفر منافق را مانع قتلش دانست، بنابراین، کسیکه نماز نخواند به قتل میرسد. لذا شافعی /کشتن ترک کننده نماز از روی تنبلی را از این دو حدیث برداشت نموده است.
این گروه (معتقدین به کافر نبودن ترککننده نماز) دلایلی را برای اثبات مدعای خویش ذکر میکنند، ازجمله: ۱ ـ آیه :﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُ﴾[النساء: ۴۸].
۲ ـ عبادة بن صامتساز پیامبر خداصنقل میکند که: «من شهد الا اله الاالله وحده لاشریك وان محمدا عبده ورسوله وان عیسی عبدالله ورسوله وکلمته القاها الی مریم وروح منه والجنة والنار حق أدخله الله الجنة علی ما کان منه من العمل» [۴۳۸]«هرکه گواهی دهد که: خداوند یکتا و بدون شریک است، محمد بنده و رسول او است، عیسی بنده و فرستاده و کلمه او بود که خدا آن را به مریم رساند و او دارای روحی است و بهشت و جهنم حق است، خداوند به واسطه کردارش او را وارد بهشت مینماید».
۳ ـ مهمترین دلیل ایشان حدیث عبادة بن صامتساست که میگوید: ازپیامبر خداصشنیدم میفرمود: «خمس صلوات کتبهن الله علی العباد من أتی بهن کان له عندالله عهد أن یدخله الجنة ومن لـم یأت بهن فلیس له عهد عندالله إن شاء عذبه وإن شاء غفرله» [۴۳۹]«خداوند درهر شبانه روز پنج وعده نماز را بر بندگان واجب نموده است، هرکس آنها را انجام دهد خداوند طبق قرار داد خویش وی را وارد بهشت مینماید ولی هرکس به ادایشان همت نگمارد نزد خدا پیمانی ندارد، اگر خواست عذابش میدهد و اگر هم خواست وی را میبخشاید».
۴ ـ ابوهریرهساز پیامبر خداصنقل میکند که: «أول مایحاسب به العبد یوم القیامة الصلاة الـمکتوبة فإن أتمها و إلا قیل: هل له من تطوع فإن کان له تطوع أکملت الفریضة من تطوعه ثم یفعل بسائر الأعمال الـمفروضة مثل ذالك». [۴۴۰]«نخستین چیزی که د رروز قیامت بنده بدان محاسبه خواهد شد نمازهای واجب است، اگرآنها را به طور کامل انجام داده باشد چه خوب وگرنه گفته میشود: ببینید آیا نمازهای مستحبی در اعمال نامهاش وجود دارد اگر داشته باشد فرایض را بدان تکمیل مینمایند سپس درباره هریک از فرایض دیگر نیز چنان برخورد میشود».
۵ ـ یکی دیگر از دلایل ایشان حدیثی است که گویا: انسان مسلمان در روز آخرت دارای نودونه مجوز ورود به بهشت است و طول هرکدام از آنها به اندازه وسعت دید انسان میباشد، سپس مجوزی بیرون آورده میشود که تنها شعار توحید (لااله الاالله) در آن ثبت گشته و او برسایر مجوزها برتری مییابد.
این احادیث و امثال آنها از تکفیر ترک کننده نماز و اعتقاد به ماندگار بودنش در جهنم جلوگیری مینمایند و عواقب سایر گناهان کبیره را برایش اثبات میکنند [۴۴۱]. و احادیث دال بر کفر ترککننده نماز را تأویل نموده و معتقدند کفر موجود در آنها از نوع کفر انکاری نیست و موجب ماندگاری صاحبش در دوزخ نخواهد گشت [۴۴۲].
[۴۲۷] الصلاة ابن القیم۵۰ـ۵۱ و تعظیم قدر الصلاة مروزی ۲/۸۹۲، ۹۰۵ و ۹۲۵. [۴۲۸] ترمذی در الایمان ۴/۱۲۶ و محمد بن نصر مروزی در کتاب تعظیم قدر الصلاة ۲/۹۰۴ و ۹۰۵ روایت کردهاند و البانی نیز در کتاب صحیح الترغیب و الترهیب ۵۶۴ آن را صحیح میداند. [۴۲۹] الصلاة ابن القیم/۳۳. [۴۳۰] المغنی۳/۳۵۹. [۴۳۱] المجموع ۳/۱۳ـ۱۷، نیل الاوطار۱/۳۶۹، شرح السنة۲/۱۸۰و تعظیم قدر الصلاة۲/۹۵۶. [۴۳۲] الام ۱/۲۵۵ ـ ۲۵۶، مختصر مزنی ۳۴ والسیر ۱۰/۳۳. [۴۳۳] الام۱/۲۰۸. [۴۳۴] ترتیب مسندالشافعی۱/۱۴. [۴۳۵] الام۱/۲۵۵. [۴۳۶] فتح الباری۱/۷۵وشرح مسلم۱/۲۰۳. [۴۳۷] ترتیب مسند الشافعی۱/۱۳ـ۱۴.این حدیث را احمد در مسند۵/۴۳۲ـ۴۳۳ و مالک در الموطأ۱/۱۷۱روایت کرده است.امام مسلم نیز در کتاب زکات /۱۵۶۴ شبیه این حدیث را از ابوسعید خدری روایت نموده که در آن آمده است: خالد گفت: آیا گردنش انزنم؟پیامبر فرمود: نه شاید نماز بخواند. [۴۳۸] صحیح بخاری کتاب الانبیاء ۳/۱۲۶۷و مسلم کتاب الایمان/۲۸. [۴۳۹] مسنداحمد ۵/۳۱۵ـ۳۱۹، سنن ابوداود /۴۲۵، نسائی ۱/۲۳۰ و ابن ماجه/۱۴۰۱. [۴۴۰] احمد درمسند۲/۲۹۰، ابوداود /۸۶۴، نسائی ۲/۲۳۱ و ابن ماجه/۱۴۲۵ـ ۱۴۲۶روایت کردهاند. [۴۴۱] برای آگاهی بیشتر از این موضوع به کتاب الصلاة ابن القیم۳۳ـ۳۷ و نیل الاوطار ۱/۳۷۳ مراجعه فرمایید. [۴۴۲] الصلاة ۵۱ـ۵۲ و تعظیم قدر الصلاة ۲/۹۳۶.