فصل دوم: زیاد و کم شدن ایمان.
سایر سلف –رحمهم الله- نیز همچون شافعی اعتقاد به زیاد و کم شدن ایمان دارند، بغوی در این باره میگوید: صحابه، تابعین و علما اهل سنت نسبت به این مسأله اتفاق نظر داشته و معتقدند: ایمان عبارت از قول وعمل است وبراساس نصوص قرآن وسنت [۳۲۳]قابلیت زیاد وکم شدن را دارد.
اعتقاد به زیاد وکم شدن از صحابه، تابعین و أئمه روایت گشته است: از عمیر بن حبیب نقل شده که: ایمان قابل افزایش و کاهش یافتن است، از او سؤال شد زیاد و کم شدنش چگونه میباشد؟ در پاسخ گفت: هرگاه به یاد، سپاس و بیم از خدا مشغول بودیم افزایش یافته و هرگاه از وی غافل گشتیم کاهش مییابد [۳۲۴].
عمر بن خطّابسبه یارانش فرمود: بیایید ایمانمان را افزایش دهیم و پس از آن به ذکر و یاد خدا میپرداختند [۳۲۵].
ابن عباس و ابوهریره بمعتقد بودند: ایمان زیاد وکم میشود [۳۲۶].
امام ابوعبدالله بخاری در صحیح خود بابی را تحت این گشوده و میگوید: باب زیادة الایمان ونقصانه (بحث زیاد وکم شدن ایمان). خداوند سبحان نیز در این زمینه میفرماید:﴿وَزِدۡنَٰهُمۡ هُدٗى﴾[الکهف: ۱۳]. «و بر هدایتشان افزودیم» یا میفرماید:﴿وَيَزۡدَادَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ﴾[المائدة: ۳]. «و ایمان کسانى که ایمان آوردهاند افزون گردد». و یا اینکه میفرماید:﴿فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡوَٱخۡشَوۡنِۚ ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ﴾[المائدة: ۳]. «پس از ایشان مترسید و از من بترسید امروز دین شما را برایتان کامل گردانیدم». بنابراین، هرگاه چیزی از کمال را ترک نماید، ناقص میباشد.
ابن عبدالبر /میگوید: فقها و محدثین بر این امر اجماع دارند که ایمان قول و عمل است و عمل نیز بدون نیت واعتقاد درونی ارزشی ندارد، و ایمان از نظر ایشان به وسیله عبادتها افزایش وبا نافرمانیها کاهش یافته وهمه عبادتها هم ایمان محسوب میگردد.
ابن القاسم از مالک روایت میکندکه: ایمان زیاد میگردد ولی راجع به کاهش یافتنش توقف نمود. عبدالزاق، معمربن عیسی، ابن نافع وابن وهب از ایشان نقل مینمایند که: ایمان با انجام عبادات افزایش وبا نافرمانیها کاهش مییابد، خدارا شکر که محدثین معتقد به این دیدگاه میباشند [۳۲۷].
شیخ الاسلام ابن تیمیة /این دیدگاه دوم را ترجیح داده و میفرماید: برخی از فقهای تابعین موافق اطلاق واژه نقصان بر ایمان نبودهاند زیرا تنهابحث افزایش یافتنش را در قرآن دیدهاند.این قول یکی از دو روایت منسوب به مالک است ولی روایت دوم که نزد پیروانش از اعتبار و شهرت بیشتری برخوردار است، مانند دیدگاه سایر علما میباشد که: ایمان زیاد وکم میشود [۳۲۸].
بنابراین، همه اهل سنت وجماعت بر این نکته اتفاق نظر دارند که: ایمان با عبادات افزایش و با گناهان کاهش مییابد، ایشان جهت اثبات مدعای خویش دلایل زیادی از قرآن و سنت را ارائه میدهند که به طور اختصار مهمترینشان را مورد بحث قرار خواهیم داد، از جمله آنها آیات زیر میباشند:
۱- ﴿وَإِذَا مَآ أُنزِلَتۡ سُورَةٞ فَمِنۡهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمۡ زَادَتۡهُ هَٰذِهِۦٓ إِيمَٰنٗاۚ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَزَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَهُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ ١٢٤﴾[التوبة: ۱۲۴]. ترجمه: «و چون سورهاى نازل شود از میان آنان کسى است که مىگوید این [سوره] ایمان کدام یک از شما را افزود اما کسانى که ایمان آوردهاند بر ایمانشان مىافزاید و آنان شادمانى مىکنند».
۲ـ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا﴾[الأنفال: ۲]. ترجمه: «مؤمنان همان کسانىاند که چون خدا یاد شود دلهایشان بترسد و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید».
۳ـ ﴿لِيَسۡتَيۡقِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ وَيَزۡدَادَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ﴾[المدثر: ۳۱]. ترجمه: «تا آنان که اهل کتابند یقین به هم رسانند و ایمان کسانى که ایمان آوردهاند افزون گردد».
آیات بسیاری زیاد شدن ایمان را میرسانند که به طریق دلالت التزام کاهش یافتنش را نیزاثبات میکنند، زیرا چیزیکه قابلیت زیاد شدن داشته باشد، قابل کم شدن نیز هست. و اینک به پارهای از دلایل موجود در سنت که سلف بدانها استناد نمودهاند، اشاره خواهیم کرد:
۱ـ حدیثی که در ابتدای این بحث بدان اشاره شد وآن اینکه ابوسعید خدریساز پیامبر خدا نقل مینماید که ایشان زنان را به صدقه دادن فرمان داد و سپس فرمود: «مارأیت من ناقصات عقل ودین أذهب للب الرجل الحازم من إحداکن» [۳۲۹]یعنی: «درمیان افراد دارای عقل و دین ناقص کسی را ندیدهام مانند شما خرد مرد دوراندیش را ازبین ببرد».
۲ـ «الایمان بضع وسبعون شعبةأعلاها قول لا اله الا الله وأدناها إماطة الاذی عن الطرق، والحیاء شعبة من الایمان» [۳۳۰].
یعنی: «ایمان دارای هفتاد واندی شاخه است، بالاترین قسمت آن جمله توحید و پایینترینش برداشتن چیززیان آوری سرراه عمومی مردم میباشد، وآزرم بخشی از ایمان محسوب میگردد».
۳ـ «من رأی منکم منکراً فلیغيره بیده فإن لـم یستطع فبلسانه فإن لـم یستطع فبقلبه وذالك أضعف الایمان» [۳۳۱]«هرکه چیزناپسندی را مشاهده نمود باید با دست از آن جلوگیری نماید، اگراین کار را نتوانست با زبانش به مبارزه آن برخیزد و اگر این را هم نتوانست انجام دهد با دلش از آن بیزار باشد و این گزینه سوم پایینترین مرتبه ایمان به شمار میآید».
احادیث بیشمار دیگری نیز در این راستا وجود دارند که پیشینیان بدانها استناد نمودهاند ولی ما مشهورترینشان را مدنظر قراردادیم [۳۳۲].
و اکنون به سخنان منسوب به امام شافعی /در این باره اشاره مینماییم که روش ایشان را دراثبات عقیده به اثبات میرساند:
ربیعسمیگوید: ازشافعی شنیدم میگفت: ایمان گفتار و کرداراست که با انجام تکالیف افزایش و بر اثر نافرمانیها کاهش مییابد، آنگاه آیه ۳۱ سوره مدثر را تلاوت کرد [۳۳۳].
پیشتر در بحث حقیقت ایمان به مناظره شافعی با حفص الفرد اشاره کردیم که ایشان از موضوع دلالت ایمان برگفتار و کردار و قابل زیاد و کم شدنش دفاع کرده است [۳۳۴]انتساب این عقیده به شافعی /به حد تواتررسیده وجایی را برای ظن وگمان باقی نگذاشته است و لذا دیدگاه آن کس که میپندارد اعتقاد به زیاد وکم شدن ایمان ارتباطی با ایشان ندارد مردود و غیر قابل اعتماد میباشد.
سبکی میگوید [۳۳۵]: شافعی، مالک، احمد و بخاری دیدگاه سلف (اعتقادبه اینکه ایمان قول و فعل و نیت وقابل زیاد و کم شدن است) را داشتهاند.....اینان ـ جز شافعی واحمد ـ به زیاد وکم شدن ایمان تصریح میکنند. در این زمینه هیچ نصی از شافعی در دست نیست، البته گروهی از نویسندگان شرح حالش به این موضوع اشاره نمودهاند ولی از نظر ما ثابت نمیباشد چنانکه سایر آرای ایشان ثابت و محقق است.پایان سخنان سبکی.
در مباحث قبلی به دیدگاه امام مالک /در این باره اشاره نموده و روشن کردیم که رأی راجح در مذهب ایشان اعتقاد به زیاد و کم شدن ایمان میباشد [۳۳۶].
و اما درباره دیدگاه امام شافعی نقل قولهای صحیحی در این راستا وجود دارند که پیشتر به پارهای از آنها اشاره کردیم، چنانکه بسیاری از علما در حین بحث از فضایل شافعی و همچنین درنوشتههای سلف به انتساب این دیدگاه به ایشان تصریح کردهاند، از جمله کسانیکه به این امر تصریح نمودهاند افراد زیر میباشند:
ابن ابی حاتم [۳۳۷]، حافظ اللالکائی [۳۳۸]، ابونعیم [۳۳۹]، بیهقی [۳۴۰]، ابن عبدالبر [۳۴۱]، ابن عساکر [۳۴۲]، رازی [۳۴۳]، نووی [۳۴۴]، ابن تیمیة [۳۴۵]، ذهبی [۳۴۶]، ابن القیم [۳۴۷]و ابن حجر [۳۴۸]- رحمهم الله- همه ایشان اعتقاد به زیاد و کم شدن ایمان را از شافعی /نقل نمودهاند بلکه برخی از آنها همچون ابن تیمیه [۳۴۹]و -÷ابن رجب [۳۵۰]میگویند شافعی اجماع سلف را در این زمینه نقل مینماید، پس چطور سبکی گمان میکند این دیدگاه از شافعی به اثبات نرسیده است؟! وقتی اعتقاد شافعی به دخول اعمال در مفهوم ایمان نزد وی ثابت گشته چه چیزی شافعی را از اتباع سلف در حکم به زیاد وکم شدن ایمان، بازمی دارد.ولی واقعیت امر این است که: افراط در محبت ودوستی، انسان را کور وکر میکند.
این بحث را با روایتی طولانی از امام شافعی به پایان میبرم که بیهقی با سند خویش از ابو محمد زبیری نقل مینماید:
مردی پیش شافعی آمد واز او پرسید: برترین کردار نزد خداوند چیست؟
شافعی گفت: آنچه هیچ کرداری بدون آن پذیرفتنی نیست.
سؤال کننده: آن چیز کدام است؟
شافعی: ایمان به یکتایی خداوند است که دارای برترین جایگاه و منزلت میباشد.
سؤال کننده: از نظر شما ایمان از مجموع گفتار و کردار پدید میآید یا تنها گفتار بدون کردار است؟
شافعی: ایمان عبارت از انجام اعمال برای خداوند میباشد که گفتارها نیز بخشی از اعمال به شمار میآیند.
سؤال کننده: آن را برایم تعریف کن تا به خوبی بفهم.
شافعی: ایمان دارای حالات ودرجات متفاوتی است، پارهای از آنها در نهایت کمال، پارهای کاملا ناقص و ناتمام و پارهای نیز جانب کمالش بر جانب نقصانش برتری دارد.
سؤال کننده: مگر ایمان زاد وکم شدن هم دارد؟
شافعی: بله.
سؤال کننده: دلیل آن چیست؟
شافعی: خداوند سبحان تکالیف ایمان را بر اعضای انسان تقسیم کرده است به گونهای که هرکدام از آنها مسؤلیت ویژه خود را دارد وبا دیگری فرق میکند، برای مثال: قلبی که امیر و فرمانده بدن است ابزار شناخت و درک و فهم بوده و سایر اعضا زیر نظر قلب کار میکنند، چشمها وسیله دیدن و مشاهده کردن هستند، گوشها ابزار شنواییاند، دستها وسیله کار و فعالیتاند، پاها وسیله راه رفتن هستند، زبان ابزار سخن گفتن و ابراز نهانیهای درون است وبالاخره سر نیز مکان امنی برای چهره و صورت میباشد.
هر یک از این اعضا دارای تکلیف منحصر به فرد خود بوده و سایر اعضا از عهدهاش برنمی آیند:
وظیفه قلب درک و شناخت، فراگیری آموزههای پاکیزه و بدور از خرافات و بدعت، پذیرش یکتایی خدا ورسالت آخرین پیام آورش و اقرار به هر آنچه از جانب ایشان به انسان معرفی میگردد، خداوند در این زمینه چنین میفرماید:﴿إِلَّا مَنۡ أُكۡرِهَ وَقَلۡبُهُۥ مُطۡمَئِنُّۢ بِٱلۡإِيمَٰنِ﴾[النحل: ۱۰۶]. ترجمه: «مگر آن کس که مجبور شده و[لى] قلبش به ایمان اطمینان دارد».﴿أَلَا بِذِكۡرِ ٱللَّهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ﴾[الرعد: ۲۸]. ترجمه: «آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مىیابد»،﴿مِنَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَلَمۡ تُؤۡمِن قُلُوبُهُمۡۛ﴾[المائدة: ۴۱]. ترجمه: «از آنانکه با زبان خود گفتند ایمان آوردیم و حال آنکه دلهایشان ایمان نیاورده بود» و یا﴿وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ أَوۡ تُخۡفُوهُ﴾[البقرة: ۲۸۴]. ترجمه: «و اگر آنچه در دلهاى خود دارید، آشکار یا پنهان کنید، خداوند شما را به آن محاسبه مىکند» این بود چارچوب مسؤلیت قلب که کرداروی محسوب میگردد.
وظیفه زبان تعبیر از عقاید نهانیهای درون است چنانچه میفرماید:﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ﴾[البقرة: ۱۳۶]. «بگویید ما به خداایمان آورده اییم» و یا﴿وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗا﴾[البقرة: ۸۳]. «و با مردم [به زبان] خوش سخن بگویید» این هم وظیفه زبان است.
تکلیف نیروی شنوایی نیز پرهیز از گوش فرادادن به سخنانی است که موجبات خشم خدا را فراهم میکند، در اینباره میفرماید:﴿وَقَدۡ نَزَّلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ أَنۡ إِذَا سَمِعۡتُمۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ يُكۡفَرُ بِهَا وَيُسۡتَهۡزَأُ بِهَا فَلَا تَقۡعُدُواْ مَعَهُمۡ حَتَّىٰ يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيۡرِهِۦٓ إِنَّكُمۡ إِذٗا مِّثۡلُهُمۡ﴾[النساء: ۱۴۰]. ترجمه: «و البته [خدا] در کتاب [قرآن] بر شما نازل کرده که هرگاه شنیدید آیات خدا مورد انکار و ریشخند قرار مىگیرد با آنان منشینید تا به سخنى غیر از آن درآیند چرا که در این صورت شما هم مثل آنان خواهید بود». سپس فراموشی را از آن استثنا فرموده است:﴿وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ ٱلشَّيۡطَٰنُ فَلَا تَقۡعُدۡ بَعۡدَ ٱلذِّكۡرَىٰ مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[الأنعام: ۶۸]. ترجمه: «و اگر شیطان تو را [در این باره] به فراموشى انداخت پس از توجه [دیگر] با قوم ستمکار منشین»،﴿ فَبَشِّرۡ عِبَادِ ١٧ ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ هَدَىٰهُمُ ٱللَّهُۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٨﴾[الزمر: ۱۷-۱۸ترجمه: «پس بشارت ده به آن بندگاه من که به سخن گوش فرامىدهند و بهترین آن را پیروى مىکنند اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان»،﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١ ٱلَّذِينَ هُمۡ فِي صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ ٢ وَٱلَّذِينَ هُمۡ عَنِ ٱللَّغۡوِ مُعۡرِضُونَ ٣ وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِلزَّكَوٰةِ فَٰعِلُونَ ٤ وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ ٥﴾[المؤمنون: ۱-۵]. ترجمه: «به راستى که مؤمنان رستگار شدند. همانان که در نمازشان فروتنند. و آنان که از بیهوده رویگردانند. و آنان که زکات مىپردازند. و کسانى که پاکدامنند».
﴿وَإِذَا سَمِعُواْ ٱللَّغۡوَ أَعۡرَضُواْ عَنۡهُ﴾[القصص: ۵۵]. «و چون لغوى بشنوند از آن روى برمىتابند» و یا میفرماید:﴿وَإِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغۡوِ مَرُّواْ كِرَامٗا﴾[الفرقان: ۷۲]. «و چون بر لغو بگذرند با بزرگوارى مىگذرند».
وظیفه چشم این است که به محرمات ننگرد وخود را از آنچه خدا ممنوع کرده فروبندد، میفرماید:﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَيَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡ﴾[النور: ۳۰]. «به مردان با ایمان بگو دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند».
شافعی در توضیح این آیه گفت: هرجا در قرآن از حفظ عورت بحث شده باشد مراد ازآن نگهداریش از ارتکاب زنا میباشد جز این آیه که مقصود ازآن کنترل کردنش در برابر نگریستن به حرامها است.
آنگاه خداوند دریک آیه به وظیفه قلب، نیروی شنوایی وبینایی اشاره کرده و میفرماید:﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَٰٓئِكَ كَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا ٣٦﴾[الإسراء: ۳۶]. ترجمه: «و چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن زیرا گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد».
وظیفه عورت این است که از طریق ارتکاب محرمات موجبات هتک حرمت خویش را فراهم نکند، میفرماید:﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ ٥﴾[المؤمنون: ۵]. و یا میفرماید:﴿وَمَا كُنتُمۡ تَسۡتَتِرُونَ أَن يَشۡهَدَ عَلَيۡكُمۡ سَمۡعُكُمۡ وَلَآ أَبۡصَٰرُكُمۡ وَلَا جُلُودُكُمۡ﴾[فصلت: ۲۲]. ترجمه: «و [شما] از اینکه مبادا گوشهایتان و دیدگانتان و پوستتان بر ضد شما گواهى دهند [گناهانتان را] پوشیده نمىداشتید».
مراد از:﴿جُلُودُكُم﴾در اینجا عورتها ورانها است.این هم مسؤلیت عورت بود.
تکلیف مربوط به دستها این است که وسیله انجام فعالیتهای حرام نگردد بلکه کارهای مورد پسند خدا از قبیل صدقه، صله رحم، جهاد وپاکیزگی برای ادای نمازها را انجام دهد، چنانچه میفرماید:﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَكُمۡ وَأَيۡدِيَكُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ﴾[المائدة: ۶]. «اى کسانى که ایمان آوردهاید چون به [عزم] نماز برخیزید صورت و دستهایتان را تا آرنج بشویید...» و یا میفرماید:﴿فَإِذَا لَقِيتُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَضَرۡبَ ٱلرِّقَابِ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَثۡخَنتُمُوهُمۡ فَشُدُّواْ ٱلۡوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّۢا بَعۡدُ وَإِمَّا فِدَآءً﴾[محمد: ۴]. «پس چون با کسانى که کفر ورزیدهاند برخورد کنید گردنها[یشان] را بزنید تا چون آنان را [در کشتار] از پاى درآوردید پس [اسیران را] استوار در بند کشید سپس یا [بر آنان] منت نهید [و آزادشان کنید] و یا فدیه [و عوض از ایشان بگیرید]».
زیرا مبارزه مسلحانه و کشتار کفارمتجاوز، صله رحم و صدقه از اعمال دست محسوب میگردند و وظیفه پاها این است که به سوی حرامها نرود و ازآنها دوری گزیند، قرآن پیرامون مسؤلیت پاها میفرماید:
﴿وَلَا تَمۡشِ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّكَ لَن تَخۡرِقَ ٱلۡأَرۡضَ وَلَن تَبۡلُغَ ٱلۡجِبَالَ طُولٗا ٣٧﴾[الإسراء: ۳۷]. «و در [روى] زمین به نخوت گام برمدار چرا که هرگز زمین را نمىتوانى شکافت و در بلندى به کوهها نمىتوانى رسید».
وبالاخره وظیفه صورت، کرنش بردن شب وروز وبه هنگام نمازها برای خداوند سبحان است:﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱرۡكَعُواْ وَٱسۡجُدُواْۤ وَٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمۡ وَٱفۡعَلُواْ ٱلۡخَيۡرَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ۩ ٧٧﴾[الحج: ۷۷]. «اى کسانى که ایمان آوردهاید رکوع و سجود کنید و پروردگارتان را بپرستید و کار خوب انجام دهید باشد که رستگار شوید». و یا میفرماید:﴿وَأَنَّ ٱلۡمَسَٰجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا ١٨﴾[الجن: ۱۸]. «و مساجد ویژه خداست پس هیچکس را با خدا مخوانید». مراد از واژه مساجد همان اندامهایی است (مانند صورت ودیگراعضا )که انسان در حال سجود برآنها تکیه میزند [۳۵۱].
این بود توضیح تکالیف اعضای انسان. خداوند در قرآن پاکیزگی و نمازها را نیز ایمان نامیده است، وآن هنگامی است که پس از شانزده ماه نمازخواندن به سوی بیت المقدس، خداوند به پیامبرش فرمان داد روبه کعبه نماز بخوانند، مسلمانان پیرامون نمازهای گذشته (که رو به بیت المقدس بود) از پیامبر سؤال نمودند که وضعیتشان چطور بوده و آیا ارزشی داشتهاند یا نه؟ [۳۵۲]خداوند این آیه را درپاسخ ایشان فرود آورد که:﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَٰنَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٞ﴾[البقرة: ۱۴۳]. «و خدا بر آن نبود که ایمان شما را ضایع گرداند زیرا خدا [نسبت] به مردم دلسوز و مهربان است». یعنی خداوند در این آیه نماز را ایمان خوانده است، بنابراین، هرکس نمازها را به جا آورده، اعضایش را از ارتکاب محرمات نگه دارد و با هریک ازآنها دستورات الهی را انجام دهد، با ایمانی کامل بهسوی خدا برگشته ووارد بهشت میگردد ولی هرکس در انجام یکی ازمسؤلیتهای مزبور کوتاهی نماید با ایمانی ناقص پیش خدا بر میگردد.
سؤال کنند: نقصان وکمال ایمان را فهمیدم ولی مسأله زیاد شدنش از کجا استنباط میگردد؟
شافعی: از این آیه شریفه که میفرماید:﴿وَإِذَا مَآ أُنزِلَتۡ سُورَةٞ فَمِنۡهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمۡ زَادَتۡهُ هَٰذِهِۦٓ إِيمَٰنٗاۚ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَزَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَهُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ ١٢٤ وَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَتۡهُمۡ رِجۡسًا إِلَىٰ رِجۡسِهِمۡ وَمَاتُواْ وَهُمۡ كَٰفِرُونَ ١٢٥﴾[التوبة: ۱۲۴-۱۲۵]. ترجمه: «و چون سورهاى نازل شود از میان آنان کسى است که مىگوید این [سوره] ایمان کدامیک از شما را افزود اما کسانى که ایمان آوردهاند بر ایمانشان مىافزاید و آنان شادمانى مىکنند. اما کسانى که در دلهایشان بیمارى است پلیدى بر پلیدیشان افزود و در حال کفر درمىگذرند». و یا میفرماید:﴿نَّحۡنُ نَقُصُّ عَلَيۡكَ نَبَأَهُم بِٱلۡحَقِّۚ إِنَّهُمۡ فِتۡيَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمۡ وَزِدۡنَٰهُمۡ هُدٗى ١٣﴾[الکهف: ۱۳]. ترجمه: «ما خبرشان را بر تو درستحکایت مىکنیم آنان جوانانى بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و بر هدایتشان افزودیم».
شافعی در ادامه گفت: اگر ایمان قابلیت زیاد وکم شدن را نداشت، مردم همه در یک مستوی بوده وکسی بر دیگری برتری نداشت ولی بر اثر ایمان است که مؤمنان داخل بهشت گشته وبازیاد شدنش به درجات ومقامات والایی نزد خدا نائل میآیند، و همچنین بخاطر نقصانش است که افراد مقصربه عذاب و خشم خدا دچار میگردند.
و نیز میفرماید: خداوند درمیان بندگانش سبقت وپیشی گرفتن را قرار دادهاست همچنانکه میان اسبهای دونده پیشی گرفتن برگزارمی گردد، سپس ایشان دارای درجات متفاوتی میباشند، هرکه از دیگران پیشی گرفت براساس شایستگی خود پاداش کامل خواهد گرفت و فرد درجه دومی براو مقدم نمیشود و همین امرموجب برتری پیشینیان این امت برسایرین گردیده است، و اگرافراد نخستین دارای امتیاز بیشتری نمیبودند تفاضلی میان افراد پدید نمیآمد و پایینترین فرد به والاترین این امت میرسید [۳۵۳].
[۳۲۳] شاید مقصودش از سنت، حدیث ابو سعید خدری س پیرامون نقصان دین زنان باشد، که در آینده بدان اشاره خواهیم نمود. [۳۲۴] الشریعة۱۱۲. [۳۲۵] همان. [۳۲۶] همان. [۳۲۷] التمهید۹/۲۳۸ـ۲۵۲. [۳۲۸] مجموع فتاوی شیخ الاسلام۷/۵۰۶. [۳۲۹] صحیح البخاری، کتاب الحیض۱/۱۱۶ وصحیح مسلم۱/۸۶. [۳۳۰] بخاری و مسلم روایتش کردهاند، فتح الباری۱/۴۴و شرح نووی بر صحیح مسلم۱/۶. [۳۳۱] صحیح مسلم۲/۲۲. [۳۳۲] برای آگاهی بیشتراز این موضوع به کتاب الایمان ابن تیمیه والایمان ابن منده و امثال آنها مراجعه فرمایید. [۳۳۳] کتاب الحلیة ابونعیم۹/۱۱۵. [۳۳۴] به بحث مزبورمراجعه فرمایید. [۳۳۵] یعنی سبکی پسرکه در کتاب طبقات الشافعیة۱/۱۳۰ بدین موضوع اشاره میکند. [۳۳۶] التمهید۹/۲۵۲. [۳۳۷] آداب الشافعی ومناقبه۱۹۲. [۳۳۸] شرح اصول اعتقاد اهل السنة والجماعة۵/۸۸۶، ۸۹۰و۹۵۷. [۳۳۹] الحلیة۹/۱۱۵. [۳۴۰] الاعتقاد۱۸۰ والمناقب۱/۳۸۵. [۳۴۱] الانتقاء۸۱. [۳۴۲] تاریخ دمشق۱۴/۴۰۶ أـ ب. [۳۴۳] مناقب الشافعی۱۳۰ـ۱۳۲. [۳۴۴] تهذیب الاسماء واللغات۱/۶۶. [۳۴۵] الایمان۲۹۲. [۳۴۶] سیر اغلام النبلاء۱۰/۳۲. [۳۴۷] عون المعبود۱۲/۴۵۰. [۳۴۸] فتح الباری۱/۴۷. [۳۴۹] الایمان۱۹۷. [۳۵۰] جامع العلوم والحکم۲۵. [۳۵۱] این تفسیر شافعی برای واژه مساجد از بزرگانی همچون: سعید بن مسیب، طلق بن حبیب، عطاء و سعید بن جبیرنیز روایت شده است، واز قتاده، عکرمه وابن عباس نقل شده که مراد از آن اماکن عبادت است، یعنی موحدانه خدارا در آنها پرستش نموده و از شرک بپرهیزید. حسن بصری میگوید: مقصود از آن همه نقاط سرزمین میباشد زیرا زمین برای پیامبر سجدهگاه و پاکیزه قرار داده شده است. گروهی از مفسرین همچون: ابن جریر طبری، ابن کثیروقرطبی دیدگاه دوم (دیدگاه ابن عباس و دیگران) را ترجیح دادهاند ولذا رآی شافعی ضعیف میباشد. تفسیرطبری۲۹/۱۱۷، ابن کثیر۴/۴۳۱ و تفسیرقرطبی۱۹/۲۰. [۳۵۲. [ ]- صحیح بخاری۱/۲۳حدیث شماره۴۰، مسلم حدیث شماره۵۲۵ و تفسیر ابن جریر۲/۱۶. [۳۵۳] مناقب الشافعی۱/۳۸۷ـ ۳۹۳. امام احمد راجع به نقل مزبور میگوید: این پاسخها را به صورت مفصلتر ازابوعبید دیدهام، اگرهردوی آنها درست باشند احتمال داردابوعبید آن را از شافعی برگرفته و چیزهایی بدان افزوده باشد و احتمال دارداین ماجرابرای هردوی ایشان رخ داده باشد. خلاصه اینکه: نصوص بالا و دیگر نصوص منقول از شافعی پرده از روی دیدگاه ایشان پیرامون ایمان بر میدارد و آن اینکه ایمان از نظروی عبارت از گفتار، کردار و نیت است که با عبادات افزایش و بر اثر نافرمانیها کاهش مییابد. شافعی این عقیده را از نصوص قرآن برگرفته که یا به صورتی صریح و بدون ابهام بدان اشاره نموده و یا میتوان از آن برداشت کرد و قبلا نیز به پارهای از دلایل سلف در این زمینه اشاره کردیم.