بحث اول: عرضهی مفاهیم رساله
در ابتدای این بحث مولفات امام شافعی را به طور مختصر ذکر کردیم.
و در این بخش به طور مفصل از آن رساله چاپ شده سخن میرانیم که به امام شافعی /نسبت داده میشود، و این کتاب از جمله رسالههای عقیده است و در این صفحات به طور مختصر برخی از مفاهیم آن رساله را عرضه میکنیم ، و اسم این رساله " الفقه الاکبر " است و چندین مرتبه چاپ شده است، مرتبهی نخست سال ۱۹۰۰ م در مصر به چاپ رسید و بار دیگر هم همراه " الفقه الاکبر " ابو حنیفه به چاپ رسید و این همان چاپی است که اکنون در دست ما است، و انتشارات محمد علی صبیح در قاهره هم آن را چاپ کرده است.
و این رساله شامل سیزده صفحه با ورقهای کوچک میباشد و آن رساله به یک مقدمه و شصت و سه بخش تقسیم میشود.
و از جملهی آنچه در مقدمه آن آمده:
الحمد لله رب العالمین و صلواته علی سیدنا محمد و آله و سلم
امام ابو عبدالله محمد بن ادریس شافعی سمیگوید: این کتابی است که از ظواهر مسائلی از اصول دین بحث میکند که اطلاع بر آن برای هر مکلفی لازم و ضروری است و آن را " الفقه الاکبر " نامیدیم، و به عمدی از تفصیل و بسط آن اعراض نمودیم تا برای مبتدی آسان و اندک باشد و از خداوند میخواهیم ما را یاری رساند.
سپس میگوید: خداوند شما را خوشبخت گرداند بدانید که هر مکلفی وظیفه دارد خدا را بشناسد، و مراد ما از شناخت این است که از معلوم بر همان صورت واقعی خود اطلاع بیابد، به وجهی که چیزی از صفات معلوم بر او مخفی و پنهان نماند و با تقلید و گمان دانش و شناخت کسب نمیشود.
سپس چند فصلی در تعریف علم و بیان اینکه چه کسی مکلف است و شروط تکلیف چیست را ذکر میکند سپس میگوید:
فصل (۱)
بدانید نخستین چیزی که بر مکلف واجب است نظر و استدلال برای شناخت خداوند است، و نظر به معنی تفکر قلب و تأمل در حال نظارت شده جهت شناخت او میباشد و با همین نظر به شناخت آنچه از حس و ضرورت پنهان است متوصل میشود و این در اصول دین واجب است. سپس دلایل خود را بر این ذکر میکند.
فصل (۲)
بدانید که خالق جهان قدیم و ازلی است به این معنی که او ابتدایی برای به وجود آمدنش در کار نیست، و دلیل برای این سخن اینکه اگر خالق ابتدایی میداشت و ذات نو و تازهای میبود به یک به وجود آورنده نیازمند بود که او را به وجود بیاورد و به همین سان....
فصل (۳)
بدانید که خالق جهان تنها و بىشریک است و دومی ندارد و معنی وحدانیت در صفات خداوند متعال این است که تجزیه و تبعیض بر او محال باشد.
فصل (۴)
بدانید که خالق جهان به چیزی از مخلوقات شباهت ندارد، و دلیل بر آن اینکه تشبیه موجب استغراق در تمام صفات و احکام میشود...
خدوند متعال میفرماید:﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞ﴾[الشوری: ۱۱]. «چیزى مانند او نیست».
سپس بخشی در مورد عدم توصیف خداوند به تعریف (حد) ذکر میکند سپس میگوید:
فصل (۵)
بدانید که خداوند متعال هیچ کدام از جوهر و جسم و عرض نیست، سپس فصلی در مورد محال بودن صورت و تراکیب برای خداوند ذکر میکند و سپس میگوید:
فصل (۶)
بدانید که هیچ کدام از رنگ و طعم و بو و حرارت و سردی و امثال اینها بر خداوند جایز نیست، زیرا اینها صفات به وجود آمدهها و نشانههای مصنوعات است.
فصل (۷)
بدانید که خداوند متعال هیچ مکانی ندارد، و دلیل آن هم اینکه خداوند قبل از به وجود آمدن مکان موجود بود، پس مکان را خلق کرد وخداوند بعد از خلق مکان با همان صفت ازلی خود که قبل از خلق مکان داشت باقی ماند و هیچ گونه تغییر در ذات و تبدیلی در صفات او جایز نیست و هر چیزی که داری مکان و ذات متناهی باشد محدود است محدود هم مخلوق محسوب میشود و خداوند از این صفات مبری است، و به همین خاطر وجود همسر و فرزند هم برای خداوند محال است، زیرا همسر و فرزند جز از طریق مباشرت و و پیوند و جدایی صورت نمیگیرد و این گونه اشیاء برای خداوند محال است.
اگر گفته شود خداوند فرموده است:﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥﴾[طه: ۵]. «خداى رحمان که بر عرش استیلا یافته است».
در پاسخ او گفته میشود: این آیه از جمله آیات متشابهی است که انسان در جواب آن و امثال آن متحیر میشود و برای کسی که در دانش تبحر ندارد واجب است که چنانکه آمده از کنار آن بگذرد و از آن بحث نکند و سخن نراند، زیرا اگر راسخ در علم و دانش نباشد ممکن است در تشبیه بیفتد، و واجب است در صفت خداوند متعال آن اعتقادی داشته باشد که ذکر کردیم (اینکه خداوند در مکان قرار نمیگیرد و زمان بر او جاری نمیشود و او از پایان و حدود منزه است و نیازی به مکان و جهات ندارد﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞ﴾[الشوری: ۱۱]. «چیزى مانند او نیست» و به همین خاطر امام مالک سوال از این آیه را ممنوع اعلام داشت و فرمود: استیلاء ذکر شده است و کیفیت آن مجهول است و ایمان به آن واجب است و سوال از آن بدعت است سپس فرمود: اگر باز به سوال خود برگردی دستور میدهم گردنت را بزنند. خداوند ما و شما را از تشبیه پناه دهد.
فصل (۸)
و بدانید که خداوند متعال حی، عالم، قادر، سمیع، بصیر، متکلم و باقی است و این صفات ازلی و موجود به ذات خداوند هستند یعنی اینکه این صفات عرض و تازه نیستند و از ازل همان صفات را داشته و ذات او با ذات مخلوقات هیچ گونه شباهتی ندارد.
سپس فصلی در مورد رد بر کسانی که میگویند تعدد صفات مستلزم تعدد ذات میشود ذکر کرده است و فصل دیگری در مورد معانی آن صفاتی که برای خداوند اثبات کرده ذکر میکند.
فصل (۹)
و بدانید که کلام خداوند قدیم و ازلی است و و به ذات خود موجود است و مخلوق و تازه نیست و هر کس بگوید کلام خداوند مخلوق است بدون شک کافر است، و کلام خداوند در مصاحف نوشته شده است و در قلوب ما محفوظ است و با زبانمان آن را قرائت میکنیم و در محرابهایمان آن را تلاوت مینماییم و با گوشهایمان آن را میشنویم اما قرآن نه هیچ کدام از نوشتار و حفظ و قرائت و تلاوت و شنیدهها نیست، زیرا اینها تازه و نو هستند و کلام خداوند قدیم است، همچنانکه باری تعالی در کتابهای ما نوشته شده است و سر قلوب ما معلوم و مشخص گشته و و با زبانمان او را ذکر میکنیم اما خداوند نه نوشتار است و نه ذکر. سپس دلایل قدیم بودن کلام خداوند را ذکر میکند.
سپس بخشی در اثبات روئت خداوند در روز قیامت ذکر میکند.
سپس دو بخش در اثبات مشیئت و اراده ذکر مینماید.
فصل (۱۰)
بدانید که خداوند متعال خالق کردار بندگان است و آن را از عدم به وجود میآورد و به عنوان کسب و کردار بندگان قرار میدهد به این صورت که همراه انجام عملی قدرت انجام آن عمل را هم برای آنها خلق میکند، و بنده تنها کسب میکند و او خالق نیست و خداوند متعال حالق است و کسب نمیکند و خلق به معنی این است که چیزی را از عدم به وجود میآورد و کسب هم به چیزی است که قدرت نو و تازهای بدان تعلق میگیرد.
سپس از چند بخشی در مورد کردار و توانایی بندگان و از قدرت خداوند بحث کرده وبیان داشته که خداوند هر آنچه بخواهد انجام میدهد و انجام هیچ چیزی بر خداوند واجب نیست.
فصل (۱۱)
و بدانید که خداوند سبحان آنچه خلق میکند برای جلب منفعت و دفع مضرت و یا وجود سبب و علتی نیست بلکه در ازل دانسته که آنها را خلق میکند و ارادهی خلق آنها کرده و پس آنها را آنچنان که میدانست خلق کرد، و چه حکمتی رساتر از به وجود آوردن چیزی است که معلوم و مراد بوده است، و دلیل برای این سخن اینکه اگر خداوند به خاطر علتی مخلوقات را خلق میکرد آن علت یا اینکه قدیمی است و یا اینکه تازه و نو میباشد، و اگر قدیمی باشد قدیم بودن خلق هم واجب میگردد، زیرا علت به وجود آمدن خلق قدیمی میباشد در حالی که مخلوقات تازه و نو هستند، و اگر علت تازه و نو باشد واجب است آن علت متعلق به علت دیگری باشد و آن علت هم نتیجهی علت دیگری باشد تا بىنهایت و این هم محال است، و اگر این علت با وجود اینکه تازه است بىنیاز از علت باشد پس واجب است که تمامی حوادث و چیزهای تازه بىنیاز از علت باشند، بنابر این باطل بودن وجود علت ظاهر میگردد. خداوند متعال میفرماید:﴿فَعَّالٞ لِّمَا يُرِيدُ ١٦﴾[البروج: ۱۶]. «هر چه را بخواهد انجام مىدهد».
فصل (۱۲)
و بدانید که خداوند متعال توانایی دارد که خلق را بعد از نابودی برگرداند و کرامیه گفتهاند شبیه آنها را برمیگرداند نه ذات و عین آنها.
سپس در مورد محال بودن ظلم و ستم از جانب خداوند بحث کرده است.
سپس دو بخش را در مورد تصرف خداوند در ملک خود هر آنطور که بخواهد ذکر کرده و گفته که هیچ کس نمیتواند بر او اعتراض بگیرد، و در همین دو بخش در مورد آجال مردم و سایر حیوانات بحث کرده است.
فصل (۱۳)
و بدانید که معنی رزق نزد برخی از پیروان ما آن است که خداوند آن را به عنوان نگهدارندهی ابدان مردم و سایر حیواناتی که تغذیه میکنند قرار داده است و برخی دیگر از پیروان ما گفتهاند رزق چیزی است که میتوان از آن بهره گرفت و هر چیزی (غذا و یا چیز دیگری ) که به انسان نفع برساند پس آن چیز رزق او است، این معنی از معنی نخست عامتر است و حلال و حرام بودن غذا فرق نمیکند و هیچ کس چیزی نمیخورد و از چیزی بهرهمند نمیشود مگر اینکه از چیزی است که خداوند او را رازق داده است، معتزله گفتهاند رزق عبارت است از ملک و دارایی و حرام رزق محسوب نمیشود. و این نظریه آنها اشتباه است.
فصلی در مورد نبوات (۱۴)
و بدانید که خداوند بندگان خود را مکلف میکند و به آنها دستور میدهد و از آنها نهی مینماید، زیرا خداوند خالق و مخترع و پادشاه همه چیز است، سپس خداوند حق دارد که بر زبان پیامبرانی از جنس مردم و بر همان صورت آنها دستورات و منهیات خویش را برایشان نمایش دهد، پس هر گاه خداوند از میان مردم رسولی را برانگیخت واجب است که با معجزاتی ظاهر و روشن تائید شود و نشانهی واضح دلیلی بر صدق او میباشد، چون فرستاده شده جز با معجزه از سایر کسانی که به سویشان فرستاده شده است جدا نمیشود، زیرا در صورت و ترکیب جسمی با هم مساوی هستند،
سپس از چهار فصل در مورد معجزه سخن رانده و در فصل چهارم گفته است: و بدانید که معجزه دلالتی صادق است و ظهور آن از انسان فاجر و جاهل محال است، زیرا قلب حقایق در آن نهفته است.
سپس در چند فصل دیگر بقیهی اعتقادات در مورد پیامبران را ذکر میکند و آن را با ذکر عقیده خویش در مورد پیامبرمان محمد صکه خاتم پیامبران و افضل آنها است به پایان رسانیده است.
فصلی در مورد ایمان (۱۵)
و بدانید که ایمان شناخت به قلب و اقرار به زبان و کردار به جوارح است، سپس ایمان اصل و فرع دارد.
و اصل آن عبارت از چیزی است که اگر انسان آن را ترک کند کافر میشود همانند شناخت و تصدیق و اعتقاد به آن احکامی که مربوط به مکلفین است و اعتقاد به آن واجب است، فرع ایمان عبارت است از آن چیزی که اگر انسان آن را ترک کند کافر نمیشود اما در ترک برخی از آنها همانند نمازهای فرض گناهکار محسوب میگردد.
و ایمان شامل تمام این چیزها میشود، زیرا خداوند میفرماید: وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَٰنَكُمۡ﴾[البقرة: ۱۴۳]. «و خدا بر آن نبود که ایمان شما را ضایع گرداند». ایمان در اینجا به معنی نماز انجام شده به طرف بیت المقدس میباشد.
فصل (۱۶)
و بدانید سخن اهل سنت و جماعت که میگویدن (انشاء الله ما مومن هستیم) حامل هیچ گونه شک و شبههای در ایمان حاصل و حاضرآنها نمیباشد.
و تنها در ایمانی که موجب پاداش میشود شک وجود دارد، و به اتفاق تنها همین چیز است که مربوط به سرنوشت انسان است و سرنوشت هم از ما پنهان است، پس شک در پنهان واقع میشود نه در آنچه حاصل و موجود است.
سپس دو فصل را در مورد اهل کبائر ذکر کرده و بیان داشته که آنها تحت مشیت الهی هستند، سپس در مورد شفاعت پیامبر صبرای اهل کبائر از امتش بحث کرده و همچنین در مورد کسانی که ایمان آوردهاند و بدون حساب و عذاب وارد بهشت میشوند بحث نموده است.
سپس در پنج فصل از امور آخرت و عذاب قبر سخن رانده است و این بحث را با ذکر دلیل از قرآن و سنت بر ثبوت عذاب ادامه داده و در مورد آفرینش بهشت و جهنم و ابدیت آنها و نابود نشدنشان و در مورد صراط و میزان و حوض بحث کرده و دلایل را بر این ذکر کرده است سپس میگوید: هر آنچه وجود آن از طریق عقل محال نباشد و اخباری در مورد آن ذکر شده باشد واجب است قبول شود و بدان ایمان آورده شود و اخبار ذکر شده است، و حکم سایر چیزهایی که در مورد ترس و وحشت قیامت و صفات بهشت و جهنم آمده هم به همین صورت است و ایمان به تمام آن واجب است.
سپس فصلی در مورد حجیت اجماع و دلیل قرآن و سنت بر آن را ذکر کرده است و در فصل دیگری در مورد وجوب سوال از مسایلی که فهم آن بر انسان مشکل است، خداوند میفرماید:﴿فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ﴾[الأنبیاء: ۷]. «اگر نمىدانید از پژوهندگان کتابهاى آسمانى بپرسید».
سپس در چهار فصل در مورد خلفای راشدین بحث رانده و بیان داشته که آنها ائمههای هدایت یافته هستند و شایسته ترین مردمان بعد از پیامبر صبری انجام خلافت هستند و برای صحت خلافت آنها دلایلی را اریه داده است و سپس در دو فصل دیگر در مورد برخی از شرائت امامت عامه سخن رانده، بعد از حکم تعدد ائمه بحث کرده و میگوید: بدانید که جایز نیست در یک زمان بیشتر از یک امام موجود باشد.
و برخی از آنها گفتهاند: جایز است هر کشوری از سرزمین اسلامی امام مخصوص خود داشته باشد و برخی از پیروان ما هم همین نظریه را احلام داشتهاند، و سخن نخست صحیحتر است سپس دلایل خود را بر آن ذکر داشته است.
فصل (۱۷)
و این رساله را با ذکر فصلی در مورد اصحاب پیامبر صبه پایان رسانیده است و گفته:
و بدانید که اصحاب پیامبر صافراد متقی و نیکوکار و عادل بودند و با توجه به اینکه همدم و همراه پیامبر بودند و وحی و نزول قرآن را مشاهده کردهاند بر سایر امت محمد صبرتری یافتهاند، پیامبر صمیفرماید: «اصحابي کالنجوم بأيهم اقتدیتم اهتدیتم» «اصحاب من همانند ستارگان هستند پس به هر کدام از آنها اقتدا کردید هدایت را یافتهاید».
و جایز نیست که در مورد هیچ کدام از آنها بدگویی شود و جز خیر و نیکی در مورد آنها بیان نمیشود.
و از اختلافات میان آنها سکوت رعایت میکنیم، زیرا پیامبر صفرموده است: «ایاکم وما شجر بینهم فلو انفق احدکم مثل احد ذهبا لـمـا بلغ مد احدهم ولا نصیفه» «برحذر باشید از اینکه در مورد اختلافات میان آنها با هم حرف بزنید، اگر یکی از شما به اندازهی کوه احد در راه خدا انفاق کند به اندازهی یک مشت و یا نیم مشت انفاق آنها ارزش ندارد. و هر کس از روی جهل و نادانی در مورد آنها سخن بدی بیان داشت آن شخص در زیر لعنت و نفرت خداوند و رسولش قرار میگیرد«، زیرا پیامبر صفرموده است: «من سب اصحابي فقد سبني ومن سبني فقد سب الله ومن سب الله فعلیه لعنة الله ولعنة اللاعنین» [۸۷۴]«هر کس در مورد اصحاب من بدگویی کند در واقع آن بدگویی را در مورد من بیان داشته و هر کس در مورد من بدگویی کند در واقع در مورد خداوند بدگویی کرده است و هر کس در مورد خداوند مرتکب بدگویی شود نفرین خداوند و تمامی نفرین کنندگان بر او میباشد».
این عرضهی مختصری از مفاهیم این رسالهی منسوب به امام شافعی /بود که در هیفده فصل آن را خلاصه کردم و بقیهی فصلها را به طور مختصر میان همین فصلها ذکر کردم.
[۸۷۴] حکم این حدیث بعدا ذکر میشود.