بحث سوم: حکم سحر و ساحران
اهل سنت و جماعت معتقدند بنا به دلایلی از کتاب وسنت سحر و جادو حقیقت دارد، [۴۴۷]پارهای از دلایل قرآنی بدین شرح است:
۱ ـ﴿وَٱتَّبَعُواْ مَا تَتۡلُواْ ٱلشَّيَٰطِينُ عَلَىٰ مُلۡكِ سُلَيۡمَٰنَۖ وَمَا كَفَرَ سُلَيۡمَٰنُ وَلَٰكِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ وَمَآ أُنزِلَ عَلَى ٱلۡمَلَكَيۡنِ بِبَابِلَ هَٰرُوتَ وَمَٰرُوتَۚ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ يَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَكۡفُرۡۖ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنۡهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِۦ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَزَوۡجِهِۦۚ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِۦ مِنۡ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡۚ وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖۚ وَلَبِئۡسَ مَا شَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ ١٠٢﴾[البقرة: ۱۰۲]. ترجمه: «و آنچه را که شیطان [صفت]ها در سلطنت سلیمان خوانده [و درس گرفته] بودند پیروى کردند و سلیمان کفر نورزید لیکن آن شیطان [صفت]ها به کفر گراییدند که به مردم سحر مىآموختند و [نیز از] آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پیروى کردند] با اینکه آن دو [فرشته] هیچ کس را تعلیم [سحر] نمى دادند مگر آنکه [قبلا به او] مىگفتند ما [وسیله] آزمایشى [براى شما] هستیم پس زنهار کافر نشوى و[لى] آنها از آن دو [فرشته] چیزهایى مىآموختند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایى بیفکنند هرچند بدون فرمان خدا نمىتوانستند به وسیله آن به احدى زیان برسانند و [خلاصه] چیزى مىآموختند که برایشان زیان داشت و سودى بدیشان نمىرسانید و قطعا [یهودیان] دریافته بودند که هرکس خریدار این [متاع] باشد در آخرت بهرهاى ندارد وه که چه بد بود آنچه به جان خریدنداگر مىدانستن».
۲ ـ﴿وَجَآءُو بِسِحۡرٍ عَظِيمٖ﴾[الأعراف: ۱۱۶]. «و سحرى بزرگ درمیان آوردند».
۳ ـ﴿وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِي ٱلۡعُقَدِ ٤﴾[الفلق: ۴]. «و از شر دمندگان افسون در گرهها».
و دیگر آیات موجود در این زمینه که حقیقت و تآثیرگذاری افسون را به اثبات میرسانند.
احادیثی از سنت پیامبر اکرم نیز این موضوع را تشریح مینماید که به مواردی از آنها اشاره خواهیم کرد:
۱ ـ عائشهبمیگوید: «سحر النبيصحتی انه لیخیل الیه انه یفعل شیئا ومافعله حتی إذا کان ذات یوم هو عندي دعا الله ودعاه ثم قال: یا عائشة أن الله قد أفتانی فیما استفتیته فیه، قلت: وما ذاك یارسول الله؟ قال: جائني رجلان فجلس أحدهما عند رأسي والآخر عند رجلي ثم قال أحدهما لصاحبه: ما وجع الرجل، قال: مطبوب، قال ومن طبه؟ قال: لبید بن الاعصم الیهودي من بني زریق، قال: فبمـاذا ؟ قال: في مشط ومشاطة وجف طلعة ذکر، قال: فأین هو؟ قال: في بئرذی أروان، قال: فذهب النبيصفي أناس من أصحابه إلی البئر فنظر إلیها وعلیها نخل ثم رجع إلی عائشة فقال: والله لکأن مائها نقاعة الحناء ولکأن نخلها رؤوس الشیاطین، قلت یارسول الله أفأخرجته قال: لافقد عافاني الله وشافاني وخشیت أن أثور علی الناس منه شرا وأمربها فدفنت» [۴۴۸]«پیامبر خدا جادو شد به گونهای که گمان میکرد کاری را انجام داده ولی در واقع چنان نبود، تا اینکه روزی چند بار پشت سرهم خدا را به فریاد طلبید و سپس فرمود: ای عائشه! آنچه را از خدا خواسته بودم برایم توضیح داد، گفتم: چه گونهای پیامبر خدا؟ فرمود: دو نفر پیش من آمدند یکی از آنها نزدیک سرم نشست و دیگری نزدیک پاهایم، آنگاه یکی به دیگری گفت: بیماری این مرد چیست؟ پاسخ داد: سحر زده است، گفت: چه کسی وی را جادو کرده؟ گفت: لبید بن أعصم یهودی از خاندان زریق، گفت: به چه وسیلهای؟ گفت: با شانه و مو گرده خرمای نر، گفت: او کجا است؟ گفت: درچاه ذی اروان است، راوی میگوید: پیامبر خدا به چاه ذی اروان رفت و سپس به سوی عائشه برگشت و فرمود: به خدا قسم آبش به سان دم کرده حنا و درخت خرمایش مانند سر اهریمنها بود، گفتم: ای پیامبرخدا! آیا آن را بیرون آوردی؟ فرمود: نه زیرا خداوند مرا بهبود بخشید و ترسیدم مردم را دچار بدبختی نمایم (یعنی مردم سحر را یاد گیرند و بدین وسیله خود را بدبخت نمایند)، لذا پیامبر دستور زیر خاک کردنش داد و پنهان کرده شد.».
۲ ـ سعد بن ابی وقاصسمیگوید: پیامبر خدا فرمود: «من اصطبح کل یوم تـمرات عجوة لـم یضره سم ولا سحر ذالك الیوم إلی اللیل» [۴۴۹]«هرکه هر روز صبح چند دانه خرمای فشرده را بخورد تا شب آن روزهیچ زهر وافسونی وی را گزند نمیرساند».
حدیث بالا دال بر این است که پیامبر خداصسحر را تأثیر گذار وآسیب رسان قلمداد نموده وخنثی کردن آسیبهایش با اتخاذ اسباب امکان پذیر است، و این بیانگر آن است که سحر، ثابت و دارای حقیقت میباشد.
فقها درباره حکم یادگیری و بکارگرفتن سحر اختلاف نظر دارند، امام ابوحنیفه، مالک، احمد بنابه روایتی وجمهور علما معتقدند موجب کفر انجام دهندهاش میگردد. ولی امام شافعی /مفصلتر به این مسأله پرداخته است [۴۵۰]، ایشان میگویند: اگر کسی سحر را یاد گرفت باید چگونگی و ویژگی جادو را از او پرسید، اگرآن را طوری توصیف نمود که موجب کفر بود مانند سحر بابلیان مبنی بر نزدیکی به ستارهها و تاثیرگذاریشان، کافر محسوب میگردد، و اگر هم موجب کفر نبود ولی معتقد به مباح بودنش بود بازهم کافر است وگرنه کفر به شمار نمیآید. شیخ محمد امین شنقیطی /این دیدگاه را ترجیح داده و میگوید [۴۵۱]: واقعیت این است که باید در این زمینه تفکیک قائل شد، زیرا اگر سحر از آن دسته بود که ستارهها و پری مورد تعظیم قرار میگرفتند، بدون تردید و اختلاف موجب کفر خواهد گشت. و سحر هاروت و ماروت از این نوع به شمار میآید که آیات زیر بدان اشاره مینمایند:
۱ ـ﴿وَمَا كَفَرَ سُلَيۡمَٰنُ وَلَٰكِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ﴾[البقرة: ۱۰۲]. ترجمه: «و سلیمان کفر نورزید لیکن آن شیطان [صفت]ها به کفر گراییدند که به مردم سحر مىآموختند».
۲ ـ﴿وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ يَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَكۡفُرۡ﴾[البقرة: ۱۰۲]. «آن دو [فرشته] هیچکس را تعلیم [سحر] نمىکردند مگر آنکه [قبلا به او] مىگفتند ما [وسیله] آزمایشى [براى شما] هستیم پس زنهار کافر نشوى».
۳ ـ﴿وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ﴾[البقرة: ۱۰۲]. «و قطعا [یهودیان] دریافته بودند که هرکس خریدار این [متاع] باشد در آخرت بهرهاى ندارد».
۴ ـ﴿وَلَا يُفۡلِحُ ٱلسَّاحِرُ حَيۡثُ أَتَىٰ﴾[طه: ۶۹]. «و جادوگر هرجا برود رستگار نمىشود».
و اگر سحر زمینه کفر فراهم نمیکرد مانند بهرهگیری از خواص برخی چیزها همچون چربیها و دیگر اشیاء حرام قطعی به شمار میآید ولی منتهی به کفر انجام دهندهاش نمیگردد [۴۵۲].
مباحث دیگری نیز در این زمینه هستند مانند حد سحر، توبه ساحران، حکم ساحر ذمی و دیگر مسائل معروف و شناخته شده که اختلاف زیادی در آنها وجود دارد و پرداختن بدانها بحث را به درازا میکشد [۴۵۳].
[۴۴۷] تفسیر بغوی ۱/۹۹، ابن کثیر ۱/۱۴۴، قرطبی ۲/۴۷، اضواء البیان ۴/۴۴۴ و فتح الباری۱۰/۳۲۲. [۴۴۸] بخاری روایت کرده است، فتح الباری۱۰/۲۳۵ـ۲۳۶. [۴۴۹] بخاری روایت کرده است، فتح الباری۱۰/۲۳۸. [۴۵۰] الام۱/۲۵۶ـ۲۵۷. [۴۵۱] تفسیر بغوی ۱/۹۹، ابن کثیر ۱/۱۴۴، قرطبی۲/۴۷ والمغنی. [۴۵۲] اضواء البیان۴/۴۵۶. [۴۵۳] همان ۴/۴۵۶ـ۴۶۲ و دیگر منابع نوشته شده در زمینه تفسیر، فقه و حدیث.