اصل دوم: تأویل نصوص
مراد از تأویل در اینجا همان تحریفی است که منجر به تغییر لفظ از ظاهرش میشود و قبلا انواع تأویل را بیان داشتیم، و تأویل متکلمین عبارت است از اینکه لفظی از ظاهر آن به معنی دیگری که غیر مراد است تغییر داده شود تا با اصول کلامی آنها موافق در آید و از جملهی این تأویلات این است که آنها صفات خدا را تأویل کردهاند و برخی از آنها نیز عذاب و نعیم قبر و بهشت و جهنم و آنچه در آنها است همه را تأویل کردهاند. و صاحب " الجوهرة " در این مورد میگوید: وکل نص اوهم التشبیهااوله اوفوض ورم تنزیها [۱۲۲] هر نصی که بیم و گمان تشبیه را میداد آن را تأویل کن و یا اینکه آن را به علم خدا تفویض کن و او را از تشبیه پاک نگهدار.
تأویل کن یعنی آن را تحریف کن به عنوان مثال در معنی استوی بگو: تسلط پیدا کرد و یا قدرت و ملکش برای او یکنواخت شد و یا تأویلاتی در همین راستا.
و مراد از تفویض این است که در اثبات و نفی آن توقف شود به دلیل اینکه آیات صفات از جملهی آیات متشابهی است که عقول در برابر آن متحیر میشود.
و مذهب سلف این گونه نیست بلکه مذهب سلف این است که صفت را به وجهی که شایستهی خدا باشد اثبات میکنند و آگاهی از کیفیت آن را به علم خدا تفویض مینمایند.
شیخ الاسلام ابن تیمیه /میگوید: قول سلف شکه میگویند: - صفات را آنچنان که آمده سر جای خویش قرار دهید - ردی است بر معطلة یعنی آنهایی که صفات را تعطیل کردهاند؛ و آنجا که میگویند: بدون کیفیت باید نگهداشته شوند ردی است بر ممثله یعنی آنهایی که خدا را تشبیه میکنند.
و باز قول آنها که گفته اند: صفات را آنچنان که آمده سر جای خویش قرار دهید – مقتضی حفظ معانی صفات بر آن شیوهی خود میباشد، در حقیقت الفاظی آمدهاند که بر معناهایی دلالت میکنند اگر معانی آنها منتفی شود بهتر این بود که گفته شود لفظ آن را آنچنان که آمده بر جای خویش قرار دهید و اعتقاد داشته باشید که مفهوم آنها مراد نیست و یا اینکه لفظ آن را آنچنان که آمده بر جای خویش قرار دهید و اعتقاد داشته باشید که در حقیقت خداوند به آنچه صفات بر آن دلالت میکنند توصیف نمیشود، پس شما صفات را آنچنان که آمده بر جای خویش قرار ندادهاید و بعد از آن نمیتوان گفت بدون کیفیت و تشبیه باقی مانده است، زیرا نفی کیفیت از چیزی که ثابت نیست سخن پوچ و بىارزشی است [۱۲۳].
[۱۲۲] الجوهرة شماره ۴۰. [۱۲۳] مجموع الفتاوی ۵/ ۳۹، ۴۱ ، ۴۲.