روش امام شافعی در اثبات عقیده

فهرست کتاب

صفت نهم: انگشتان

صفت نهم: انگشتان

امام شافعی /معتقد است که خداوند انگشت دارد، این صفت یکی دیگر از صفات خبری خداوند است که سنت صحیح رسول از آن خبر می‌دهند، امام برای اثبات صفت به این حدیث استناد می‌کند که پیامبر صفرموده:

«ما من قلب الا هو بین اصبعین من اصابع الرحمان» [۷۲۴].

«قلب هر انسانی میان دو انگشت از انگشتان خداوند قرار دارد».

امام شافعی/در این صفت هم روش سلف صالح را پیموده که تمام صفات ثابت شده در قرآن و حدیث را به خداوند منان نسبت می‌دهند.

یکی دیگر از احادیث وارده در مورد این صفت حدیث ابن مسعود است که می‌فرماید:

«جَاءَ حَبْرٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صفَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ يَضَعُ السَّمَاءَ عَلَى إِصْبَعٍ وَالْأَرْضَ عَلَى إِصْبَعٍ وَالْجِبَالَ عَلَى إِصْبَعٍ وَالشَّجَرَ وَالْأَنْهَارَ عَلَى إِصْبَعٍ وَسَائِرَ الْخَلْقِ عَلَى إِصْبَعٍ ثُمَّ يَقُولُ بِيَدِهِ أَنَا الْـمَلِكُ فَضَحِكَ رَسُولُ اللَّهِ صوَقَالَ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ[الزمر: ۶۷]» [۷۲۵].

«یکی از روحانیون یهود پیش رسول خدا صآمد و گفت: ای محمد خداوند آسمان را بر انگشت اول و زمین را بر انگشت دوم و کوها را بر انگشت سوم و درختان و آبها را بر انگشت چهارم و همه مخلوقات دیگر را بر انگشت پنجم می‌گذارد سپس با دست می‌گوید: من خدا هستم؟

پیامبر صخندید و این آیه را تلاوت فرمود: و خدا را آنچنان که باید به بزرگى نشناخته‏اند».

بسیاری از اهل کلام این حدیث را تأویل کرده‌اند، و گمان می‌کنند که پیامبر صسخن مرد یهودی را انکار کرده چون یهودی اهل تجسیم بود، بدین علت پیامبر صاز سخن مرد یهودی خنده‌اش می‌گیرد، امام ابن خزیمه این تأویل را رد می‌کند و به شدت آنرا انکار می‌نماید، می‌فرماید: خداوند قدر و منزلت پیامبر صرا خیلی بلند‌تر از آن کرده که نزد او خداوند را به صفاتی متصف کنند که از آن منزه است ولی خنده‌اش بگیرد و به جای انکار و خشم به گونه‌ای بخندد که دندانهایش نمایان شوند، اما خنده رسول صحاکی از تصدیق و تعجب بود نه انکار و مسخره.

هرکسی که ایمان در قلبش جا گرفته باشد چنین چیزی را به پیامبر صنسبت نمی‌دهد چون با مقام بلند ایشان جور در نمی‌آید که به جای تغییر منکر بخندد [۷۲۶].

یکی از راد مردانی که با این تأویل مخالفت کرده امیر المؤمنین حدیث ابن حجر است، در فتح الباری می‌فرماید: اگر خنده رسول صخلاف فهم راوی ـ که تصدیق و تعحب است ـ معنی شود مستلزم این است که پیامبر باطلی را می‌شنود و سکوت اختیار می‌نماید، نعوذ بالله که رسول صدر چنین مواردی سکوت کند [۷۲۷].

از این تعجب بر انگیز‌تر این است که اهل کلام می‌گویند: چون احادیث دیگری در تأیید این حدیث نقل نشده‌اند پس باید حدیث تأویل شود. اما حقیقت خلاف سخن آنها است چون احادیث فراوانی روایت شده‌اند که انگشت را برای خداوند اثبات می‌کنند.

یکی از این حدیث‌ها، حدیث عبدالله ابن عمرو بن عاص است که می‌فرماید:

«أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِصيَقُولُ إِنَّ قُلُوبَ بَنِي آدَمَ كُلَّهَا بَيْنَ إِصْبَعَيْنِ مِنْ أَصَابِعِ الرَّحْمَنِ كَقَلْبٍ وَاحِدٍ يُصَرِّفُهُ حَيْثُ يَشَاءُ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صاللَّهُمَّمُصَرِّفَ الْقُلُوبِ صَرِّفْ قُلُوبَنَا عَلَى طَاعَتِكَ» [۷۲۸].

«از رسول خدا صشنیدم که می‌فرمود: همه قلب انسانها مانند قلب یک نفر میان دو انگشت از انگشتان خداوند قرار دارد هر طوری بخواهد آنرا تغییر می‌دهد، سپس رسول صفرمود: خداوندا قلب‌هایمان را بر طاعت خودت قرار بده».

و احادیث فراوان دیگر [۷۲۹].

[۷۲۴] طبقات ابن ابی یعلی ۱/۲۸۴ و مجموع فتاوی ۴/۱۸۲ [۷۲۵] بخاری باب توحید ۶/۲۷۱۲ و مسلم ۲/۲۱۴۷. «و خدا را آنچنان که باید به بزرگى نشناخته‏اند». [۷۲۶] التوحید ۱/۱۷۸ [۷۲۷] فتح الباری ۱۳/۳۹۹ [۷۲۸] مسلم ۴/۲۰۴۵ [۷۲۹] کتاب التوحید ابن خزیمه ۱/۱۸۹