روش امام شافعی در اثبات عقیده

فهرست کتاب

صفت هشتم: خنده

صفت هشتم: خنده

خنده یکی از صفات خبری خداوند است که با حدیث رسول اکرم صثابت شده است، هر چیزی با سنت ثابت شود در حکم چیزهای است که قرآن بر وجودشان شهادت داده. چند حدیث را ذکر می‌کنیم که از صفت خنده خداوند خبر می‌دهند:

۱ـ حدیث ابوهریره از پیامبر صکه می‌فرماید:

«أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صقَالَ يَضْحَكُ اللَّهُ إِلَى رَجُلَيْنِ يَقْتُلُ أَحَدُهُمَا الْآخَرَ يَدْخُلَانِ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُ هَذَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلُ ثُمَّ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَى الْقَاتِلِ فَيُسْتَشْهَدُ» [۷۱۷].

«رسول خدا صفرمود: خداوند به دو نفر خندند که یکی از آنها مسلمان بوده و توسط دیگری در میدان کارزار شهید شده است، بعد از آن قاتل توبه می‌کند واو هم به شهادت می‌رسد سپس هر دو با هم وارد بهشت می‌شوند».

احادیث دیگری روایت شده‌اند برای خواندن آنها خوانندگان عزیز را به کتاب « التوحید » ابن خزیمه ۲/۵۶۳ راهنمائی می‌کنیم.

این احادیث بر اصحاب بزرگوار رسول اکرم صتلاوت می‌شود و آنها از زبان پیامبر صاحادیث را می‌شنیدند و با جان ودل آنها را فهم می‌کردند و به معنی آن اعتقاد پیدا می‌نمودند و بدانها متأثر می‌شدند، و در حدیثی دیگر می‌فرمایند:

«ان آخِرُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ رَجُلٌ فَهْوَ يَمْشِي مَرَّةً وَيَكْبُو مَرَّةً وَتَسْفَعُهُ النَّارُ مَرَّةً فَإِذَا مَا جَاوَزَهَا الْتَفَتَ إِلَيْهَا فَقَالَ تَبَارَكَ الَّذِي نَجَّانِي مِنْكِ لَقَدْ أَعْطَانِي اللَّهُ شَيْئًا مَا أَعْطَاهُ أَحَدًا مِنْ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ فَتُرْفَعُ لَهُ شَجَرَةٌ فَيَقُولُ أَيْ رَبِّ أَدْنِنِي مِنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ فَلِأَسْتَظِلَّ بِظِلِّهَا وَأَشْرَبَ مِنْ مَائِهَا فَيَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ يَا ابْنَ آدَمَ لَعَلِّي إِنَّ أَعْطَيْتُكَهَا سَأَلْتَنِي غَيْرَهَا فَيَقُولُ لَا يَا رَبِّ وَيُعَاهِدُهُ أَنْ لَا يَسْأَلَهُ غَيْرَهَا وَرَبُّهُ يَعْذِرُهُ لِأَنَّهُ يَرَى مَا لَا صَبْرَ لَهُ عَلَيْهِ فَيُدْنِيهِ مِنْهَا فَيَسْتَظِلُّ بِظِلِّهَا وَيَشْرَبُ مِنْ مَائِهَا ثُمَّ تُرْفَعُ لَهُ شَجَرَةٌ هِيَ أَحْسَنُ مِنْ الْأُولَى فَيَقُولُ أَيْ رَبِّ أَدْنِنِي مِنْ هَذِهِ لِأَشْرَبَ مِنْ مَائِهَا وَأَسْتَظِلَّ بِظِلِّهَا لَا أَسْأَلُكَ غَيْرَهَا فَيَقُولُ يَا ابْنَ آدَمَ أَلَمْ تُعَاهِدْنِي أَنْ لَا تَسْأَلَنِي غَيْرَهَا فَيَقُولُ لَعَلِّي إِنْ أَدْنَيْتُكَ مِنْهَا تَسْأَلُنِي غَيْرَهَا فَيُعَاهِدُهُ أَنْ لَا يَسْأَلَهُ غَيْرَهَا وَرَبُّهُ يَعْذِرُهُ لِأَنَّهُ يَرَى مَا لَا صَبْرَ لَهُ عَلَيْهِ فَيُدْنِيهِ مِنْهَا فَيَسْتَظِلُّ بِظِلِّهَا وَيَشْرَبُ مِنْ مَائِهَا ثُمَّ تُرْفَعُ لَهُ شَجَرَةٌ عِنْدَ بَابِ الْجَنَّةِ هِيَ أَحْسَنُ مِنْ الْأُولَيَيْنِ فَيَقُولُ أَيْ رَبِّ أَدْنِنِي مِنْ هَذِهِ لِأَسْتَظِلَّ بِظِلِّهَا وَأَشْرَبَ مِنْ مَائِهَا لَا أَسْأَلُكَ غَيْرَهَا فَيَقُولُ يَا ابْنَ آدَمَ أَلَمْ تُعَاهِدْنِي أَنْ لَا تَسْأَلَنِي غَيْرَهَا قَالَ بَلَى يَا رَبِّ هَذِهِ لَا أَسْأَلُكَ غَيْرَهَا وَرَبُّهُ يَعْذِرُهُ لِأَنَّهُ يَرَى مَا لَا صَبْرَ لَهُ عَلَيْهَا فَيُدْنِيهِ مِنْهَا فَإِذَا أَدْنَاهُ مِنْهَا فَيَسْمَعُ أَصْوَاتَ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَيَقُولُ أَيْ رَبِّ أَدْخِلْنِيهَا فَيَقُولُ يَا ابْنَ آدَمَ مَا يَصْرِينِي مِنْكَ أَيُرْضِيكَ أَنْ أُعْطِيَكَ الدُّنْيَا وَمِثْلَهَا مَعَهَا قَالَ يَا رَبِّ أَتَسْتَهْزِئُ مِنِّي وَأَنْتَ رَبُّ الْعَالَـمِينَ فَضَحِكَ ابْنُ مَسْعُودٍ فَقَالَ أَلَا تَسْأَلُونِي مِمَّ أَضْحَكُ فَقَالُوا مِمَّ تَضْحَكُ قَالَ هَكَذَا ضَحِكَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالُوا مِمَّ تَضْحَكُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مِنْ ضِحْكِ رَبِّ الْعَالَـمِينَ حِينَ قَالَ أَتَسْتَهْزِئُ مِنِّي وَأَنْتَ رَبُّ الْعَالَـمِينَ فَيَقُولُ إِنِّي لَا أَسْتَهْزِئُ مِنْكَ وَلَكِنِّي عَلَى مَا أَشَاءُ قَادِرٌ» [۷۱۸].

«آخرین کسی که وارد بهشت می‌شود مردی است که کشان کشان بر روی صراط راه می‌رود تا از آن می‌گذرد، می‌گوید: سپاس خداوندی که مرا نجات داد چیزی به من داد که به هیچ کس نداده است در این حال درختی می‌بیند، می‌گوید: خداوندا مرا به آن نزدیک کن تا زیر سآیه‌اش استراحت کنم و از آن آب گوارا بنوشم.

خداوند می‌فرماید: اگر آنرا به تو بدهم چیز دیگری نمی‌خواهید؟

می گوید: نه ای پروردگار چیزی نمی‌خواهم و پیمان می‌دهد. خداوند او را به آنجا می‌برد چون می‌داند که نمی‌تواند صبر کند. زیر درخت می‌رود و استراحت می‌کند و آب می‌نوشد. در این حال درخت دیگری می‌بیند، این بار هم از خدا می‌خواهد که مرا پیش آن درخت ببر دیگر چیزی نمی‌خواهم، این بار هم خداوند به او می‌فرماید: دیگر چیزی نمی‌خواهید؟

دوباره عهد و پیمان می‌دهد که چیزی نمی‌خواهد. خداوند او را به زیر درخت دوم هم می‌برد، بنده از سآیه درخت استفاده می‌کند و از آب انجا می‌نوشد، در این حال درختی دیگر کنار باب بهشت می‌بیند و می‌گوید: خدایا فقط این درخت را به من بده چیز دیگری نمی‌خواهم، خداوند این بار هم با همان عهد وپیمان گذشته او را به آنجا می‌برد و بنده از آب و سآیه آن استفاده می‌کند، در این حال بنده صدای بهشتیان را می‌شنود صدای بهشتیان را داخل بهشت می‌شنود، می‌گوید: ای خدایا مرا وارد بهشت کن، خداوند می‌فرماید: آیا دوست داری دنیا و نعمت آن را به تو بدهم ؟

بنده می‌گوید: خدایا مرا مسخره می‌کنید در حالی که تو پروردگار جهانیان هستی ؟

ابن مسعود خندید و گفت: می‌دانید چرا خندیدم ؟

گفتند: چرا ؟

گفت: چون رسول خدا صخندید و علت خنده رسول خدا هم خنده پروردگار جهانیان بود.

سپس خداوند فرمود: نه تو را مسخره نمی‌کنم ولی آنچه را دوست داشته باشم و اراده کنم انجام می‌دهم».

امام ابن خزیمه در باب صفت ضحک می‌فرماید: بدون کیفیت و تشبیه خداوند را به خنده متصف می‌کنم، خنده او به خنده مخلوقات نمی‌ماند، تنها می‌دانیم که خداوند می‌خندند ولی در مورد چگونگی خنده‌اش سکوت اختیار می‌کنیم و آنرا به علم خدا موکول می‌نماییم چون تنها خودش کیفیت خنده‌اش را می‌داند و هیچ کس را بر این راز مطلع نساخته است پس ما قائل به حدیث رسول هستیم و آنرا تصدیق می‌نمایم و از علم انحصاری خدا دانا دم نمی‌زنیم [۷۱۹].

کلام ابن خزیمه بزرگ‌ترین دلیل است بر سالم بودن مذهب سلف و دوری دیدگاهشان از خیالات و پوچگرای و تحریفات کلامی و تشبیه و تجسیم منحرفان از حشویه و غیره چون از حدود و مرز و خط قرمزهای نصوص به خیالات بیرون نمی‌روند، تمام صفات مذکور در قرآن و سنت صحیح رسول اکرم صرا می‌پذیرند و هر چه خدا و رسول آنرا نفی فرموده‌اند آنها هم بدون کم و کاست چنین چیزی را قبول ندارند، بنا بر این روش مطمئن هرگز دچار کژراهای کلامی و فلسفی نمی‌شوند و همیشه از تهمت ناروا بدور می‌مانند.

امام شافعی /هم یکی از سالکین واقعی این روش است و این صفات را برای خداوند منان با رعایت ادب و مقام پروردگار اثبات می‌کند.

می فرماید: خداوند به عبد مؤمن می‌خندد، چون رسول اکرم صفرموده: کسی که در راه خدا جان فدا کند در حالی خداوند را ملاقات می‌کند که پروردگار خندان است [۷۲۰].

حدیثی که امام به آن استدلال می‌کند بخشی از حدیث ابی درداء است که طبرانی با اسناد حسن در الکبیر آنرا از حضرت صروایت کرده است:

«ثلاثة يحبهم الله ويضحك إليهم ويستبشر بهم الذي إذا انكشفت فئة قاتل وراءها بنفسه لله عز وجل فإما أن يقتل وإما أن ينصره الله ويكفيه فيقول انظروا إلى عبدي هذا كيف صبر لي بنفسه» [۷۲۱].

سه گروه هستند که خداوند آنها را دوست دارد و به آنها می‌خندد و بدیشان مژده می‌دهد، گروهی که برای خدا می‌جنگند یا کشته می‌شوند یا خداوند پیروزی را به آنها می‌بخشد، می‌فرماید: نگاه کنید چگونه بندی من برای من صبر پیشه می‌کند.

بیهقی حدیث را در باب « اثبات صفت خنده برای خداوند » ذکر می‌کند، اما به جای اثبات به بعضی از تأویلات کلامی مذموم رو می‌آورد سپس مثل اینکه کوتاهیش را جبران می‌کند، می‌فرماید: اما پیشینان ما از این احادیث، ترغیبِ اعمال را برداشت می‌کردند ـ اعمالی که خیر هستند و خداوند آنها را دوست دارد و با انجام دانشان خوشحال می‌شود ـ و خود را مشغول به تفسیر و تبین خنده خدا نمی‌کردند هر چند معتقد بودند که خداوند دارای جوارح و اعضاء نیست و در خنده و کیفیت آن قابل تشبیه به انسان نمی‌باشد [۷۲۲].

خداوند بیهقی را رحمت کند اگر به تفسیر سلف اکتفاء می‌کرد و خود را به کژراهای و یاوه گویهای خلف نمی‌زد خیلی بهتر بود چون هیچ کس معتقد نبوده که خنده خدا مستلزم دهان و حنجره و غیره است، اینها عبارات و اعتقادات نو آوری هستند که بوی بدعت و شرک از آنها بلند می‌شود هر چند اهل کلام آنها را عین دین می‌دانند، ولی دین و دیدگاه سلف کجا و این ترهات کجا [۷۲۳].

[۷۱۷] بخاری کتاب جهاد لاب الکافر یقتل المسلم ثم یتوب ۴/۱۰۴۰ و مسلم ۳/۱۵۰۴ [۷۱۸] بخاری ۶/۲۷۰۴ و مسلم ۱/۱۷۴ [۷۱۹] التوحید ۲/۵۶۳ [۷۲۰] الترغیب و الترهیب ۱/۲۸۴ و الاسماء و الصفات بیهقی ۵۹۵ [۷۲۱] همان [۷۲۲] الاسماء و الصفات ۵۹۸ [۷۲۳] التوحید ابن خزیمه ۲/۵۶۳