بحث اول: قدریه معتزله
این فرقه به واصل بن عطا [۸۸۸]غزال و عمرو بن عبید بن باب [۸۸۹]نسبت داده میشوند.
و گفتهاند که هر کدام از واصل و عطاء برای مدتی با حسن بصری همراهی کردند سپس در مسألهی مرتکب گناه کبیره با او به مخالفت پرداختند و آنها اعلام داشتند که مرتکب گناه کبیره در منزلهی بین منزلتین قرار دارد و نه کافر است و نه مومن.
بنابر این حسن بصری آنها را از جلسهی کلاس خود بیرون راند و آنها هم در کنار ستونی از ستونهای مسجد بصره گوشهگیری کردند.
به همین خاطر آنها و پیروانشان (معتزله ) نامیده شدند، زیرا از قول و نظر دسته جمعی امت اسلامی جدا گشتند و ادعا کردند که شخص فاسق در امت اسلامی کسی است که نه مومن و نه کافر باشد.
و از جمله عقاید آنها:
آنها تمامی صفاتی که در قرآن و سنت برای خداوند به اثبات رسیده نفی میکنند و رویت خداوند با چشم در روز قیامت را انکار مینمایند، و گمان میبرند که قرآن مخلوق است، و آگاهی خداوند به حوادث قبل از وقوع را نفی مینمایند. و آنها قدریههای نخست هستند [۸۹۰]و آنها اعلام داشتهاند که خداوند خالق کردار بندگان نیست [۸۹۱]و اینها قدریهی دوم هستند، آنهایی که علم را اثبات کردهاند و مرتبهی خلق را نفی نمودهاند و عقاید فاسد دیگری در همین رابطه.
گروهی از جمله بشر مریسی [۸۹۲]در همین عقیده باطل و فاسد اینها را دنبال کردند و از آنها تبعیت نمودند.
موضعگیری امام شافعی در برابر این فرقه:
بویطی میگوید: از شافعی سوال کردم آیا جایز است پشت سر رافضی نماز بخوانم؟
فرمود: پشت سر هیچ کدام از رافضی و قدری و مرجئه نماز مخوان.
عرض کردم آنها را برای ما توصیف کن.
فرمود: هر کس بگوید ایمان عبارت است از قول بدان که آن شخص مرجئه است.
و هر کس بگوید: ابوبکر و عمر امام نیستند بدان که او رافضی است.
و هر کس مشیت را به خود نسبت بدهد پس بدان که او قدری است [۸۹۳].
و ربیع بن سلیمان در مورد شافعی میگوید: شافعی /نماز گزاردن پشت سر قدری را مکروه میدانست [۸۹۴].
و مزنی میگوید: شافعی به من گفت: آیا قدری را میشناسی ؟ قدری آنهایی هستند که میگویند خداوند وقتی شر را خلق کرد که به وقوع پیوست و انجام داده شد [۸۹۵].
و مزنی باز میگوید: از شافعی شنیدم میگفت: قدریه آنهایی هستند که پیامبر صدر مورد آنها فرمود: آنها مجوس این امت هستند که میگویند: خداوند از معاصی خبری ندارد مگر اینکه آن گناه و معصیت انجام داده شود [۸۹۶]. و امام شافعی و احمد بر تکفیر منکر علم قدیم خداوند نص گذاشتهاند. و سلف گفتهاند: در مورد علم خداوند با قدریه مناظره نمایید اگر به آن اقرار کردند پس مخاصمت ورزیدهاند و اگر آن را انکار نمودند پس کفر ورزیدهاند [۸۹۷].
و ربیع گفته است: شافعی از جایگاه خویش به طرف ما پایین آمد در حالی که آنها در مورد قدر با هم مجادله میکردند، پس فرمود: یا اینکه از اینجا بیرون میروید و یا اینکه با نیکی با ما میمانید، زیرا اگر انسان جز شرک با تمامی گناهانش به خدمت خداوند برسد بسیار بهتر از این است که همراه چیزی از این اهواء به خدمت خداوند برسد [۸۹۸].
امام شافعی /با برخی از افراد این طایفه به مناظره پرداخت و به خاطر اظهار مخالفتشان با قرآن و سنت آنها را کافر میشمرد.
ربیع میگوید: هنگامی که شافعی با حفص الفرد مناظره نمود، حفص گفت: قرآن مخلوق است. شافعی گفت: به قرآن کفر ورزیدی [۸۹۹].
و از مخالفت امام شافعی با آنها در همه چیز حتی در قول لا الهالا الله پرده برداشته است.
جاوردی میگوید؛ شافعی از ابراهیم بن علیه [۹۰۰]بحث کرد و گفت: من در همه چیز با او مخالفت میورزم و قول (لا الهالاالله) را نیز همانند او نمیگویم. من میگویم: لا اله الا الله الذی کلم موسی من وراء حجاب (هیچ الهی نیست بجز خداوند که از پشت پرده با موسی سخن گفت ) و او میگوید: هیچ الهی نیست بجز آن خدایی که کلامی را خلق کرد و آن را از پشت پرده به موسی شنواند [۹۰۱].
و عبدالله بن صالح کاتب اللیث میگوید: ما در محضر شافعی بودیم در مورد اثبات خبر واحد از پیامبر صبحث میکرد و ما هم آن را نوشتیم و به خدمت ابراهیم بن اسماعیل بن علیه بردیم و ایشان از خدمتگذاران ابوبکر اصم بود و مدرسه ایشان در مصر نزدیک باب الضوال بود، هنگامی که آن نظریهی شافعی را پیش او بیان کردیم در صدد ابطال آن برآمد، ما هم هر آنچه ابن علیه بیان داشت نوشتیم و آن را خدمت شافعی بردیم شافعی هم اقوال او را نقض کرد و هر آنچه ابن علیه گفته بود ابطال گرداند و فرمود: ابن علیة گمراه است و نزدیک باب الضوال نشسته است و مردم را گمراه میکند [۹۰۲].
و حفص الفرد پیش شافعی رفت و با او بحث کرد سپس شافعی نزد ما آمد و گفت: اگر انسان به اندازهی کوه تهامه مرتکب گناه شود بسیار بهتر از آن است که به یک حرف از اعتقادات این مرد و همراهانش معتقد شود، و حفص الفرد قائل به خلق قرآن بود [۹۰۳].
و هنگامی که شافعی /به دم مرگ میرسد برای چند لحظه بىهوش میشود و سپس به هوش میآید بحد از آن کسانی که در حضور او بودند یکی بعد از دیگری از شافعی سوال میکرد من کی هستم؟ شافعی هم میگفت شما فلان بن فلان هستید. و هنگامی که حفص الفرد از او سوال میکند من کی هستم؟ شافعی میگوید: شما حفص الفرد هستید خداوند شما را حفظ نکند اگر توبه نکنید [۹۰۴].
این موضع گیری امام شافعی /در برابر این فرقه بود و شافعی تا آخرین لحظات عمر خویش بر همین عقیده خود باقی ماند، و این موضع گیری را با روایتی از امام شافعی /در مورد تکفیر این فرقه به پایان میرسانم؛ در سنن الکبری از علی بن سهل رملی نقل شده که فرموده است: از شافعی در مورد قرآن سوال کردم فرمود: قرآن کلام خداوند و غیر مخلوق است. گفتم: هر کس قائل به مخلوق بودن قرآن باشد نزد شما او چگونه شخصی است؟ گفت: او کافر است، خدمت ایشان عرض کردم: کدام یک از اساتید شما همین نظریه را بیان میداشتند ؟ گفت: به هر کدام از آنها رسیده باشم میگفت: هر کس قائل به مخلوق بودن قرآن باشد کافر است [۹۰۵].
[۸۸۸] واصل بن عطا بصری متکلم در سال ۸۰ هجری در مدینه متولد میشود و در سال ۱۳۱ هجری وفات میکند ، مسعودی در مورد او میگوید: واصل از اساتیذ معتزله و نخستین قائل به منزلة بین المنزلتین میباشد ، ایشان در بازار غزالیان فروشان مینشست به همین خاطر لقب غزال را به خود گرفت. المیزان ۶/۲۱۴، البدء و التاریخ ۵/ ۱۴۲. [۸۸۹] عمرو بن عبید بن باب اهل بصره و با ایدهی معتزلهی قدری ظهور کرد ، ابن قتیبه در مورد او گفته است: او همانند قدریه فکر میکرد و مردم را هم به آن دعوت میکرد ، ایشان همراه جمعی از دوستانش از حسن دور گشت و به معتزله نامیده شدند. وذهبی در مورد او گفته است: ابتدا با حسن همراهی کرد سپس با او مخالفت ورزید و از حلقهی او دوری گزید به این خاطر به معتزله نامیده شدند) ت سال ۱۴۲. العبر ۱/۱۹۳. المعارف ۴۸۳. [۸۹۰] قدریه نخست منکر علم خداوند هستند و نخستین کسی که این نظریه را ابراز کرد معبد بن خالد جهنی بود ، ابو حاتم در مورد او گفته است: معبد وارد مدینه شد و مردم بسیاری را فاسد گرداند. و اوزاعی گفته است: نخستین کسی که در مورد قدر ابراز نظر کرد مردی از اهل عراق بود که سوسن نام داشت ، او ابتدا نصرانی بود سپس مسلمان شد و بعد نصرانی گشت سپس مصیبت و بدبختی را از معبد گرفت – العبر ۱/۱۲ ، تهذیب التهذیب ۱۰/۲۲۵. [۸۹۱] به دو کتاب زیر مراجعه شود: الفرق بین الفرق ۲۰ ، ۱۱۴ – ۲۰۱ . و صحیح المسلم ۱/۳۶. [۸۹۲] بشر بن غیات مریسی یک شخص مبتدع و گمراه بود ، ابتدا در خدمت قاضی ابو یوسف شاگرد ابو حنیفه درس آموخت ، سپس قول به خلق قرآن را اعلام داشت. المیزان شماره ۱۲۱۴. [۸۹۳] همان مصدر ۳۱. [۸۹۴] مناقب البیهقی ۱/ ۴۱۳. [۸۹۵] همان مصدر ۱/۴۱۴. [۸۹۶] همان مصدر ۱/۴۱۳. [۸۹۷] جامع العلوم و الحکم ۲۴-۲۵. [۸۹۸] مناقب البیهقی ۱/۴۶۰ ، آداب الشافعی و مناقبه ۱۸۴. [۸۹۹] المناقب ۱/ ۴۰۷ ، ۴۵۶. [۹۰۰] ابراهیم بن اسماعیل بن علیه جهمی به مناظره میپرداخت و میگفت قرآن مخلوق است ت ۲۱۸ هجری، اللسان ۱/۳۴. [۹۰۱] مناقب البیهقی ۱/ ۴۰۹. [۹۰۲] همان مصدر ۱/۴۵۷. [۹۰۳] مناقب البیهقی ۱/۴۵۴. [۹۰۴] همان مصدر ۱/۴۷۰. [۹۰۵] السنن الکبری ۱۰/۲۰۶.