دیدگاه امام شافعی درباره گواهی دادن هواپرستان وبدعت گذاران
شافعی /در این باره میفرماید: مردم پیرامون تأویل قرآن و احادیث و یا برخی از ایشان به نتایجی دست یافتهاند که شدیدا با هم اختلاف دارند..بعضی از آنان چیزهایی را نسبت به یکدیگر حلال پنداشتهاند که پرداختن بدان، بحث را به درازا میکشد، پارهای از آنها در دوران گذشته بوده و سپری گشتهاند و برخی تاکنون نیز ادامه دارند.
از میان پیشینیان مورد اعتماد این امت و تابعین و پیروانشان کسی را سراغ نداریم که گواهی دادن کسی را بخاطر تأویل کردن رد نموده باشد، گرچه وی را مرتکب خطا یا گمراه دانسته و یا دیده باشد در تأویلش چیزی را حلال پنداشته که بر وی حرام است.
هیچکدام از ایشان شهادت دیگران را بخاطر تأویلی که احتمالی برایش وجود داشته باشد، مردود ندانسته است، گرچه تأویلش به هدر دادن خون، مال و یا به حد افراط رسیده باشد، وآن بدین خاطر بوده که چون پس از شرک، خون بزرگترین گناه به شمار میآید وبرخی را میبینیم به بهانههای مختلف به هدر دادنش فتوا میدهند حال آنکه دانشمندان همطرازشان ایشان را از این کار منع مینمایند ولی از توصیههایشان سرپیچی نمودهاند، واما ایشان بخاطر این اعتقاد وروش، شهادتشان را مردود ندانستهاند، بنابراین گواهی چنین کسی پذیرفته شده و بخاطر تأویلات فاسدش رد نمیگردد.
سپس شافعی به آن دسته از ایشان اشاره مینماید که شهادشان غیر قابل اعتماد است و میگوید: مگر آنهایی که به حلال شمردن شهادت دروغ علیه کسی معروفاند، چه در آن صورت جان یا مال وی را هدر میداند ولذا بخاطر این دروغ گواهیش رد میشود [۲۵۵].
ایشان را فضیان (اهل تشیع) را مصداق این گروه دانسته ومی فرماید: هیچکس را دروغگوتراز رافضیان ندیدهام [۲۵۶]. و یا میگوید: گواهی همه بدعت گذاران را به جز رافضیان میپذیرم، چون آنان (رافضیان) به نفع یکدیگر شهادت میدهند [۲۵۷].
بنابراین، شرط پذیرش شهادت بدعت گذاران از نظر امام شافعی/این است که باید ایشان در ذات خود اهل عدالت ودادگری باشند گرچه از روی تأویل مرتکب پارهای اشتباهات نیز شده باشند. ولی شهادت کسیکه اساسا به عادل نبودن شهرت یافته و یا پیرو گروهی است که دروغ را جایز میداند، مردود و غیر قابل اعتماد محسوب میگردد، ایشان دلیلش را اینگونه ذکر مینمایند که: هر که از این گناه (دروغگویی) بدور است شهادتش را تجویز مینمایم و همچنین گواهی کسیکه دروغگویی را شرک و یا گناه مستحق آتش جهنم میداند، میپذیرم ونزد من خوشایندتر از پذیرش شهادت کسی است که گناه آن را سبک و کم ارزش جلوه میدهد [۲۵۸].
قطع ارتباط با بدعت گذار از منظر امام شافعی
پیشینیان این امت /نسبت به همنشینی با بدعتگذاران و هواپرستان هشدار داده و دوری گزیدن از ایشان را واجب دانستهاند، امام مسلم /در صحیح خود از عبدالله بن عمر بنقل میکند که خطاب به حمید بن عبدالرحمن و یحی بن یعمر گفته است: «إذا لقیت أولئك ـ القدریة ـ فأخبرهم أني برِيء منهم وأنهم براء مني» [۲۵۹]«هرگاه آنها ـ قدریها ـ رادیدی به ایشان بگو من از آنان بری و آنها نیز از من بریاند».
قبلا به هنگام بحث از روش سلف در اثبات عقیده به دیدگاه برخی از ایشان اشاره نمودیم.
دارمی /در سنن خود به نقل از ابوقلابه میگوید: «لاتجالسوا اهل الاهواء ولا تجادلوهم فانی لا آمن ان یغمسوکم في ضلالهم او یلبسوا علیکم ما کنتم تعرفون» [۲۶۰]«از همنشینی و مجادله با هوا پرستان و مبتدعان بپرهیزید زیرا بیم این دارم که شما را به دریای گمراهیهایشان فروبرند و یا در آنچه میشناسید شما رافریب داده و دچار ابهام و تردیدتان کنند».
از حسن بصری وابن سیرین نقل شده که: «لاتـجالسواأصحاب الأهواءولا تجادلوهم ولا تسمعوا منهم» [۲۶۱]«از معاشرت، مجادله و گوش فرادادن به بدعتگذاران و هواپرستان پرهیز نمایید».
حسن بصری میگوید: «لاتـجالس صاحب بدعة فإنه یمرض قلبك» [۲۶۲]«با بدعتگذار معاشرت و همنشینی نداشته باش زیرا او دلت را بیمار میکند».
و این همان چیزی است که شافعی نیز بدان معتقد بود تا آنجا که میگویند سبب ترک گفتن بغداد و سکنی گزیدن در مصر، سربرآوردن گروه معتزلیان و تسلطشان بر مردم بود و از سوی دیگر حکومت وقت نیز حامی و پشتیبانشان بود وسر تسلیم را برای آراء و دیدگاههایشان فرود آورده بود، از جمله گفتههای ایشان /در راستای فروگذاشتن بدعت گذاران اینکه فرمود: با کسیکه دانسته باشم از زمره بدعت گذاران است، مناظره و گفتگو ننمودهام [۲۶۳].
امام بیهقی در توضیح گفته ایشان میگوید: و این بدین خاطر است که دست برداشتن بدعت گذار ازراه مناظره کمتر پیش میآید، و لذا امام با کسی مباحثه مینمود که امید بازگشت به راه حق را در وی سراغ میداشت [۲۶۴].
ربیع میگوید: شافعی را دیدم که از پلهها پایین آمد ومردمانی در مجلس وی بر سر چیزی به جر و بحث نشسته بودند، امام فریاد برآورد و گفت: یا باید به شیوهای خوب و پسندیده همسآیهی ما باشید و یا بلند شده وبیرون روید [۲۶۵].
شافعی /برخی از مبتدعان همچون قائلان به خلق قرآن را تکفیر کرده است.
ربیع میگوید: وقتی شافعی با «حفص المفرد» به مناظره نشست، نامبرده گفت: قرآن مخلوق است، ایشان در پاسخ گفتند: تو به زمره کافران پیوستید [۲۶۶].
این مرد در حالیکه امام در بستر مرگ بود پیش ایشان رفت، امام بیهوش گشت پس از به هوش آمدن، حضار یکی یکی از او میپرسیدند: من کیستم، در پاسخ میگفت: تو فلان پسر فلان هستید، حفص نیز همین سؤال را از وی پرسید، فرمود: تو حفص هستی، خدا تو را نگه ندارد مگر اینکه توبه نمایید [۲۶۷].
یکی از قدریهای بدعت گذار پیش امام رفت تا وصیت نامهای را برایش بنویسد، شافعی خواست جمله بسم الله الرحمن الرحیم را در آغاز آن قید نماید، آن مرد گفت: من اینگونه نمیخواهم بلکه بنویس: اگر حوادث روزگار بر من وارد آمد، سخنانش را به پایان نبرده بود که شافعی وی را با پایش لگد زد و گفت: بروبیرون ای بىدین! [۲۶۸].
امام شافعی /نشانه ایمان را پیروی از سنت و نشانه مبتدع بودن را سرپیچی از سنت قرار داده واهتمامی به غیر از آن همچون: سحر و حقه بازیهایی که بدعتگذاران زیر نقاب کرامت بدانها دامن میزنند، نداده است.
یونس ین عبدالاعلی میگوید: به شافعی گفتم: دوست ما لیث بن سعد معتقد است: اگر مبتدعان و هواپرستان را در حال راه رفتن برآب نیز ببینم اعتباری برایش قائل نیستم، ایشان فرمودند: او کم گفته، من اگر آنان را در حال پرواز در آسمان هم مشاهده نمایم نمیپذیرم [۲۶۹].
این شاعر عرب زبان چه خوب گفته که: إذا رأیت شخصا قد یطیــــروفوق ماءالبحر قد یسیرولـم یقف علی حدود الشــرعفإنه مستـــدرج وبدعی هرگاه شخصی را در حال پرواز یا راه رفتن برآب دیدی ولی پایبند چارچوب شریعت نبود، به وی مغرور مشو وبدان که اغوا شده وبدعت گذار است.
[۲۵۵] الام: ۶/۲۰۵ و ۲۰۶. [۲۵۶] آداب الشافعی۱۸۷، مناقب البیهقی۱/۴۶۸ والسنن الکبری۱۰/۲۰۸. [۲۵۷] همان. [۲۵۸] الام۶/۲۰۶. [۲۵۹] پیشتربه سندش اشاره شد. [۲۶۰] سنن دارمی۱/۱۰۸. [۲۶۱] همان۱/۱۱۰. [۲۶۲] البدع والنهی عنها اثرابن وضاح۴۷. [۲۶۳] مناقب البیهقی۱/۱۷۵. [۲۶۴] همان. [۲۶۵] همان ۱/۴۵۹ و آداب الشافعی۱۸۴. [۲۶۶] مناقب البیهقی۱/۴۰۷. [۲۶۷] همان۱/۴۷۰. [۲۶۸] همان، معنای این سخنان این است که آن فرد قدری مذهب از آغاز نمودن وصیت نامه با بسم الله... چنین برداشت نمود که امام همچون اهل سنت مینویسد: مرگ، نیکی و بدی مقدر و در نقشه قبلی خدا مقرر گشته است، او هم که اعتقادی بدان نداشته و لذا آن را به زمانه نسبت دادهاست. [۲۶۹] همان.