روش امام شافعی در اثبات عقیده

فهرست کتاب

بحث دوم: روش متکلمین در اثبات وجود خدا

بحث دوم: روش متکلمین در اثبات وجود خدا

متکلمین در این مورد به اعراض و جوهر استدلال کرده‌اند، به این گونه که ثابت کرده‌اند هر دو حادث و پدید آمده هستند و با اثبات حدوثیت آنها، حادث بودن جهان را هم به اثبات رسانده‌اند.

عضد الدین ایجی در المواقف خود به این استدلال اشاره کرده است، می‌گوید: ثابت شد که حهان یا جوهر است یا ماده، برای اثبات سازنده به هر کدام از اینها استدلال کرده‌اند، بنابراین برای اثبات وجود خدا چهار دلیل وجود دارد [۶۱۵].

متکلمین این روش اینگونه شرح می‌دهند: جهان به دو قسم جوهر و حادث تقسیم می‌شود، و عرض‌ها هرگز دو زمان متوالی در یک حالت باقی نمی‌مانند بلکه مدام در حال تغییر و دگرگونی هستند، چنین چیزی حادث است.

و جوهر هرگز از عرض‌ها جدا نمی‌شود بلکه عرضها ملازم جوهر هستند، مادام که جواهر از اعراض غیر قابل انفکاک‌اند، نتیجه می‌گیریم که جوهر هم حادث است چون لازمه حادث هستند، اگر جهان از جوهر و عرض درست شده و حدوث هر دو آنها ثابت شد، حدوث جهان هم غیر قابل انکار است و هر چیزی که ایجاد شده باشد باید ایجاد کننده‌ای داشته باشد [۶۱۶].

ابن رشد در کتاب مناهج الادلة دلیل را بررسی و در نهایت رد می‌نماید، می‌فرماید: روشی که برای بیان حدوثیت جزئی که قابل تجزیه نیست به نام جوهر پیموده‌اند روشی سخت است که تنها ریاضی دانان می‌توانند قله‌های آنرا در جدل و مباحثه فتح کنند، با این وجود که روش غیر برهانی و استدلالی است و در اثبات خدا به یقین منجر نمی‌شود [۶۱۷].

ابن تیمیه می‌فرماید: از این دلیل به ناچار فهمیده می‌شود که محمد صمردم را به اقرار به پروردگار فرا نخوانده بدین علت است که فریخته‌گان این علم مانند اشعری و غیره گفته‌اند: این روش پیامبران و پیروان آنها و سلف این امت نیست، گفته‌اند چنین روشی حرام است و حتی محققین فرموده‌اند روش باطلی است چون مقدمه‌ی آن دارای تفاصیل و تقسیماتی است که مانع اثبات خدا می‌گردد. بدین علت می‌بینیم اگر کسی در اصول دین بر این روش اعتماد کرده باشد لازمه استدلالش یکی از این دو امر ذیل می‌باشد:

یا به ضعف آن اطلاع پیدا کرده و بین دلائل خود و دلائل قائلین به قدم جهان مقایسه نموده به تکافأ ادله رسیده، باری نظر خود را ترجیح می‌دهد و بار دیگر نظر مخالفان را، همانگونه که حال بیشتر متکلمین چنین است.

یا باید لوازم روشن و فساد آن از دیدگاه شرع و عقل را بپذیرد. همانطور که جهمیه بنا به این استدلال به نابودی جهنم و بهشت ملتزم شده‌اند. یا ابو هذیل به تمام شدن حرکت اهل بهشت حکم کرده. یا گروهی مانند اشعری اعتقاد پیدا کرده‌اند که آب و خاک دارای طعم و بو و رنگ هستند. یا نمونه‌های بى‌شمار دیگر [۶۱۸].

همچنین گروهی گفته‌اند: همه اعراض مانند طعم و رنگ و بو بر یک حالت باقی نمی‌مانند چون همیشه دست خوش تغیرات وارده هستند، هنگام اثبات صفات برای خدا همراه استدلال بر حدوث جهان گفتند: صفات اجسام اعراض هستند یعنی نابود شدنی هستند مگر صفات خدا که همیشه ماندگار باقی می‌مانند...... این نمونه و نمونه‌های دیگر از لوازم چنین استدلالی که مقدمات را باید طرد کرد، ولی معتزله آنرا اساس دین خود قرار داده‌اند، در حالی که اصلی در دین ندارد و دین هرگز به آن دعوت نکرده است [۶۱۹].

ابن تیمیه در جای دیگر می‌فرماید: اینها چیزهای را واجب کرده‌اند که خداوند آنها را حرام فرموده و چیزهای را حرام کرده‌اند که خداوند آنرا واجب نموده مثلاً واجب کرده‌اند که به این اقوال و دیدگاهای متناقص ایمان بیاورید و با اهل آن دوستی می‌گیرند و با مخالفان سر دشمنی باز می‌کنند، و نگاه کردن به سرچشمه‌ی این استدلال نوآور را واجب می‌دانند، همچنین واجب گردانیده‌اند که به دلیل اعراض که برای اثبات حدوث جهان بدان استدلال کرده‌اند متوجه شویم، گفته‌اند بر هر مکلفی لازم است که به آن نگاه کند تا به اثبات سازنده علم و آگاهی پیدا کند. می‌گویند: شناختن خدا واجب است و تنها راه رسیدن به شناخت همین است و بس. چون تعدادی از آنها دانستند که رسل این نوع استدلال را واجب نگردانیده‌اند در وجوبش مخالفت نمودند هر چند در صحت بر سخن خود پافشاری کردند.

اما حقیقت همان است که سلف امت به آن اعتقاد داشتند که واجب نبودن است، چون حدیث صحیحی در این مورد روایت نشده بلکه شرع آنرا نهی فرموده، اخر مگر شرع خداوند به دروغ و باطل دستور می‌دهد هرگز بلکه آنرا منع می‌فرماید. اما به اشتباه افتاده‌اند چون اعتقاد دارند که حق است و دین تنها بر آن استدلال استوار است که خود پدید آورده‌اند [۶۲۰].

بدین سبب اشتباه متکلمین و دوری آنها از روش قرآنی در این مورد روشن شود، افرادی که در این دوره بر این اعتقاد هستند باید تقوای خدا پیشه کنند و از این دوری و فاصله گرفتن از قرآن و پیروی ازدیدگاه بى‌ارزش فلاسفه یونانی تبار توبه کنند، چون با آن مردم را از راه خدا باز می‌دارند.

[۶۱۵] المواقف ص۵ [۶۱۶] مناهج الادلة ابن رشد ۴۳ و ابن تیمیه و موقفه من التأویل ۲۱۳. [۶۱۷] مناهج الادلة ۴۳ تا ۶۳. [۶۱۸] یعنی متکلمین برای اثبات وجود خدا به حدوث عالم و برای حدوث جهان به حدوث اعراض که صفت ذاتی اجسام است استدلال کرده‌اند ، چنین استدلالی بر دو مقدمه استوار است ۱ـ اجسام هرگز از اعراض جدا نمی‌شوند. ۲- هر چیزی از صفات عاری نباشد حادث است چون صفات عارض هستند و تنها انها محدث می‌باشند. بنابراین گفته‌اند: اعراض نابود می‌شوند و در یک حال باقی نمی‌مانند. بدین علت متکلمین ملتزم به این نتیجه‌های فاسد شده‌اند و گفته‌اند: هر چیزی که حادث باشد باید رنگ و طعم و بو داشته باشد تا چیزهای مانند هوا که با حس قابل درک نیستند. درء التعارض ۱/۳۷ تا ۴۲. [۶۱۹] درء التعارض العقل و النقل ۱/۳۹. [۶۲۰] النبوات ۹۵.