روش امام شافعی در اثبات عقیده

فهرست کتاب

مسافرت امام به مصر

مسافرت امام به مصر

بعد از بازگشت دوباره امام به عراق حوادث ناگواری در پایتخت خلافت عباسی رخ داده بود که امام را در نهایت به فکر هجرت وادار کرد، شاید یکی از بزرگ ترین مصیبت‌های که دامن گیر خلافت در بغداد شده بود تسلط اهل کلام بر خلیفه عباسی مأمون بود که موجب میراندن سنت و انتشار بدعت گشته و خلیفه را در بحث‌های کلامی مذموم غرق ساخته بود، امام شافعی در علم کلام اطلاعات عمیقی پیدا کرد و به اهل کلام دانا بود و متوجه شده بود که کلام چه خطراتی مانند کینه به بزرگان حدیث و علم سنت به بار می‌آورد، چنین خطری جامه عمل به تن پوشید، مأمون علمای کلامیان را مقرب دربارخود ساخت و به کتاب و جلسه‌های آنان رو آورد و بر اهل سنت خشم گرفت و از اداره جامعه اسلامی غافل گشت و خود را به چاله‌های گمراهی و سرگردانی انداخت، بعد از آن امت اسلامی دچار چنین مصیبت خطر ناکی شد که خون بزرگان را حلال کردند و زندانها را از آنان پر نمودند، یکی از بزرگ‌ترین مصیبت ها، مصیبت خلق قرآن بود که کیان امت اسلامی را به لرزه در آورد چون گاهی حربه‌ای است در دست اغوا گران برای تخریب پآیه‌های عقاید اسلامی از آن استفاده می‌شود، این مصیبت و مصیبت‌های بى‌شمار دیگر که مسلمین مدام از آنها ضربه می‌خورند و از کلام و اهلش درد‌ها‌ی کشیدند.

این بزرگ‌ترین علتی بود که امام شافعی /را وادار به کوچ دوباره کرد، خواست از عراق بیرون رود و به جایی عزیمت کند که هنوز دست شوم فلسفه بدان نرسیده، برای این منظور مصر را انتخاب فرمود، احتمال دارد علت انتخاب مصر این باشد چون در مصر مذهب امام مالک رایج بود، و امام مالک یکی بزرگان حدیث است و با کلام و بدعت‌های دیگر سر خوشی ندارد [۴۲].

امام شافعی /مشتاق مصر بود هر چند حقیقت این اشتیاق را هم نمی‌دانست اما در نهایت خودش را به قضا و قدر الهی تسلیم کرد تا با دین و عقیده‌اش از شهر شوم بدعت یعنی بغداد فرار کند، در حالی که این شعر را زمزمه می‌فرمود و به سوی مصر حرکت بود: لقد اصبحت نفسی تتوق الی مصرومن دونها ارض الـمهامة والفقرفوالله لا أدري أللفوز والغنــــــیاساق الیها أم أساق الی القبــــــــر نفسم آرزوی مصر می‌کند چون غیر از او خرابه و بیابان است، به خدا سوگند نمی‌دانم به پیروزی و بى‌نیازی دست می‌یابم یا به سوی قبر رانده می‌شوم.

وقتی امام به مصر رسید به مسجد جامع عمرو بن عاص رفت و در آنجا برای اولین بار سخن رانی کرد، با کلام شیوای خود مردم را دل نوایی می‌داد، مردم با شنیدن چنین سخنانی، محبت و عشق فراوانی نسبت به امام پیدا کردند [۴۳].

هارون بن سعید أیلی می‌گوید: تا حالا مانند شافعی هیچ انسانی را ندیده بودم که به مصر پا گذاشته باشد، مردم می‌گفتند: مرد قریشی از بغداد به اینجا آمده است، از همه مردم بهترنماز می‌خواند و چهره‌اش از همه مردم نیکوتر و زبیا‌تر است، هیچ کس مانند او سخن نمی‌گوید، وقتی او را دیدم چگرم را کباب کرد [۴۴].

در مصر علم و فقاهت شافعی برای مردم آشکار شود، و امام هم به تعمق در سفرهایش پرداخت و از آنها درس می‌آموخت و به نوشته هایش رو آورد و آنها را تصحیح کرد و به نقد و پردازش نظرات و فتاوی خود مشغول شود، مذهب تازه‌ای پدید آورد و از نو به تألیف کتاب پرداخت، در این مدت بزرگانی که از علم شافعی بهره برده بودند ملازم امام شدند و بر روش و منهج ایشان حریص گشتند و او را بعد از تعصبات فراوان مذهبی برای مذهب مالک یا ابو حنیفه امام خود قرار دادند [۴۵].

[۴۲] مناقب بیهقی ۱/۴۶۳ [۴۳] همان [۴۴] مناقب بیهقی ۲/۲۸۳ [۴۵] همان مصدر ۱/۲۳۸