جایگاه علم کلام از منظر امام شافعی
درمباحث قبل به تعریف کلام و موضعگیری پیشینیان(سلف) در برابر آن پرداختیم، ابن عبدالبر /اجماع علما را بر نکوهش علم کلام ذکر میکند ومی گوید: فقها ودانشمندان مناطق مختلف براین امر اتفاق نظر دارند که متخصصین علم کلام اهل بدعت وانحرافاند ونزد هیچ یک از ایشان در زمره علما به شمار نمیآیند بلکه اصطلاح علما بر اهل فقه و حدیث اطلاق میگردد و میان خود به میزان برخورداری از دانش وبینش بریکدیگر تمایز مییابند.
از ابو عبدالله محمد بن احمد بن اسحاق بن خویز منداد مصری مالکی مذهب نقل شده که در کتاب «إجارات» کتاب خویش به نقل از امام مالک میگوید: اجاره در هیچیک از کتب بدعتگذاران وستاره شناسان جایز نیست، کتابهایی را در این زمینه نام میبرد و آنگاه میگوید: از نظر یاران ما کتب بدعت گذاران عبارت از کتب معتزلیان و دیگر فرق هواپرست میباشد که عقد اجاره در آنها باطل محسوب میگردد. و همچنین است کتابهای ستاره شناسان، افسونگران و امثال آنان.
نامبرده در کتاب «شهادات» در توضیح این گفته مالک که: گواهی اهل بدعت و هواپرستی مقبول نیست، میگوید: مصداق هواپرستان از دیدگاه امام مالک و سایر یاران ما اهل کلام میباشد، از این رو هر متکلمی خواه اشعری مذهب باشد یا غیر اشعری جز و بدعتگذاران به شمار آمده و شهادت وی هیچگاه پذیرفتنی نیست، و همچنین بخاطر بدعتش مورد تأدیب وکنارگذاشتن قرار گرفته میشود تا از آن دست برمیدارد، اگر همچنان بر عقیده خویش پافشاری نمود به اظهار پشیمانی وتوبه کردن وادار میگردد.
ابوعمر میگوید: تمام مسائل مربوط به أسماء و صفات خداوند، یا در قرآن آمده، یا در سنت صحیح پیامبر بدان پرداخته شده و یا علمای امت برآن اجماع نمودهاند و موضع ما در برابر آن دسته از احادیث آحاد که در این زمینه آمده گردن نهادن بدان و فروگذاشتن جروبحث میباشد [۲۷۰].
پیشتر نیز به دیدگاه امام ابوحنیفه پیرامون نکوهش علم کلام و متکلمان اشاره نمودیم که به صورت واضح بر تحریم و نهی از آن دلالت میکرد، بنابراین، همه گروههای کلامی همچون اشعریها و ماتریدیها داخل دایره تحریم گشتهاند گرچه خود را اهل سنت و جماعت میپندارند.
دیدگاهی شبیه دیدگاه سلف در راستای نکوهش کلام ومتکلمان از امام شافعی /بازگوشده است، مثل اینکه میگوید: به مواردی از متکلمان برخوردهام که قسم به خدا هیچگاه به ذهنم خطور نکرده است واگر خدا انسانی را با همه آنچه از وی منع نموده ـ به استثنای شرک ـ مورد امتحان و آزمایش قرار دهد بهتر از آن است که وی را با علم کلام گرفتار نماید [۲۷۱].
در روایتی دیگر از ایشان آمده که: اگر انسانی با کوهی گناه پیش خدا برود بهتر از آن است با اعتقاد به یک حرف از عقاید این مرد (یعنی حفص الفرد که معتقد به خلق قرآن بود) پیش وی برود [۲۷۲].
باز از ایشان نقل شده که: هرکس جامه علم کلام را بر تن نماید رستگار نشده است [۲۷۳].
و یا میگوید: حکم من در باره متکلمان این است که: با چوب خرما و کفش زده شده، سوار بر شتر در میان قبائل و مردمان مختلف دورزده شوند و بر ایشان داد زده شود که این مجازات کسی است که از کتاب و سنت روگردان شده و به دانش کلام روی آورده است [۲۷۴].
مزنی میگوید: میان من و یک نفر بحث و مناظرهای درگرفت، او پیرامون علم کلام از من سؤال کرد که نزدیک بود مرا به شک اندازد، پیش شافعی رفتم و ماجرا را برایش تعریف کردم، ایشان گفتند: تو کجا بودی؟ گفتم: مسجد بودم، گفت: تو در جایی همچون«تاران» [۲۷۵]بودهای که در مسیر امواج متلاطمش قرار گرفتهای، این مسأله از مسائل ملحدان به شمار آمده وپاسخش چنین و چنان است، اگر خداوند انسان را با همه مضراتش بیازماید برایش بهتر از آن است که وی را به دانش کلام گرفتار کند.
در گذشته علم کلام علم گمراهی نامیده میشد، چنانکه از عبدالله بن صالح نویسنده لیث نقل شده که: ما پیش امام شافعی بودیم، ایشان شروع به تثبیت خبر واحد نمودند و ما نیز مطالب تدریس شده را نوشتیم، بعدا آنها را پیش ابراهیم بن علیة بردیم که نامبرده از شاگردان ابوبکر أصم و کلاس درسش در مصر نزدیک باب الضوال بود، وقتی مسائل مزبور را برایش خواندیم شروع به ابطالش نمود، ما نیز مطالب وی را هم نوشتیم و پیش شافعی بردیم، ایشان نظرات ابن علیة نقض و بیاعتبار جلوه داد و گفت: ابن علیةخودش گمراه است و نزدیک باب الضوال نشسته و سرگرم گمراه کردن مردم میباشد [۲۷۶].
برخی از متکلمان و بعضی از آنهایی که تحت تأثیر تأویل سخنان پیشین شافعی قرار گرفتهاند کوشیدهاند تا از بدعتهایی که مورد نکوهش شافعی قرار گرفته است بیرون آیند، از جمله ایشان بیهقی است که ـ پس از نقل قول شافعی پیرامون تکفیر حفص الفرد ـ میگوید: این روایات بیانگر مقصود ایشان در رابطه با نکوهش علم کلام به صورت عموم میباشد وآنهایی را که بدانها اشاره نکرده نیز شامل میشود.
چگونه ممکن است عقاید اهل سنت وجماعت از دید ایشان ناپسند باشد حال آنکه ایشان راجع به آن مسائل به مناظره با مخالفان پرداخته و پرده از روی افکار وایدههای بدعتگذاران برداشته که در صدد رساندن پیام خویش به گوش شاگردان شافعی بودند [۲۷۷].
بیهقی در جایی دیگر به هنگام توضیح این گفته شافعی که: هرکس لباس علم کلام را برتن کند رستگار نشده است، میگوید: مقصود ایشان از کلام در اینجا سخنان هواپرستانی است که کتاب وسنت را کنار گذاشته، تنها بر عقل خود تکیه نمودهاند و در صدد تطبیق قرآن برآنها برآمدهاند وهرگاه حدیثی در نقض گفتههایشان روایت شده راویانش را از درجه اعتبار ساقط نموده و از آن سرباز زدهاند.
نامبرده در ادامه میگوید: ولی مذهب اهل سنت در اصول ومسائل اعتقادی براساس قرآن وسنت پآیه ریزی گشته است، و هرکدام از ایشان که عقل را معتبر دانسته بخاطر ابطال دیدگاه آنهایی بوده که میپنداشتند عقل و نقل با هم سازگاری ندارند [۲۷۸].
در جایی دیگر به یکی دیگر از عوامل نکوهش علم کلام از نظر شافعی/اشاره نموده و میگوید: وقتی شافعی از یک سو با چنین افرادی برخورد نمود و از دیگر سو تکیه زدن معتزلیان را بر اریکه قدرت و وادار نمودن مردم به پذیزش عقایدشان مشاهده کرد وهمچنین علاقه نداشتن خود و امثال خویش به نرفتن پیش فرمانروایان و قطع ارتباط با ایشان را احساس کرد، نپرداختن به این گونه مسائل را برای شاگردان و یارانش مصلحت دانست، تازمینه همنشینی و مناظره با ایشان و در نتیجه گرفتار شدنشان فراهم نگردد، ازاین رو به ابویعقوب بویطی /که به شدت با بدعت مخالفت میکرد وحامی و پشتیبان سنت بود ـ فرمود: ولی تو ای ابو یعقوب چنانکه خودت پیش بینی کردهای در این غل و زنجیر جان میسپارید.
سپس به برخی از آنهایی که مورد اذیت وآذار قرار گرفتند همچون: امام احمدبن حنبل، احمدبن نصر خزاعی، مزنی ودیگران اشاره مینماید و میگوید:
همه آنها بیانگر این است که درخواست سرگرم نشدن به علم کلام از سوی بزرگان دین بخاطر همان معنایی بوده که بدان اشاره کردیم و گفتار وعقاید مذموم و ناپسند از آن بدعت گذاران مخالف کتاب وسنت میباشد، ولی سخنان کسیکه با قرآن و سنت سازگاری دارد وبه وسیله عقل وتجربه تبیین گشته، پسندیده و در مواقع ضروری مطلوب است که شافعی ودیگر أئمه-رحمهم الله- به هنگام نیاز بدانها پرداختهاند [۲۷۹].
این بود چکیده سخنان بیهقی که حول دو محور میچرخد:
۱ـ سخن مذموم همان سخنان بدعتگذاران دور از کتاب و سنت است که مصادیق آنها از نظر وی معتزلیانی هستند که در دوران رشید عباسی و پس از او نیز پابه عرصه وجود نهاده و همچنین رافضیان و قدریها میباشند.
۲ـ جلوگیری از پرداختن به دانش کلام بخاطر خود علم نیست بلکه بخاطر شهرت یافتن فرد متخصص به وسیله آن بوده و آنگاه از سوی حکام وقت فراخوانده شده و بسان امام احمد، بویطی ودیگران مورد اذیت و آذار قرار گیرد.
چنانچه ملاحظه شد بیهقی علم توحید پآیه ریزی گشته بر اساس کتاب وسنت را با علم کلامی که برپآیه فلسفه یونان بنیان نهاده شده، خلط نموده و ابوابش را نیز با مسائلی از شریعت درهم آمیخته تا میان دانشجو یان رواج یابد، ولذا وقتی به سخنی از شافعی پیرامون علم توحید و در کنار آن جلوگیری ایشان از علم کلام برخورد کرده به همان شیوهای که گذشت میان آنها جمع و تلفیق انجام دادهاست.
فخرالدین رازی کوشیده تا آراء به ظاهر متعارض امام شافعی را در این زمینه باهم جمع کند که چطور ممکن است شافعی از توحیدواصول عقاید بحث نماید و به دفاع از آنها برخیزد، سپس علم کلام ومتکلمان را به باد انتقاد بگیرد؟ چون رازی تنها راه رسیدن به خدا، توحید و شناخت پیامبران را علم کلام میداند، و لذا درصدد سازگار نمودن آنها با یکدیگر برآمده و میگوید:
راه چاره آن است که سخنان شافعی راجع به علم کلام را بر تأویلات زیر حمل نماییم:
۱ـ گرفتاریها و مشکلات آن دوران به سبب غوطه ور شدن مردم در مسأله خلق قرآن رخ دادند، بدعتگذاران نیز فرمانروایان را تکیه گاه خویش قرار داده و بر اهل حق غلبه یافتند و اعتباری برای دلایل و مدارک محققین قائل نشدند، و لذا وقتی امام شافعی وضعیت را چنان ناگوار دید که بحثها وتحقیقات علمی بخاطر خدا و در چارچوب شریعت انجام نمیپذیرفت بلکه به هدف دستیابی به مطامع دنیا و تکیه زدن بر اریکه قدرت بود، ناگزیر از آن روگردان شد وبه نکوهش افراد مشغول بدان پرداخت.
۲ـ بایستی این همه نکوهش علم کلام که از شافعی روایت شده، بر علم کلامی حمل گردد که بدعتگذاران ازآن دفاع نموده و بر آن تکیه میورزیدند. این تأویل دوم درست همان سخنان پیشین بیهقی است.
۳ـ شاید مقصود شافعی از آن سخنان این بوده باشد که اکتفا به دلایل قرآنی واجب و پرداختن به دلایل دیگر و فرورفتن در تنگناهایی که خارج از حیطه عقل است جایز نمیباشد. از این رو در نکوهش غوطه ور شدن در آن ریزه کاریها مبالغه نموده است.
رازی آنگاه به ذکر دلایل خود جهت اثبات مدعایش پرداخته و از جمله به مناظره ابراهیم با قومش اشاره کرده و میگوید: بنابراین، هرکه حامی علم اصول بوده و به تحکیم دلایل توحید بپردازد در زمره پیروان ابراهیم÷محسوب شده و سزاوار بزرگداشتی خواهد بود که در این آیه آمده است:﴿وَتِلۡكَ حُجَّتُنَآ﴾[الأنعام: ۸۳]. «و آن حجت ما بود». ولی هرکس دانش اصول را انکار نموده و بر تقلید و پیروی از پیشینیان اصرار ورزد جزو هواداران آزر پدر ابراهیم به شمار آمده و راه و روش گمرا کننده وی را در پیش گرفته است [۲۸۰].
یکی دیگر از دانشمندانی که دیدگاه امام شافعی /در نکوهش علم کلام را تأویل نموده، ابن عساکر است که در کتاب تبیین خود میگوید:
اگر گفته شود نهایت چیزی که میتوانید در توصیف ابوالحسن اشعری بگویید اینکه متکلم بودنش را اثبات نموده وبر آگاهیش از دانش بحث ومناظره استدلال کنید حال آنکه چنان چیزی از نظر علمای پیرو سنت اصلا جای افتخار نیست، زیرا ایشان معتقد بودند کسیکه سرگرم تحصیل ومطالعه آن علم باشد جزو مبتدعان به حساب میآید و این دیدگاه (نکوهش کلام ومتکلمان) از دانشمندان متعددی نقل گشته است، و اگر غیر از شافعی هیچکس دیگری چنان اعتقادی نداشت سخنان وی برای اثبات ناپسند بودن علم کلام کافی بود، چه ایشان /در نکوهش آنان مبالغه نموده و پرده را از روی واقعیتشان برداشته است، حال شما که خود را پیرو شافعی میدانید آیا در آن عقاید از وی دنباله روی نمیکنید؟
سپس ابن عساکر به نقل پارهای از آراء پیشینیان از جمله شافعی در رابطه با نکوهش علم کلام پرداخته وهمچنین تأویل بیهقی برای این نصوص را هم ذکر میکند مبنی بر اینکه: مراد سلف کلام بدعت گذاران بوده وگرنه اهل سنت جز در حالت اضطرار کمتر بدان میپرداختند. آنگاه در ادامه میگوید:
احتمال دیگری برای دیدگاه ایشان وجود دارد و آن اینکه تنها سرگرم شدن به علم کلام و کنار گذاشتن دانش فقهی که وسیله شناخت حلال و حرام و عدم پایبندی به دستورات وفرامین شریعت، ناپسند و نکوهیده است.آنگاه به پاره ای آثار موجود در این زمینه اشاره نموده وآنهایی را که با دیدگاه وی سازگاری دارد برگرفته و بقیه را تأویل کرده است، و سپس میگوید: خلاصه تنها دو گروه علم کلام را انکار و مردود میشمارند، یا کسانیاند که به تقلید از دیگران میل دارند و پیمودن راه محققین برآنان دشوار آمده و از ایشان دوری گزیدهاند، و هرکس دشمن ناشناختهها است، و هنگامیکه از تحقیق وپژوهش در این علم دست برداشته از پرداختن دیگران نیزبدان جلوگیری کردهاند تا همانگونه که خود گمراه گشته ایشان را هم به کژراهه ببرند.
و یا کسانیاند که دنباله رو مذاهبی فاسد هستند که دربرگیرنده بدعتهای پنهانیاند و معایب مذهب و رسواییهای عقایدشان را از مردم پنهان مینمایند و میدانند که تنها دانشمندان پرده از روی بدعتهایشان برداشته وزشتی و پوچی سخنانشان را برملا میسازند، چون فریبکار دوست ندارد سکههای تقلبیش را پیش صراف کارآزمودهای ببرد تا مبادا سره را از ناسره تشخیص دهد. خداوند نیز در این باره میفرماید:﴿قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ﴾[الزمر: ۹]. «بگو آیا کسانى که مىدانند و کسانى که نمىدانند یکسانند» [۲۸۱].
این بود سخنان برخی از کسانیکه دیدگاه شافعی راجع به نکوهش متکلمان را تأویل کردهاند که میتوان آنها را در نکات زیر خلاصه نمود:
۱ـ سرزنش وارده در سخنان ایشان مربوط به کلام بدعت گذاران یعنی: معتزلیان، رافضیها، قدریها وخوارج است ولی کلام منتسبین به اهل سنت و جماعت که شامل اشعریها و دیگران میشود، از این قاعده مستثنی هستند.
۲ـ ذم ایشان شامل کسانی میشود که علم کلام را دستاویزی برای دستیابی به قدرت ومطامع دنیایی قرار دادهاند.
۳ـ أئمه، شاگردانشان را از ترس گرفتار شدن به دست فرمانروایان هواپرست و بدعتگذار، از پرداختن به علم کلام منع نمودهاند.
۴ـ مراد این است که همه تلاش و توانایی انسان مصروف فراگیری علم کلام گردد و آموختن فقه وحلال وحرام به بوته فراموشی سپرده شود و در نتیجه شانه از زیر بار دستورات الهی خالی گردد.
۵ـ نکوهش ایشان ویژه کسانی است که میکوشد وارد دایره مسائل مشکل و پیچیدهای گردد که عقل را یارای غوطهور شدن در آنها نیست.
در واقع همه این تأویلات کوششهایی برای تصحیح وخوب جلوه دادن بدعتها وراه برون رفتی است از نکوهش پیشینیان(سلف) به ویژه برای آنهایی که خود را پیرو مذهب امام شافعی میدانند، البته برای ایشان جای تعجب نیست چون میخواهند سخنان شافعی را با آنچه خود بدان اعتقاد دارند، هماهنگ سازند. آنان اهل تاویل وتحریفاند و در این راستاگوی سبقت را از همگان ربودهاند، بنابراین، برای کسانیکه کتاب و سنت نیز از تیغ تاویلشان در امان نمانده شگفتآور نیست سخنان علما را هم به تاویل ببرند، قبلا به دیدگاهشان راجع به نصوص کتاب وسنت و اینکه به زعم ایشان خارج نشدن از ظاهرآنها جزو اصول کفر به شمار میآید، اشاره شد وگرنه بیانات شافعی /آشکارا روشی را به باد انتقاد میگیرد که نصوص را بخاطر آن مردود میشماردند و جایی برای تاویلش وجود ندارد، از این رو هرکه قرآن وسنت را وانهد ودر مسائل اعتقادی عقل را تکیه گاه و معیار خویش قرار داد، مشمول نکوهش سلف واقع میشود و هرکس کتب اشعریان را به دقت وارسی نماید به قرار گرفتنشان در زیر مجموعه این گروه مذموم، پی میبرد.
شیخ الاسلام ابن تیمیة /این موضوع را به تفصیل مورد پژوهش قرار داده و پس از اشاره به سخنان ابن عساکر، بیهقی و دیگران میگوید: دانشمندان اشعری مذهب با دیگر فرق پیرو سلف اتفاق نظر دارندکه: کلام ناپسند از نظر سلف کلام کسی است که کتاب و سنت را فروگذاشته وبر عقل خویش تکیه زند پس وای به حال کسیکه عقل را در برابر کتاب وسنت قرار داده و اعتباری برای نصوص شریعت قائل نباشد و مقصود ما هم نقض دیدگاه چنین افرادی (آنهاییکه با گروه معتزلیان هم مسیرند) است که نویسنده کتاب الارشاد در زمره آنان قرار میگیرد [۲۸۲]، و اما رازی وامثال وی از معتزلیها نیز پیشی جستهاند... پیشتر توضیح دادیم که نقد شافعی از سخنان حفص [۲۸۳]و امثال او بخاطر انکار قضا و قدر نبوده چون حفص آن را انکار نمیکرد بلکه بخاطر انکار صفات و افعال مبتنی بر دلیل أعراض بود [۲۸۴].
جملات بالا بیانگر این امر هستند که بزرگان دین از جمله شافعی کلام و متکلمان را ـ چون بر پآیه معارضه قرآن وسنت با عقل بنیان نهاده شده و یا اینکه بخاطر تعظیم عقل و فروگذاری کتاب و سنت در باب عقاید که مهمترین ابواب به شمار میآید ـ به طور عموم نکوهش کردهاند.
این بحث را با بیانات مهمی از امام شافعی/ به پایان میبریم تا دقت ایشان در این زمینه و اعتمادشان بر کتاب وسنت روشن گردد، ربیع بن سلیمان میگوید: پیرامون صفات خداوند از شافعی سؤال کردم، در پاسخ گفتند: حرام است عقل نمونهای برای خدا به تصویر بکشد، پندارها او را محدود نمایند، گمانها به نتایج قطعی دست یابند، نفسها فکر کنند، دلها فروروند، اندیشهها چارچوبی مشخص نمایند و یا عقلها به استدلال عقلی بپردازند مگر در همان دایرهای که خود را بدان توصیف نموده و یا از زبان پیامبرش بیان فرموده است.
برای کسیکه اینگونه سخنان در این موضوع حساس و خطرناک از زبانش جاری شود، امکان ندارد با بدعتهای متکلمان موافق بوده و مهر تایید را بر گفتههایشان زده باشد.[۲۷۰] جامع بیان العلم۲/۹۵ـ۹۶. [۲۷۱] آداب الشافعی۱۸۲و مناقب البیهقی۱/۴۵۴. [۲۷۲] مناقب البیهقی۱/۴۵۴ و الامربالاتباع و النهی عن الابتداع اثرسیوطی۷۱. [۲۷۳] آداب الشافعی۱۸۶، اللالکائی۱/۱۴۶والبیهقی۱/۴۶۳. [۲۷۴] البغوی فی شرح السنة۱/۲۱۸، ابن عبدالبرفی الإنتفاء۸۰، أبونعیم فی الحلیة۹/۱۶والبیهقی فی المناقب۱/۴۶۲. [۲۷۵] تاران نقطه ای در دریای سرخ است که امواجش متلاطم وکشتیهای زیادی در آن غرق میشوند، معجم البلدان۲/.۶ گویا فرعون و دار و دستهاش در آن غرق شدند. [۲۷۶] مناقب البیهقی۱/۴۸۵. [۲۷۷] همان/۴۵۴ـ۴۵۵. [۲۷۸] همان۱/۴۶۳. [۲۷۹] مناقب البیهقی۴۶۵ـ۴۶۷. [۲۸۰] مناقب الشافعی۱۰۰ـ۱۰۶. [۲۸۱] تبیین کذب المفتری۳۳۳ـ۳۵۹. [۲۸۲] کتاب: الارشاد الی قواطع الادلة فی اصول الاعتقاد، اثر: ابوالمعالی عبدالملک جوینی است. البدایة والنهایة۱۲/۱۲۸. [۲۸۳] حفص فردی مبتدع و گمراه بود. [۲۸۴] مجموع الفتاوی۴/۶.