بحث اول: استثناء در ایمان
شیخ الاسلام ابن تیمیه /میگوید: استثناء در ایمان این است که کسی بگوید: من مؤمنم اگر خدا خواسته باشد.علما در این زمینه سه دیدگاه دارند: برخی معتقد به وجوب آن هستند، برخی تحریمش نمودهاند وگروهی نیز صدور وعدم صدور اینگونه اقوال را از دوجهت مختلف جایز دانستهاند که این دیدگاه سوم صحیحترین آنها میباشد [۳۵۴].
محمدبن حسین آجری /میگوید: یکی از ویژگیهای علمای اهل حق استثناء در ایمان است البته نه از روی شک وگمان ـ از داشتن شک در ایمان به خدا پناه میبریم ـ بلکه بخاطر پرهیز از خودستایی بوده است، بدین معنی که نمیدانستهاند آیا ایمانشان چنان بوده که ایمان راستین خوانده شود یا نه و لذا هرگاه از یکی از ایشان سؤال میشد: آیا تو مؤمن هستی؟ در پاسخ می گفت: به خدا، فرشتگان، کتابها، پیامبران، روز واپسین، بهشت، جهنم وامثال آن ایمان آوردهام، کسیکه به این جملات تلفظ نموده و قلبا نیز بدانها اعتقاد و یقین داشته باشد، مؤمن محسوب میشود، واستثنائش بخاطر این است که نمیداند آیا ایمانش آنچنان هست که سزاوار ستایش خداوند باشد یا نه؟
صحابه و تابعین شمعتقد بودند استثناء در اعمال شامل گفتار و تصدیق قلبی نمیگردد بلکه در اعمال زمینه سازِ حقیقت ایمان رخ میدهد. و مردم از نظر ایشان مؤمن واحکام گوناگون اسلام همچون: ارث و نکاح برآنان تطبیق میشود [۳۵۵].
بیانات آجری /عین مذهب پیشینیان یعنی صحابه، تابعین و دانشمندان وارسته پس از ایشان است، ابوعبید با سند خویش روایت میکند که: یک نفرپیش ابن مسعود گفت: من مؤمنم.ایشان گفتند: آیا تو از اهل بهشت هستید؟ گفت: امیدوارم.ابن مسعود گفت: چرا نخستین(یعنی اینکه به طورقطع گفتید من مؤمنم) را موکول نکردی چنانکه دومی را موکول نمودی (یعنی گفتی امیدوارم) [۳۵۶].
امام احمد میگوید: از یحیی بن سعید شنیدم میگفت: هیچکس را جز بر استثناء ندیدهام [۳۵۷].
پیشینیان این امت جهت اثبات جواز استثناء دلایلی از کتاب و سنت نقل مینمایند که در اموری ثابت و محقق استثناء بکار رفته است، از جمله این آیه:﴿لَتَدۡخُلُنَّ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ إِن شَآءَ ٱللَّهُ ءَامِنِينَ﴾[الفتح: ۲۷]. ترجمه: «بدون شک به خواست خدا با خاطرى آسوده در مسجد الحرام درخواهید آمد». و در سنت نیز این حدیث پیامبر را به عنوان دلیل ذکر مینمایند که به هنگام سلام کردن برساکنان قبرستان میفرمود: «السلام علیکم دار قوم مؤمنین وانا انشاءالله بکم لاحقون» [۳۵۸]یعنی: «درود برشما ای ساکنان خانه مؤمنان! به خواست خدا مانیز به جمع شما میپیوندیم».
با وجود اینکه موضعگیری سلف در موضوع استثناء ایمان واضح و اینکه بخاطر ترس ازخود ستایی بوده است، ولی سؤال کردن از آن را نمیپسندیدند، آجری /در این باره چنین میگوید: هرگاه مردی از تو پرسید آیا مؤمن هستید؟ در پاسخ بگو: به خدا، فرشتگان، پیامهای آسمانی، روزآخرت، مرگ، رستاخیز، بهشت ودوزخ ایمان دارم. و اگر هم دوست داشتی بگو: سؤالت بدعت است وجوابت نمیدهم. واگر هم خواستی به همان شیوهای که بیان شد در پاسخ بگو: به خواست خدا مؤمنم، ولی از بحث و مناظره در این زمینه پرهیز کن، زیرا این کار نزد علما ناپسند ون کوهیده است و لذا از پیشوایان دین پیروی کن تا به خواست خدا در امان بمانید [۳۵۹].
علت آنکه پیشینیان سؤال درباره ایمان را دوست نداشتهاند این بوده که چون سؤال مزبور از جانب مرجئه مطرح میگشت، خلال از امام احمد روایت مینماید که مردی از ایشان پرسید: یک نفر از من پرسید: آیا تو مؤمن هستید؟ در پاسخ گفتم: بله، آیا اشکالی دارد؟ مگر مردم به دودسته کافر و مؤمن تقسیم نمیشوند. امام به خشم آمد و فرمود: این نوع سخنان از طرف مرجئه مطرح میگردد حال آنکه خداوند میفرماید:﴿وَءَاخَرُونَ مُرۡجَوۡنَ لِأَمۡرِ ٱللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمۡ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيۡهِمۡۗ﴾[التوبة: ۱۰۶]. اینان چه کسانی هستند؟ سپس فرمود: مگر ایمان قول وعمل نیست؟ شخص مزبور گفت: آری چنان است، امام گفت: آیا قول را انجام داده ایم؟ گفت: بله، گفت: آیا کردار را انجام داده ایم؟ گفت: نه، امام گفت: پس چطور از تو اعتراض میکند که بگویید به خواست خدا و استثناء می کنید؟ (یعنی چون بخشی از ایمان که کردار است هنوز صورت نگرفته استثناء از آن جایز میباشد) [۳۶۰].
این بود چکیده دیدگاه سلف رحمهم الله در این موضوع و در برخی موارد بدون استثناء پاسخ دادهاند و اینکه داخل شدن ایشان به دایره ایمان حاصل می گردد نه اینکه مقصودشان رسیدن به کمال بوده باشد [۳۶۱].
[۳۵۴] الایمان ۴۱۰. [۳۵۵] الشریعة ۱۳۶. [۳۵۶] الایمان ابن تیمیه۶۷. [۳۵۷] الشریعة۱۳۷. [۳۵۸] مسلم روایت کرده است ۱/۲۱۸. [۳۵۹] الشریعة۱۴۰. [۳۶۰] السنة ابوبکر خلال۳/۵۹۷. [۳۶۱] الایمان ابوعبید۶۹ـ۷۰ والایمان ابن تیمیه۳۹۷.