مسأله اول: حکم برافراشتن آرامگاه و ساختن گنبد، مساجد و... برروی آن.
چنانچه واضح است انسانها پیش از دوران حضرت نوح؛ موحد و یکتاپرست بودند ولی براثر پدیده افراط در محبت نیکوکاران، مردم به شرک و بتپرستی گرایدند. ابن عباسسدر تفسیر آیه﴿وَقَالُواْ لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَكُمۡ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّٗا وَلَا سُوَاعٗا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسۡرٗا ٢٣﴾[نوح: ۲۳]. «و گفتند زنهار خدایان خود را رها مکنید و نه ود را واگذارید و نه سواع و نه یغوث و نه یعوق و نه نسر را» میگوید: اینها نام افرادی نیکوکار از قوم نوح بودند که شیطان پس از فوت آنان به پیروانشان الهام کرد که سمبل و پیکرهایی را در جای نشست و مجالسشان درست کرده ونام آنان را بر آنها بگذارید، ایشان نیز چنان کردند ولی پرستش نمیگشتند، تا اینکه آن دسته از دنیا رفتند و افراد پس از ایشان اصل مسأله را فراموش نموده و به پرستش پیکرهای ساخته شده روی آوردند [۴۸۵].
ابن جریر طبری در تفسیر خود ذیل آیه:﴿كَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِيِّۧنَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ﴾[البقرة: ۲۱۳]. «مردم امتى یگانه بودند پس خداوند پیامبران را نویدآور و بیمدهنده برانگیخت»، میگوید: ابن عباس پیرامون این مسأله چنین میفرماید: حد فاصل دوران آدم تا نوح ده قرن بود و همه بر اساس شریعت حق الهی حرکت میکردند و پس از آن دچار اختلاف و تفرقه گشتند، و لذا خداوند متعال پیامبران را به عنوان مژده رسان و بیمدهنده به سوی ایشان گسیل داشت [۴۸۶].
بنابراین، پیامبر خداصنهایت سعی و تلاش خود را بکار میبرد تا امت و پیروانش گام به گام ملل پیشین حرکت ننمایند و ایشان را با شدت هرچه تمامتر از عواقب دنباله روی از آنان برحذر میداشت، زیرا اینگونه افراط و زیاده روی مهمترین سبب زمینهساز شرک و بتپرستی به شمار میآید.
شیخ الاسلام ابن تیمیه /در اینباره میگوید: قانونگذار(خداوند) بخاطر همین امر است که از ساختن مساجد بر مزارها جلوگیری کرده است، چون بسیاری از مردم را یا به شرک بزرگ و یا به گونهای دیگر به شرک گرفتار نموده است، زیرا وقتی انسان از طریق پیکر نیکوکاران و طلسم ستارگان دچار شرک گردد، به طریق اولی از طریق آرامگاهشان به شرگ میگراید.
و لذا میبینیم مشرکان کنار مزار صالحان آنچنان به گریه وزاری و عبادت میپردازند که نه در مساجد ونه در وقت سحر چنین حالتهایی برایشان پیش نمیآید، برخی از ایشان در کنار مقبرهها سر به خاک میسایند و بیشترشان به گونهای چشم امید به برکت نماز و دعا پیش آنها دارند که در مساجد چنان امید وآرزویی در دل ندارند، و لذا پیامبر خداصدر راستای ریشه کن نمودن این غده چرکین و سرطانی از نماز خواندن نزدیک مقبرهها جلوگیری کرد گرچه نماز گذار چنان قصدی هم نداشته باشد، چنانکه به منظورخشاکندن ریشه شرک از نماز خواندن در وقت طلوع و غروب خورشید نیز جلوگیری کرد چون مشرکان در آن اوقات رو به خوریشد نماز میخواندند.
ایشان در ادامه میگویند: و اما اگر کسی به قصد تبرک کنار مزاری نماز خواند، در لجنزار خصومت آشکار با خدا و رسولش، و سرپیچی از دین خدا و بدعت گذاری غوطهور شده است، زیرا مسلمانان اجماع و اتفاق نظر دارند که نماز خواندن نزدیک مقبرهها جایز نیست و کسیکه آنها را مساجد قرار دهد نفرین گشته است. بنابراین، اقامه نماز کنار مزارها و ساختن مسجد بر روی آنها به عنوان یکی از بزرگترین اسباب زمینهساز شرک و گمراهی قلمداد میشود، چون اخبار یقین بخشی از پیامبر خداصمبنی بر جلوگیری شدید و مجدانه از آن، روایت گشته است، و عموم مسلمانان نیز با پیروی ازسنت صحیح و روشن ایشان از ساختن مساجد بر روی مزارها جلوگیری کردهاند.
پیروان امام احمد، مالک و شافعی بناسازی بر روی مزارها را حرام دانسته و گروهی نیز فتوا به کراهتش دادهاند، ولی باید از روی حسن ظن به این عده فتوایشان را برکراهت تحریمی حمل نمود چون نباید گمان برد ایشان چیزی را تجویز کردهاند که پیامبر خداصانجام دهندهاش را نفرین و از آن جلوگیری کرده است [۴۸۷].
احادیث زیادی در رابطه با تحریم بناسازی بر روی قبرها روایت شدهاند که در اینجا به پارهای از آنها اشاره خواهیم کرد:
۱ ـ عائشه میگوید: ام سلمه خبر کلیسایی که در سرزمین حبشه دیده بود و تصاویر و مجسمههایی موجود در آن را برای پیامبرصبازگو میکرد، پیامبر فرمود: «اولئك اذا مات فیهم العبد الصالح بنوا علی قبره مسجدا وصورا فیه تلك الصور اولئك شرار الخلق عندالله» [۴۸۸]«آنان کسانی بودند وقتی یکی از بندگان نیکوکار آنان فوت میکرد، مسجدی را بر روی مزارش ساخته و آن تصاویر را نقاشی میکردند، آنان از نظر خدا بدترین مردم به حساب میآیند».
۲ ـ باز هم عائشه بمیگوید: وقتی پیامبر خداصدر حال احتضار بود، از شدت تب صورتش را با پارچهای سیاه میپوشاند وقتی نفسش میگرفت آن را برمیداشت و در همان حالت میفرمود: «لعنة الله علی الیهود والنصاری اتخذوا قبور انبیائهم مساجد» «نفرین خدا بر یهودیان و مسیحیان باد که مزار پیامبرانشان را مسجد قرار دادند» و اگر بیم مسجد قرار دادن قبرش نداشت، دستور بلند کردنش را میداد [۴۸۹].
۳ ـ جندب بن عبدالله میگوید: پنچ روز پیش از فوت پیامبر خداصاز ایشان شنیدم میفرمود: «انی ابرأ الی الله ان یکون لي منکم خلیل فان الله قد اتخذني خلیلا کمـا اتخذ ابراهیم خلیلا الا وان من کان قبلکم کانوا یتخذون قبور انبیائهم مساجد الا فلا تتخذوا القبور مساجد اني انهاکم عن ذالك» [۴۹۰]. ترجمه: «من از اینکه بجای خدا شما را به عنوان دوست خود برگزینم، امتناع میورزم، چون خداوند مرا دوست قرار داده چنانکه ابراهیم را به عنوان دوست خویش انتخاب نموده است، آگاه باشید! ملتهای پیش از شما مزار پیامبرانشان را مسجد قرار میدادند، من شما را از ساختن مسجد بر روی مزارم و اتخاذ روش پیشینیان برحذر میدارم».
احادیث فراوانی در این زمینه از پیامبر رحمت و هدایت نقل گشته است [۴۹۱].
امام شافعی /سخنان زیادی در رابطه با مسائل متعلق به قبرها ایراد نمودهاند که به نکاتی از آنها اشاره مینماییم:
۱ ـ مشروعیت نشستن بر روی قبر پس از به خاک سپاری و دعا برای میت، ایشان میگویند: از برخی افراد گذشته نقل شده که دستور دادهاند پس از مراسم به خاک سپاری به مدت ذبح شتری بر روی مزارشان بنشینند [۴۹۲]، این امر کار خوبی است ولی کسی را ندیدهام چنان کرده باشد [۴۹۳].
ولی درباره دعا برای میت پس از به خاک سپاری، در حدیث عثمان آمده که: وقتی مراسم به خاک سپاری میت پایان مییافت، پیامبر خداصبر روی آن نشسته و میفرمود: «استغفروا لأخیکم واسألوا له التثبیت فإنه الآن یسأل» [۴۹۴]«آمرزش و ثابت قدمی را برای برادرتان درخواست نمایید چون اکنون مورد بازخواست قرار میگیرد».
درباره این موضوع از امام احمد سؤال شد، ایشان در پاسخ گفتند: اشکالی ندارد [۴۹۵].
و اما درباره تلقین مشهوری که پس از دفن میت یک نفر روی قبرنشسته و میگوید: ای فلان پسر فلان! آن تعهد وپیمانی که در دنیا بدان پایبند بودید یعنی ایمان به یکتایی خدا و... به یا داشته باش و سخنانی از این قبیل، اظهار نظری از شافعی ندیدهام، ولی علمای پیرو مذهب شافعی آن را مستحب دانسته که امام نووی در کتاب "المجموع" به اسامی برخی از آنها اشاره نموده و میگوید: اینگونه تلقین از نظر ایشان مستحب است، قاضی حسین، متولی، شیخ نصر مقدسی، رافعی و دیگران به استحباب تلقین تصریح کردهاند. نووی در ادامه میافزاید: قاضی حسین این دیدگاه را ازیاران ما نقل نموده و ابوعمرو بن صلاح/نیز در این مورد میگوید: تلقین چیزی است که مورد پسند ما و بدان عمل مینماییم، حدیثی از ابوامامه هم پیرامون این مسأله روایت شده که از لحاظ سند معتبر نیست ولی شواهد دیگری آن را تقویت میکنند و مردمان سرزمین شام نیز از دیر زمان بدان عمل کردهاند.
امام نووی در تحلیل سخنان ابوعمرو میگوید: حدیث ابوامامه را ابوالقاسم طبرانی در معجمش با سندی ضعیف روایت کرده است. آنگاه به متن اصلی حدیث مزبور میپردازد که در آن آمده است: هرگاه یکی از برادرانتان فوت کرد و وی را به خاک سپارید، باید یکی از شما روی مزارش نشسته و بگوید: ای فلان پسر فلان! تعهد و پیمانی که در دنیا بدان پایبند بودی یعنی شهادت به یکتایی خدا و بندگی و رسالت محمد، و رضایت و اعتراف به ربوبیت و پروردگاری خداوند، پذیرش اسلام به عنوان برنامه زندگی، پیامبری محمد و پیشوایی قرآن، به یاد داشته باش. زیرا فرشتگان مأمور بازجویی (نکیر و منکر) دست یکدیگر را گرفته و میگویند: بیا برویم و نزد این شخص که وی را راهنمایی میکند، ننشینیم.
نووی در نقد و بررسی حدیث بالا میگوید: این حدیث گرچه از لحاظ سند ضعیف است ولی میتوان آن را به حساب آورد، و تمامی محدثین و دیگران اتفاق نظر دارند که میتوان احادیث وارده در زمینه فضائل اخلاقی و تشویق و ترساندن را به دیده اغماض نگریست، و از سوی دیگر حدیث مزبور با شواهدی همچون حدیث درخواست ثابت قدمی برای میت وسفارش عمرو بن عاص، تقویت میگردد. و مردم سرز مین شام از زمان پیشوایان معتبر و تاکنون نیز بدان رفتار مینمایند. البته اینگونه تلقین فقط برای افراد مکلف بوده و در حق مردگان خردسال اعمال نمیشود [۴۹۶].
بیانات امام نووی نکات زیر را دربر میگیرد:
• حدیث ابوامامه از لحاظ سند جزو احادیث ضعیف به شمار میآید.
• امام شافعی در این زمینه هیچگونه اظهار نظری نکرده است.
• تلقین از دیدگاه علمای شافعی مذهب مستحب است.
• گرچه احادیثش ضعیف است ولی شواهدی از جمله رفتار مردمان شام آنها را قوت میبخشند.
• چنانچه علما گفتهاند، احادیث ضعیف مشتمل بر فضائل اخلاقی اشکالی نداشته و بدانها عمل میشود.
و اینک بررسی نکات بالا تا دیدگاه راجح در این زمینه روشن گردد:
اینکه نووی میگوید: حدیث ابوامامه ـ که طبرانی در کتاب الکبیر از سعیدبن عبدالله آورده روایت نموده و میگوید: ابوامامه باهلی در بستر مرگ بود که پیشش رفتم ـ، از لحاظ سند ضعیف محسوب میگردد، درست است.
هیثمی پیرامون سند این حدیث میگوید: راویانی در آن وجود دارند که من آنها را نشناختهام [۴۹۷].
حافظ درکتاب تلخیص الحبیرپس از آنکه به طبرانی نسبتش داده میگوید: سندش از نوع سندهای صالح و ضیاء در کتاب "احکام" آن را تقویت کرده، و عبدالعزیز نیز در"الشافی" روایتش نموده است. سعید ازدی از ابوامامه روایتش کرده که ازنظر ابن ابیحاتم فردی ناشناخته به شمار میآید. ولی شواهدی آن را قوت میبخشند: ازجمله روایت سعید بن منصور ازطریق راشد بن سعد و ضمرة بن حبیب و دیگران که: ایشان معتقد بودند هرگاه میت به خاک سپرده شد، سنت است خطاب به وی گفته شود: ای فلان! بگو لا اله الا الله.... [۴۹۸].
البانی در تحلیل گفتههای حافظ میگوید: در بیانات ایشان نکاتی نهفته است:
۱ـ چگونه سندش صالح محسوب میگردد حال آنکه یکنفر به اسم ازدی یا اودی در آن وجود دارد که هیچکدام از علما وی را معتبر ندانستهاند، بلکه چنانچه خود حافظ میگوید: ازدی از نظر ابن ابیحاتم نیز ناشناخته و مجهول الحال میباشد.
۲ـ از سخنان وی چنین برمیآید که غیر از ازدی کسی دیگر درسندش وجود ندارد حال آنکه گفتههای استادش "هیثمی" بیانگر آن است که عدهای افراد ضعیف در آن وجود دارند.
ضیاء المقدسی در کتاب "المنتقی من مسموعاته بمرو" (ق/ ۵/۲) سند آن را چنین بیان میکند: علی بن حجر میگوید: حماد بن عمرو از عبدالله بن محمد قرشی از یحی بن ابی کثیر از سعید اودی برایمان حدیث روایت کرد و گفت: در مجلس ابوامامه باهلی حضور یافتم. ابن عساکر (۸/۱۵۱/۲) از طریق اسماعیل بن عیاش روایتش کرده و میگوید: عبدالله بن محمد آن را به ما خبرداد. البانی میگوید: این عبدالله را نمیشناسم، ظاهرا او یکی از آن کسانی است که از نظر هیثمی ناشناخته بودهاند [۴۹۹].
امام نووی در کتاب "المجموع ۵/۳۰۴" و حافظ عراقی در "تخریج الاحیاء ۴/۴۲۰" نیز به ضعف سند حدیث مزبور پی بردهاند.
شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید: از گروهی صحابه نقل شده که مانند ابوامامه بدان دستور دادهاند، و حدیثی از پیامبرخداصنیز در این زمینه روایت گشته ولی صحیح نمیباشد [۵۰۰].
ابن القیم الجوزیه میگوید: حدیث مزبور صحیح نیست [۵۰۱].
این بود نقد و بررسیهای محدثین درباره سند حدیث ابوامامه که عدم صحتش به اثبات رسید.
هیچیک از شاگردان امام شافعی /به دیدگاه ایشان در این باره اشاره نکردهاند، بلکه چنانکه نووی گفت برخی از پیروانش معتقد به استحباب تلقین بودهاند. ابن قدامه پیرامون این مسأله چنین میگوید:
درباره تلقین پس از به خاک سپاری هیچ سخنی از امام احمد و سایر ائمه جز آنچه "اثرم" روایت کرده، نیافتهام.
وی در ادامه میافزاید: از ابو عبدالله پرسیدم: نظر تو درباره تلقین پس از دفن چیست؟ گفت: هیچکدام از ائمه را ندیدهام چنان کرده باشند جز اینکه یک نفر از اهل شام به هنگام فوت "ابوالمغیره" روی مزارش نشسته و تلقینش کرده بود [۵۰۲].
ابن تیمیه /میگوید: بسیاری از صحابه چنین نکردهاند و لذا امام احمد و دیگرعلما معتقدند: اینگونه تلقین بدون اشکال است، بنابراین، ایشان تجویزش نموده ولی بدان امر نکردهاند. عدهای از پیروان شافعی و احمد آن را مستحب میدانند و گروهی از پیروان مالک و دیگران نیز فتوا به کراهتش دادهاند [۵۰۳].
ابن تیمیه در جایی دیگر میگوید: علما اجماع دارند که تلقین پس ازدفن واجب نیست و جزو اعمال مشهور مسلمانان دوران پیامبر صو خلفای راشدین نیز نمیباشد، بلکه از عدهای صحابه همچون: ابوامامه و واثلة بن اسقع روایت شده است.
پیشوایان هم در اینباره اختلاف نظر دارند: برخی مانند امام احمد، گروهی از پیروانش و عدهای از یاران امام شافعی تجویز و فتوا به استحبابش دادهاند. گروهی دیگر از دانشمندان چون معتقد به بدعت بودنش بوده مکروه قلمدادش نمودهاند. بنابراین، پیرامون حکم تلقین پس از مرگ سه دیدگاه وجود دارد: استحباب، کراهت و مباح پنداشتن که دیدگاه اخیر میانه روانه ترینشان به شمار میآید. و اما آنچه مستحب محسوب گردیده و پیامبر خداصنیز مسلمانان را بر آن تشویق نموده، دعا و طلب مغفرت برای میت است [۵۰۴].
ایشان درجایی دیگر میگویند: گروهی از پیروان خراسانی امام شافعی به تلقین اشاره کرده و آن را خوب پنداشتهاند، متولی، رافعی و دیگران نیز بدان اشاره نمودهاند، ولی هیچ اظهار نظری از خود شافعی در این زمینه نقل نشده است. از میان صحابه هم کسانی همچون: ابوامامه باهلی، واثلة بن اسقع و دیگران آن را انجام دادهاند. وگروهی از پیروان امام احمد نیز تلقین را مستحب دانستهاند، بنابراین، تلقین پس از به خاک سپاری جایز ولی سنت محسوب نمیگردد [۵۰۵].
این بود چکیده بیانات علما – رحمهم الله – در باره تلقین.
جـ) تلقین میت از نظر علما مستحب است که پیشتر به دیدگاه ایشان در این باره اشاره شد و گفتیم امام شافعی در زمینه حکم تلقین هیچگونه اظهار نظری نکرده و بلکه برخی از پیروانش بدان فتوا دادهاند.
د) البانی /در پاسخ به گفتههای حافظ مبنی بر اینکه احادیث تلقین ضعیف ولی شواهدی از جمله کردار شامیان آن را قوت میبخشند، چنین میگوید: در اینکه میگوید شواهدی آن را تقویت میکنند، کم توجهی ومسامحه زیادی وجود دارد، بدلیل اینکه هیچیک از آنها شاهد حدیث تلقین محسوب نمیشوند، زیرا تمامی شواهد مورد نظر او حول محور دعا برای میت میچرخند و لذا درمیان سخنانش بدانها اشاره نکرده است؛ مگر روایت سعید بن منصور که به تلقین تصریح میکند ولی با وجود آن شاهدی ناتمام به شمار میآید چون حدیث مزبور بیشتر از آن را دربر گرفته و در فرازی از آن آمده: «ان منکرا ونکیرا یقولان: ما نقعد عند من لقن حجته» «فرشتگان مأمور بازپرسی میگویند: ما پیش کسی که راهنماییش میکند، نمینشینیم» پس در کجای این حدیث شاهدی برای اثبات تلقین وجود دارد. علاوه بر آن، چون حدیث مزبور از نوع احادیث موقوف و بلکه مقطوع است، از چنین جایگاهی برخوردار نیست. نمیدانم چطور این نکته بر حافظ ـ خدا از ما و او درگذرد ـ، پوشیده مانده است [۵۰۶].
بنابراین، احادیث تقویت کننده حدیث ابوامامه یا همچون احادیث مربوط به دعا و آمرزش خواهی برای میت، ارتباطی به موضوع تلقین ندارند، و یا مانند حدیث راشد بن سعد و ضمرة بن حبیب نزد سعید بن منصور در رابطه با تلقین هستند ولی ضعیف محسوب گشته و از چنان جایگاهی برخوردار نیستند.
ﻫ) متخصصان دانش حدیث در رابطه با عمل به احادیث ضعیف در زمینه فضایل اخلاقی که حافظ بدان اشاره میکنند، اختلاف نظر دارند، برخی مطلقا آن را ممنوع دانسته، گروهی بدان فتوا دادهاند وعدهای نیز دیدگاهی میانه داشته و برای تجویز عمل بدانها شرایطی را در نظر گرفتهاند. پیش از نقد و بررسی این بحث به مقصود پیشینیان از واژه "ضعیف" میپردازیم:
شیخ الاسلام ابن تیمیه /میگوید: مراد ما از اینکه میگوییم: حدیث ضعیف بهتر از رأی میباشد، این نیست که حدیث، متروک و فاقد اعتبار کلی باشد، بلکه مقصودمان از اصطلاح ضعیف این است که جزو احادیث حسن باشد مانند حدیث شعیب از پدرش از پدربزرگش، حدیث ابراهیم هجری و امثال ایشان که ترمذی حدیثشان را حسن یا صحیح دانسته است [۵۰۷].
ابن القیم الجوزیه/میگوید: مراد از حدیث ضعیف نزد امام احمد این نیست که باطل و یا یک نفر راوی متهم در آن وجود داشته به گونهای که عمل و اعتقاد بدان جایز نباشد، بلکه مقصودشان از آن، نقطه مقابل حدیث صحیح و قسمی از اقسام احادیث حسن میباشد، چون امام، احادیث را به سه بخش صحیح، حسن و ضعیف تقسیم نمیکرد بلکه قائل به دو بخش صحیح و ضعیف و ضعیف نیز از نظر وی دارای درجات متفاوت بود. [۵۰۸]
پس از این نقل قولها معنای تساهل ائمه درباره پذیرش حدیث ضعیف روشن میگردد، چنانکه از امام احمد/و دیگران روایت شده است. و اینک به بررسی شروط مورد نظر ایشان پیرامون تجویز عمل به احادیث ضعیف درباره فضایل اخلاقی، میپردازیم:
شرط اول: باید حدیث وارده بسیار ضعیف نباشد.
شرط دوم: باید زیر مجموعه اصلی کلی و فراگیر باشد، پس آن دسته از احادیث ضعیف که فاقد ویژگی مزبوراند، خارج از این قاعده میباشند.
شرط سوم: نباید به هنگام عمل بدان معتقد به صدق و ثبوتش بود بلکه باید همواره با دیده احتیاط بدان نگریست تا سخنی دروغین به پیامبر خداصنسبت داده نشود [۵۰۹].
بعد از ذکر شرایط فوق به این نتیجه میرسیم که تلقین معمول گرچه از سوی برخی علما تجویز شده، بخاطر وجود اشکالاتی که بدانها اشاره خواهیم نمود، بدعت گمراهساز محسوب گردیده و بایستی بر روی آن خط بطلان کشید:
۱ ـ بسیای از مردم قائل به وجوب تلقین بوده و آن را در لیست سنتهای تشییع جنازه به حساب میآورند، به طوری که مخالفان تلقین را بدعتگذار دانسته و ایشان را جاهل و نادان قلمداد مینمایند ودرنتیجه سنت و بدعت با هم درآمیخته و تشخیص سره از ناسره به کاری دشوارتبدیل گشته است، لذا برحذر داشتن مردم از آن ضرورت دارد.
۲ ـ این امر در دایره فضایل اعمال نمیگنجد بلکه در زمره مسائل اعتقادی به شمار میآید زیرا شامل اموری غیبی از قبیل نشستن میت، گوش فرادادن به تلقین و پاسخ دادنش و گفتههای ملائکه موسوم به منکر و نکیر میباشد که اینها هم جزو عقاید محسوب میگردند.
۳ ـ تعبیر حدیث مزبور با آداب دعا و به فریاد طلبیدن خداوند سبحان منافات دارد، زیرا خداوند دستور داده هر کسی به نام پدرش صدا زده شود چنانچه میفرماید:﴿ٱدۡعُوهُمۡ لِأٓبَآئِهِمۡ هُوَ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِ﴾[الأحزاب: ۵]. «آنان را به [نام] پدرانشان بخوانید که این نزد خدا عادلانهتر است». حال آنکه میت در این روایت به نام مادرش صدا زده میشود که در تضاد آشکار با نص آیه میباشد.
۴ ـ مشهور نبودن این مسأله نزد دانشمندان به طوری که امام احمد میفرماید: جز مردمان شام کسی دیگر را سراغ ندارم آن را انجام داده باشد، اگر تلقین دارای فائده بزرگی بود چگونه تا این حد از دید پیشینیان امت پنهان میماند که نه تنها بدان عمل نکرده بلکه هیچگونه شناختی از آن هم نداشته باشند.
این بود ماحصل آنچه در این رمینه بدان دست یافتیم، اگر حق و درست باشد از طرف خداوند سبحان و اگر هم باطل باشد از طرف خود و یا شیطان است و لذا مغفرت آن را از خدا میجویم [۵۱۰].
[۴۸۵] صحیح بخاری ۴/۱۸۷۳. [۴۸۶] تفسیر ابن جریر طبری ۲/۳۳۴. [۴۸۷] تیسیر العزیز الحمید۳۲۱ـ۳۲۲، شرح نووی بر صحیح مسلم ۷/۳۷، المجموع ۵/۲۹۰ و فتح الباری ۳/۲۰۷. [۴۸۸] فتح الباری ۱/۵۲۳ـ۵۲۴ و شرح نووی بر مسلم ۱/۳۷۵ـ۳۷۶. [۴۸۹] همان ۱/۵۳۲ و مسلم ۱/۳۷۶. [۴۹۰] مسلم ۱/۳۷۷ـ۳۷۸. [۴۹۱] برای آگاهی بیشتر از این موضوع به کتاب مجموع الفتاوی ۱۳/۴۳۶ و تحذیر الساجد من اتخاذ القبور مساجد اثر: محمد ناصر الدین البانی مراجعه فرمایید. [۴۹۲] مقصود ایشان حدیث عمرو بن عاص ساست که مسلم روایت کرده و بدین شرح میباشد: هرگاه فوت کردم با گریه و آتش دنبالم نیایید و هرگاه مرا به خاک سپاردید، به مدت ذبح و تقسیم گوشت شتری روی قبرم بنشینید تا به شما الفت گرفته و در فکر پاسخ پرسشهای فرستادگان پروردگارم باشم. امام مسلم در کتاب الایمان ۱/۱۱۲ـ۱۱۳ روایت کرده است. [۴۹۳] الام ۱/۲۷۷. [۴۹۴] ابوداود ازعثمان بن عفانسروایت کرده است ۳/۲۱۵ حدیث شماره ۳۲۲۱ و سندش حسن به شمار میآید، شرح السنة بغوی۵/۴۱۸. [۴۹۵] المغنی ابن قدامه همراه تحقیق دکتر عبدالله بن عبدالمحسن ترکی ۳/ ۴۳۷ و المجموع نووی ۵/۲۹۴. [۴۹۶] المجموع ۵/۳۰۴. [۴۹۷] مجمع الزوائد ۲/۳۲۴. [۴۹۸] تلخیص الحبیر ۲/۱۳۵ـ۱۳۶. [۴۹۹] إراء الغلیل ۳/۲۰۳ـ۲۰۴. [۵۰۰] مجموع الفتاوی ۲۴/۲۹۶. [۵۰۱] زاد المعاد ۱/۲۰۶. [۵۰۲] المغنی به همراه تحقیق دکتر ترکی ۳/۴۳۸. [۵۰۳] مجموع الفتاوی ۲۴/۲۹۶. [۵۰۴] همان ۲۴/۲۹۷ـ۲۹۸. [۵۰۵] همان ۲۴/۲۹۹. [۵۰۶] إرواء الغلیل ۳/۲۰۴ـ۲۰۵. [۵۰۷] منهاج السنة النبویة ۲/۱۹۱. [۵۰۸] إعلام الموقعین ۱/۳۱ـ۳۲ـ۷۷. [۵۰۹] تدریب الراوی ۱/۲۹۹. [۵۱۰] برای آگاهی بیشتر از این موضوع به کتاب سلسلة الاحادیث الضعیفة والموضوعة اثر: ناصر الدین البانی ۶۴ـ۶۵ حدیث شماره ۵۹۹ مراجعه فرمایید.