منزلت سنت از دیدگاه امام شافعی و رد ایشان بر کسانی که حجیت آن را انکار کردهاند:
شافعی /معتقد است که سنت جهت تشریع و قانون گذاری در مقام قرآن است و آنچه به وسیلهی سنت به ثبت رسیده همانند چیزی است که به وسیلهی قرآن به رسیده است و آنچه به وسیله سنت حرام گشته همانند چیزی است که به وسیلهی قرآن حرام شده است و علت آن همین است که منبع هر کدام از قرآن و سنت خداوند متعال میباشد؛ شافعی /راجع به این مسأله میگوید:
هیچ رویدادی به وجود نمیآید مگر اینکه نحوهی برخورد صحیح و درست با آن قضیه در کتاب خدا وجود دارد.
خداوند متعال میفرماید:﴿ الٓرۚ كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَيۡكَ لِتُخۡرِجَ ٱلنَّاسَ مِنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ بِإِذۡنِ رَبِّهِمۡ إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَمِيدِ ١﴾[ابراهیم: ۱]. ترجمه: «الف لام راء کتابى است که آن را به سوى تو فرود آوردیم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاریکیها به سوى روشنایى بیرون آورى به سوى راه آن شکست ناپذیر ستوده».
و میفرماید:﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ وَلَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ ٤٤﴾[النحل: ۴۴]. ترجمه: «و این قرآن را به سوى تو فرود آوردیم تا براى مردم آنچه را به سوى ایشان نازل شده است توضیح دهى و امید که آنان بیندیشند».
و میفرماید:﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِينَ﴾[النحل: ۸۹]. ترجمه: «و این کتاب را که روشنگر هر چیزى است و براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگرى است بر تو نازل کردیم».
و میفرماید:﴿وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ وَلَٰكِن جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِي بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَاۚ وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٥٢ ﴾[الشوری: ۵۲]. ترجمه: «و همین گونه روحى از امر خودمان به سوى تو وحى کردیم تو نمىدانستى کتاب چیست و نه ایمان [کدام است] ولى آن را نورى گردانیدیم که هر که از بندگان خود را بخواهیم به وسیله آن راه مىنماییم و به راستى که تو به خوبى به راه راست هدایت مىکنى» [۱۵۳].
سپس شافعی /بیان میدارد که سنت پیامبرصهمان حکمتی است که خداوند در آیات بسیاری آن را مقارن و برابر با کتاب خود قرار داد است، امثال این آیه که خداوند میفرماید:
﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ بَعَثَ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ ١٦٤﴾[آلعمران: ۱۶۴]. ترجمه: «به یقین خدا بر مؤمنان منت نهاد [که] پیامبرى از خودشان در میان آنان برانگیخت تا آیات خود را بر ایشان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد قطعا پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند».
و در رابطه با همین موضوع آیات فراوانی ذکر شدهاند.
او /میفرماید: هر آنچه پیامبرصتشریع کرده است و در قرآن ذکر نشده و ما آن را در این کتاب (الرسالة) آوردهایم از جمله ذکر چیزهایی از امثال تعلیم کتاب و حکمت که خداوند به وسیلهی آنها بر بندگانش منت گذاشته است، این دلیلی است بر اینکه حکمت سنت پیامبرصاست.
سپس منزلت سنت در برابر قرآن را ذکر میکند و بیان میدارد که سنت همانند شرحی است برای قرآن و مراد خداوند را روشن مینماید و برخی اوقات سنت احکامی را تشریع مینماید هر چند که اصل آنها در قرآن نیامده باشد، پس میگوید:
همراه آنچه که ذکر کردیم که خداوند اطاعت از پیامبرصرا بر بندگانش واجب گردانیده است و مقامی که خداوند در برابر دینش به او بخشیده است این دلیلی است بر اینکه توضیح و تبیین فرائض منصوص در کتاب خدا به یکی از روشهای زیر صورت میگیرد:
از جمله: مسایلی که به طور کامل در قرآن بیان شدهاند و نیازی به توضیحات دیگر ندارند.
و از جمله: مسایلی که فرض بودنش به طور کامل اعلام شده و پیروی از پیامبرصرا نیز واجب گردانیده است، پس پیامبرصبه نیابت از خداوند آن را توضیح داده است که چگونه فرض شده وآن را بر چه کسانی فرض گردانیده و چه وقت پارهای از آن زایل میشود و ثابت میماند و واجب میگردد.
و از جمله: آنچه خداوند از طریق سنت پیامبرصبدون نص قرآن آن را بیان کرده است.
و هر کدام از اینها در کتاب خدا بیان شده است.
پس هر فرائضی که از خداوند پذیرفته شود سنتهای مربوط به آن از پیامبرصپذیرفته میشود با توجه به اینکه خداوند اطاعت و فرمانبرداری از پیامبرش را بر بندگانش واجب گردانیده و دستور داده که بنا به قضاوت او کارهایشان را خاتمه دهند. و هر کس دستوری را از پیامبرصبپذیرد در واقع آن را از خداوند پذیرفته است، نظر به اینکه خداوند فرمانبرداری از او را فرض گردانیده است [۱۵۴].
سپس دلایل حجیت قرآن را ذکر میکند و میگوید:
و خداوند پیامبرش را نسبت به دین و دستور و کتابش در جایگاهی قرار داده است که آن را واضح و روشن نموده است خداوند پیامبر را به عنوان علم و نشانهای برای دینش قرار داده است به این صورت که اطاعت و پیروی از او را فرض گردانیده و مخالفت و سرپیچی با او را حرام اعلام داشته است و و پرده از فضیلت او را برداشته به این صورت که ایمان به پیامبرش را مقارن ایمان به ذات خود قرار داده است.
خداوند متعال میفرماید:﴿فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۖ وَلَا تَقُولُواْ ثَلَٰثَةٌۚ ٱنتَهُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡۚ إِنَّمَا ٱللَّهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ سُبۡحَٰنَهُۥٓ أَن يَكُونَ لَهُۥ وَلَدٞۘ﴾[النساء: ۱۷۱]. «پس به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و نگویید [خدا] سهگانه است باز ایستید که براى شما بهتر استخدا فقط معبودى یگانه است منزه از آن است که براى او فرزندى باشد» [۱۵۵].
و خداوند میفرماید:﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَإِذَا كَانُواْ مَعَهُۥ عَلَىٰٓ أَمۡرٖ جَامِعٖ لَّمۡ يَذۡهَبُواْ حَتَّىٰ يَسۡتَٔۡذِنُوهُ﴾[النور: ۶۲]. ترجمه: «جز این نیست که مؤمنان کسانىاند که به خدا و پیامبرش گرویدهاند و هنگامى که با او بر سر کارى اجتماع کردند تا از وى کسب اجازه نکنند نمىروند».
پس خداوند تکمیل ابتدای ایمان - که ایمان به ما سوای آن پیرو آن هستند – را ایمان به خدا سپس به رسولش قرار دادهاست، لذا اگر شخصی به خدا ایمان بیاورد اما به رسولش ایمان نیاورد هرگز ایمان کامل برای او به کار گرفته نمیشود تا وقتی که همراه خدا به رسولش هم ایمان بیاورد، و پیامبرصهمین روش را برای تمامی کسانی که میخواست آنها را امتحان نماید به کار میگرفت...
و برای این سخن خویش به حدیث آن جاریه مثال آورده است آنگاه که پیامبرصاز او میپرسد: (خداوند کجا است؟ گفت: در آسمان است. پرسید: و من کی هستم؟ گفت: شما فرستادهی خدا هستید. راوی میگوید: پس پیامبرصاو را آزاد کرد [۱۵۶]سپس میگوید: پس خداوند پیروی از سفارشات و سنتهای پیامبر صرا بر مردم عرضه نمود و در کتاب خویش اعلام داشت و فرمود:﴿رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُزَكِّيهِمۡۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١٢٩﴾[البقرة: ۱۲۹]. ترجمه: «پروردگارا در میان آنان فرستادهاى از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و پاکیزهشان کند زیرا که تو خود شکستناپذیر حکیمى».
و در آیهی دیگری میفرماید:﴿كَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِيكُمۡ رَسُولٗا مِّنكُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِنَا وَيُزَكِّيكُمۡ وَيُعَلِّمُكُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمۡ تَكُونُواْ تَعۡلَمُونَ ١٥١﴾[البقرة: ۱۵۱]. ترجمه: «همانطور که در میان شما فرستادهاى از خودتان روانه کردیم [که] آیات ما را بر شما مىخواند و شما را پاک مىگرداند و به شما کتاب و حکمت مىآموزد و آنچه را نمىدانستید به شما یاد مىدهد».
و میفرماید:﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ بَعَثَ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ ١٦٤﴾[آلعمران: ۱۶۴]. ترجمه: «به یقین خدا بر مؤمنان منت نهاد [که] پیامبرى از خودشان درمیان آنان برانگیخت تا آیات خود را بر ایشان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد قطعا پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند».
و میفرماید:﴿هُوَ ٱلَّذِي بَعَثَ فِي ٱلۡأُمِّيِّۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ ٢﴾[الجمعة: ۲]. ترجمه: «اوست آن کس که درمیان بىسوادان فرستادهاى از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد و [آنان] قطعا پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند».
و میفرماید:﴿وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَمَآ أَنزَلَ عَلَيۡكُم مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَٱلۡحِكۡمَةِ يَعِظُكُم بِهِ﴾[البقرة: ۲۳۱]. ترجمه: «و آنچه را که از کتاب و حکمت بر شما نازل کرده و به [وسیله] آن به شما اندرز مىدهد به یاد آورید».
و میفرماید:﴿وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمۡ تَكُن تَعۡلَمُۚ وَكَانَ فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكَ عَظِيمٗا﴾[النساء: ۱۱۳]. ترجمه: «و خدا کتاب و حکمت بر تو نازل کرد و آنچه را نمىدانستى به تو آموخت و تفضل خدا بر تو همواره بزرگ بود».
و میفرماید:﴿وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِكۡمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا ٣٤﴾[الأحزاب: ۳۴]. ترجمه: «و آنچه را که از آیات خدا و [سخنان] حکمت[آمیز] در خانههاى شما خوانده مىشود یاد کنید در حقیقتخدا همواره دقیق و آگاه است».
خداوند کتاب را ذکر کرده که همان قرآن است و حکمت را نیز ذکر کرده است، و از مفسرین قرآن شنیدهام که میگفتند: حکمت همان سنت پیامبرصاست.
زیرا قرآن ذکر است و حکمت به دنبال آن آمده است و خداوند به خاطر تعلیم قرآن و حکمت بر بندگانش منت گذاشته است، پس جایز نیست در اینجا گفته شود حکمت چیزی غیر از سنت پیامبر صاست. نظر به اینکه حکمت مقرون با قرآن آمده است و خداوند فرمانبرداری از پیامبرش و پیروی از دستورات او را بر مردم واجب و حتمی گردانیده است، بنابر این جز کتاب خدا و سنت پیامبرصسخن هیچ کس دیگری فرض و واجب نیست، با توجه به آنچه توصیف نمودیم که خداوند ایمان به پیامبرش را مقرون به ایمان به خودش قرار دادهاست و سنت پیامبرصیک تببین و توضیحاتی از جانب خداوند برای معنی مورد نظر میباشد، سپس حکمت را با قرآن مقارن قرار داده و به دنبال قرآن، حکمت را ذکر کرده است و جز برای پیامبرش برای هیچ کس دیگری این را قرار نداده است [۱۵۷].
سپس شروع کرده به ذکر برخی از انواع دلایل بر حجیت سنت:
از جمله اینکه خداوند فرمانبرداری از پیامبرش را قرون با فرمانبرداری از خودش و به صورت مستقل فرض گردانیده است و آیات دلالت کننده بر این نوع را ذکر کرده است. از جمله قول خداوند که میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَا تَوَلَّوۡاْ عَنۡهُ وَأَنتُمۡ تَسۡمَعُونَ ٢٠﴾[الأنفال: ۲۰]. «اى کسانى که ایمان آوردهاید خدا و فرستاده او را فرمان برید و از او روى برنتابید در حالى که [سخنان او را] مىشنوید».
﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِينٗا ٣٦﴾[الأحزاب: ۳۶]. ترجمه: «و هیچ مرد و زن مؤمنى را نشاید که چون خدا و فرستادهاش به کارى فرمان دهند براى آنان در کارشان اختیارى باشد و هرکس خدا و فرستادهاش را نافرمانى کند قطعا دچار گمراهى آشکارى گردیده است».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا ٥٩﴾[النساء: ۵۹]. ترجمه: «اى کسانى که ایمان آوردهاید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید پس هر گاه در امرى [دینى] اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به [کتاب] خدا و [سنت] پیامبر [او] عرضه بدارید این بهتر و نیکفرجامتر است».
﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا ٦٩﴾[النساء: ۶۹]. ترجمه: «و کسانى که از خدا و پیامبر اطاعت کنند در زمره کسانى خواهند بود که خدا ایشان را گرامى داشته [یعنى] با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگانند و آنان چه نیکو همدمانند».
و از جمله آیاتی که بر وجوب اطعت و فرمانبرداری از پیامبر صدلالت میکنند:
﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ وَمَن تَوَلَّىٰ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗا ٨٠﴾[النساء: ۸۰]. ترجمه: «هر کس از پیامبر فرمان ب رد در حقیقتخدا را فرمان برده و هر کس رویگردان شود ما تو را بر ایشان نگهبان نفرستادهایم».
﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥﴾[النساء: ۶۵]. ترجمه: «ولى چنین نیست به پروردگارت قسم که ایمان نمىآورند مگر آنکه تو را در مورد آنچه میان آنان مایه اختلاف است داور گردانند سپس از حکمى که کردهاى در دلهایشان احساس ناراحتى [و تردید] نکنند و کاملا سر تسلیم فرود آورند».
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ ٱللَّهَ يَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَيۡدِيهِمۡۚ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ أَوۡفَىٰ بِمَا عَٰهَدَ عَلَيۡهُ ٱللَّهَ فَسَيُؤۡتِيهِ أَجۡرًا عَظِيمٗا ١٠﴾[الفتح: ۱۰]. ترجمه: «در حقیقت کسانى که با تو بیعت مىکنند جز این نیست که با خدا بیعت مىکنند دستخدا بالاى دستهاى آنان است پس هر که پیمانشکنى کند تنها به زیان خود پیمان مىشکند و هر که بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند به زودى خدا پاداشى بزرگ به او مىبخشد».
﴿لَّا تَجۡعَلُواْ دُعَآءَ ٱلرَّسُولِ بَيۡنَكُمۡ كَدُعَآءِ بَعۡضِكُم بَعۡضٗاۚ قَدۡ يَعۡلَمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمۡ لِوَاذٗاۚ فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ ٦٣﴾[النور: ۶۳]. ترجمه: «خطاب کردن پیامبر را در میان خود مانند خطاب کردن بعضى از خودتان به بعضى [دیگر] قرار مدهید خدا مىداند [چه] کسانى از شما دزدانه [از نزد او] مىگریزند پس کسانى که از فرمان او تمرد مىکنند بترسند که مبادا بلایى بدیشان رسد یا به عذابى دردناک گرفتار شوند».
﴿وَإِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ إِذَا فَرِيقٞ مِّنۡهُم مُّعۡرِضُونَ ٤٨ وَإِن يَكُن لَّهُمُ ٱلۡحَقُّ يَأۡتُوٓاْ إِلَيۡهِ مُذۡعِنِينَ ٤٩ أَفِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ٱرۡتَابُوٓاْ أَمۡ يَخَافُونَ أَن يَحِيفَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ وَرَسُولُهُۥۚ بَلۡ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٥٠ إِنَّمَا كَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ أَن يَقُولُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٥١ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَخۡشَ ٱللَّهَ وَيَتَّقۡهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ ٥٢﴾[النور: ۴۸-۵۲]. ترجمه: «و چون به سوى خدا و پیامبر او خوانده شوند تا میان آنان داورى کند بناگاه دستهاى از آنها روى برمىتابند * و اگر حق به جانب ایشان باشد به حال اطاعت به سوى او مىآیند * آیا در دلهایشان بیمارى استیا شک دارند یا از آن مىترسند که خدا و فرستادهاش بر آنان ستم ورزند [نه] بلکه خودشان ستمکارند * گفتار مؤمنان وقتى به سوى خدا و پیامبرش خوانده شوند تا میانشان داورى کند تنها این است که مىگویند شنیدیم و اطاعت کردیم اینانند که رستگارند * و کسى که خدا و فرستاده او را فرمان برد و از خدا بترسد و از او پروا کند آنانند که خود کامیابند».
شافعی در توضیح آیه مزبور میگوید: خداوند در این آیه به مردم اعلام کرده که درخواستشان از پیامبر برای داوری میان آنان، به عنوان درخواست داوری کردن خدا محسوب میشود، زیرا داوری بر عهده پیام آور او است، وهرگاه به داوری پیامبر تن در دهند براساس حکم خدا بوده است. وهمچنین به مردم خبر داده که حکم رسول، حکم خدا به شمار میآید، چون او است که حکم وی را واجب کرده ودر علم ایشان نیز گذشته که پیامبر معصوم ومورد تایید وتوفیق الهی بوده وشهادت هدایت وپیروی از دستورات الهی را هم برایش دادهاست.
بنابراین خداوند از طریق واجب کردن پیروی از پیامبر واینکه فرمانبرداری خدا محسوب میگردد، هم دنباله روی از دستورات خود وهم پیروی از اوامر رسول را بر مردم فرض کرده است، سپس به ایشان اعلام فرموده که پیروی از اوامر ایشان بر پیامبر نیز واجب میباشد [۱۵۸].
آنگاه شافعی به نوعی دیگر از دلایل وجوب پیروی از پیامبر وجحیت سنت پرداخته ومی گوید: خداوند برای مردم روشن ساخته که دنباله روی از وحی الهی بر پیامبر واجب بوده وخدا خودش شهادت چنین چیزی را برایش داده واعلام فرموده که پیامبر راهنمای کسانی است که از وی پیروی مینمایند.
وی میافزاید: خداوند خطاب به پیامبرش میفرماید:﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ ٱتَّقِ ٱللَّهَ وَلَا تُطِعِ ٱلۡكَٰفِرِينَ وَٱلۡمُنَٰفِقِينَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا ١ وَٱتَّبِعۡ مَا يُوحَىٰٓ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا ٢﴾[الأحزاب: ۱-۲]. ترجمه: «اى پیامبر از خدا پروا بدار و کافران و منافقان را فرمان مبر که خدا همواره داناى حکیم است. و آنچه را که از جانب پروردگارت به سوى تو وحى مىشود پیروى کن که خدا همواره به آنچه مىکنید آگاه است».
یا میفرماید:﴿ٱتَّبِعۡ مَآ أُوحِيَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ١٠٦﴾[الأنعام: ۱۰۶]. «از آنچه از پروردگارت به تو وحى شده پیروى کن هیچ معبودى جز او نیست و از مشرکان روى بگردان».
و یا میفرماید:﴿ثُمَّ جَعَلۡنَٰكَ عَلَىٰ شَرِيعَةٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡرِ فَٱتَّبِعۡهَا وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ ١٨﴾[الجاثیة: ۱۸]. «سپس تو را در طریقه آیینى [که ناشى] از امر [خداست] نهادیم پس آن را پیروى کن و هوسهاى کسانى را که نمىدانند پیروى مکن».
شافعی در توضیح آیات فوق میگوید: در شهادت خدا به اینکه پیامبر مردم را به راه راست رهنمون گشته ورسالت ومسؤلیتش را به نحو احسن انجام داده است، اقامه حجت خدا بر مردم ـ که به حکم پیامبرگردن نهند ودستوراتش را به اجرا در آورند ـ نیز نهفته است [۱۵۹].
ایشان در ادامه میگویند: در مواردی که حکم مستقیم خدا وجود ندارد وپیامبر اقدام به قانون گذاری نموده، حکم خدا محسوب میگردد، چون خداوند به ما خبر داده که:﴿وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ﴾[الشوری: ۵۲]. «تو به خوبى به راه راست یعنی به راه خدا هدایت مىکنى».
پیامبر در کنار کتاب خدا ودر مواردی که قرآن ساکت مانده است، قانون گذاری نموده وخداوند نیز پیروی از آن را بر ما واجب کرده است وانحراف از راه وروش ایشان را گناهی نابخشودنی تلقی مینماید که راه برون رفتی از آن وجود ندارد [۱۶۰].
امام شافعی سپس به ارائه دلیل بر حجیت حدیث پیامبر پرداخته وبا سند خویش از ابو رافع خدمت گذار پیامبر نقل میکند که: پیامبر خداصفرمود: «لاَ أُلْفِيَنَّ أَحَدَكُمْ مُتَّكِئًا عَلَى أَرِيكَتِهِ يَأْتِيهِ الأَمْرُ مِـمَّـا أَمَرْتُ بِهِ أَوْ نَهَيْتُ عَنْهُ فَيَقُولُ: لاَ أَدْرِي مَا وَجَدْنَا فِي كِتَابِ اللَّهِ اتَّبَعْنَاهُ» [۱۶۱]یعنی: «هیچ یک از شما را نبینم که بر متکای خویش تکیه زده و در حالیکه یکی از دستورات یا منهیات من به گوشش رسیده بگوید: از آن اطلاعی نداریم و هرچه را در کتاب خدا بیابیم از آن پیروی میکنیم».
بیانات مزبور ودیگر سخنان شافعی نیز که در نوشتههایش موجود است، بیانگر بزرگداشت واهتمام ایشان به سنت بوده واینکه آن را از لحاظ قانون گذاری به مثابه قرآن تلقی مینمایند، بعدا به نقطه نظراتش در این باره اشاره خواهیم نمود که وی سرپیچی از سنت را نه تنها در اصول جایز نمیداند بلکه در فروع و احکام عملی نیز جایز نمیشمارد، این هم پاسخی است به متکلمانی که اگر در فروع به سنت عمل کنند در اصول اعتقاد بدان عمل نمینمایند.
بیهقی با سند خود یکی از سخنان شافعی را از سعیدبن اسد در این باره نقل مینماید که: از شافعی پرسیدم: درباره حدیث رؤیت خدا در قیامت چه دیدگاهی داری؟ در پاسخ گفت: ای پسر اسد! زنده باشم یا بمیرم درباره من چنین قضاوت کن که هر حدیث صحیحی از پیامبر را اگرچه هم نشنیده باشم، پذیرفته وبدان حکم میکنم [۱۶۲].
باز هم بیهقی با سند خود از حمیدی روایت میکند که: یک نفر در مصر پیرامون مسالهای از شافعی سؤال کرد، وی نیز پاسخش را داد وگفت: پیامبر خدا صچنان فرموده است. سؤال کننده پرسید: آیا به این امراعتقاد داری؟ فرمود: مگر کمربند کشیشان (زنّار) بر تن دارم؟ [۱۶۳]آیا دیدهای از کلیسا بیرون بیایم؟ من میگویم پیامبر خدا صچنان فرموده است وتو میپرسی مگر بدان اعتقاد داری؟ چیزی را از ایشان روایت کنم ولی بدان معتقد نباشم؟ [۱۶۴].
در روایتی از ربیع آمده که: یک نفر در باره موضوعی از شافعی سؤال کرد، ایشان در پاسخ گفتند: از پیامبر خداصروایت شده که چنان میفرمودند. سؤال کننده پرسید: ای ابوعبدالله! مگر تو به این امر معتقد هستی؟ شافعی در حالیکه لرزید ورنگش پریده بود فرمود: ای وای بر تو، کدام زمین مرا در خود جای داده و کدام آسمان بر من سآیه میافکند که چیزی را از پیامبر روایت کنم ولی بدان معتقد نباشم؟ آری گفته ایشان را روی سر وچشمانم میگذارم.
ربیع میگوید: از شافعی / شنیدم میگفت: هیچکس نیست که پارهای از احادیث پیامبراز دستش در نرفته و یا فهمش بر وی دشوار نیاید، لذا هرگاه سخنی گفتم یا قاعدهای را بر خلاف گفته ایشان صپآیه ریزی کردم، حق به جانب پیامبر خدا صاست ودیدگاه من نیز بر اساس حدیث ایشان میباشد [۱۶۵]. ربیع میافزاید: ایشان چند بار پشت سر هم این گفته را تکرار میکرد.
در روایتی دیگر آمده است: هرگاه حدیثی از پیامبر را روایت ولی بدان عمل نکردم، بدانید که عقلم سر جای خویش نمانده است [۱۶۶].
زعفرانی میگوید: از شافعی شنیدم درپاسخ کسیکه از او میپرسید: آیا این حدیث را قبول داری؟ میگفت: مگر مرا در دیر یا کلیسا دیدهای و یا لباس کافران را بر تن دارم؟ من چنانم که میبینی در مسجد مسلمانانم، لباسشان را بر تن داشته ورو به قبله آنان ایستاده ام، یعنی باید حدیثی را از پیامبر روایت ولی بدان معتقد نباشم؟ [۱۶۷].
یکی دیگر از نشانههای جایگاه حدیث نزد امام شافعی اینکه: امام احمد /پیرامون حدیث صحیح از ایشان سؤال میکرد، در پاسخ میفرمود: هرگاه حدیث صحیحی را از پیامبر صیافتید بدان حکم کنید تا من نیز دیدگاه خود را بر اساس آن تنظیم نمایم [۱۶۸].
در روایتی دیگر چنین آمده که شافعی گفت: شما در باره حدیث وراو یان آن از من داناتر هستی، پس هرگاه حدیث صحیحی را یافتید به من نیز خبر دهید خواه کوفی، بصری یا شامی باشد، تا بدان حکم نمایم [۱۶۹].
و لذا ربییع بن سلیمان شاگرد شافعی گفت: هرگاه حدیث صحیحی از پیامبرصبه خلاف گفته من یافت شد، در حال حیات و پس از مرگ نیز از آن برگشته و به حدیث ایشان برمیگردم [۱۷۰].
امام شافعی /چنان مدافع سنت بود که لقب "ناصر السنة" را از آن خود کرد [۱۷۱].
امام احمد /در باره ایشان میفرماید: هیچکس را به اندازه شافعی دنباله رو احادیث ندیدهام [۱۷۲].
در جایی دیگر میگوید: شافعی به شدت از احادیث و اخبار دفاع میکرد [۱۷۳].
و نیز میگوید: بهترین ویژگی شافعی این بود که هرگاه از حدیثی که قبلا نشنیده بود، اطلاع مییافت، بدان حکم کرده ودیدگاه خویش را کنار میزد [۱۷۴].
یکی از نشانههای احترام وتجلیل وی از حدیث اینکه محدثان و راو یان را مورد احترام قرار میداد، ایشان در این باره چنین میگویند: اگر محدثان در صحنه گیتی حضور نداشتند، ما فروشنده باقلا بودیم [۱۷۵].
و یا میفرماید: هرگاه یک نفر از محدثان را میبینم، احساس میکنم یکی از یاران پیامبررا صدیدهام [۱۷۶].
و لذا شافعی /نوشتههایش را مملو از دفاع از سنت پیامبر ورد مخالفان استدلال بدان نموده وبه ارائه دلیل از کتاب، سنت واجماع در راستای اثبات آن پرداخته است، که پیشتر به فرازهایی از سخنانش در این باره اشاره شد واکنون نیز باب این بحث را بیشتر میشکافیم:
پاسخ امام شافعی /به منکرین حجیت سنت.
ایشان در این زمینه میگویند: از هیچکس – که خود یا دیگران وی را اهل علم دانسته باشند – نشنیده ام در این امر مخالفت کرده باشد که: خداوند دنباله روی و گردن نهادن به دستورات پیامبررا صبر ما واجب کرده وجز کتاب وسنت مرجع دیگری وجود ندارد وسایر منابع تابع ووابسته بدانها میباشند، وهمچنین خداوند بر ما و پیشینیانمان واجب کرده که حدیث پیامبر را قبول نماییم. به جز گروهی که اکنون به توضیح دیدگاهشان میپردازیم:
ایشان میگویند: متکلمان [۱۷۷]و کسانیکه از نظر توده مردم فقیه نام دارند، در تایید احادیث روایت شده از پیامبر خدا صدچار اختلاف گشتهاند [۱۷۸]، برخی از آنان در امر تقلید [۱۷۹]، غفلت و عجله داشتن در دست یابی به مناصب دنیایی زیاده روی و از تامل ودقت نظر کاستهاند. که من در اینجا به ذکر نمونههایی در باره گروههای مختلف ایشان میپردازم.
آنگاه مخالفین سنت را به سه دسته تقسیم کرده و میگوید:
گروه اول: کسانیاند که سنت را به طور کلی انکار و اعتبار آن را به عنوان یکی از منابع قانون گذاری، قبول ندارند، به بهانه اینکه قرآن شامل همه نیازهای بشر در زمینه هدایت بوده وامکان اعتماد به احادیث نقل شده از سوی انسانهای جایز الخطا و فراموشکار، وجود ندارد.
گروه دوم: آن دسته از احادیث را نمیپذیرند که بیانگر مسائلی زائد بر قرآن هستند ومی گویند: ما تنها احادیثی را قبول داریم که بیانگر مندرجات کتاب خدا باشند.
گروه سوم: احادیث موسوم به "آحاد" را قبول ندارند گرچه راو یانش در اوج عدالت وقوت نیروی حافظه باشند، وتنها احادیث متواتر را میپذیرند. که در اینجا به پاسخ امام شافعی به این دسته و دیدگاه ایشان پیرامون حدیث آحاد اشاره خواهیم نمود.
شافعی در بیان دیدگاه گروه نخست، گفتهها و دلایلشان را به طور مفصل ذکر میکند ولی ما به بازگویی فرازهایی از پاسخ ایشان بسنده میکنیم:
شافعی میگوید: مخالف حجیت سنت گفت: اگر چیزی را به خاطر داری بگو.
گفتم: خداوند میفرماید:﴿هُوَ ٱلَّذِي بَعَثَ فِي ٱلۡأُمِّيِّۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ ٢﴾[الجمعة: ۲]. ترجمه: «اوست آن کس که در میان بىسوادان فرستادهاى از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد و [آنان] قطعا پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند».
گفت: میدانیم که مراد از واژه "کتاب" قرآن است ولی "حکمت" کدام است؟
گفتم: مراد از حکمت، سنت پیامبر خدا صاست.
گفت: آیا احتمال دارد خداوند کتاب را به طور اجمال به ایشان آموزش داده و حکمت نیز به صورتی خاص بوده که مقصود از حکمت هم احکام خدا باشد؟
گفتم: مقصودت این است که پیامبر به نیابت از خدا مجملهای قرآن همچون نماز، زکات، حج و دیگر احکام را به مسلمانان یاد دادهاست و بدین ترتیب خداوند پارهای از واجباتش را در کتاب خود بیان نموده وچگونگی انجام دادنشان را به پیامبر واگذار کرده است؟
گفت: چنین احتمالی وجود دارد.
گفتم: اگر این دیدگاه را بپذیری در چاچوب احکام نخست جای گرفته و جز از طریق حدیث پیامبر امکان دسترسی بدانها وجود ندارد. (یعنی سنت شارح قرآن به شمار میآید).
گفت: اگر بگویم در آیه مورد نظر مراد از حکمت نیز قرآن است چه اشکالی دارد؟
گفتم: اگر بگوییم هرکدام از واژههای "کتاب" و"حکمت" داری معنای مستقلی است بهتر است یا اینکه هردو را بر یک مصداق حمل نماییم؟
گفت: ممکن است کتاب و حکمت چنان باشد که تو گفتی و امکان دارد هردوی آنها به یک معنی باشد.
گفتم: قرآن دیدگاه مرا تایید وگفته تو را مردود میشمارد.
گفت: در کجای قرآن چنان چیزی یافت میشود؟
گفتم: در این آیه که میفرماید:﴿وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِكۡمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا ٣٤﴾[الأحزاب: ۳۴]. ترجمه: «و آنچه را که از آیات خدا و [سخنان] حکمت[آمیز] در خانههاى شما خوانده مىشود یاد کنید در حقیقت خدا همواره دقیق و آگاه است». خداوند میفرماید: در خانههایشان دو چیز تلاوت میشد.
گفت: تلاوت قرآن که مشخص است، حکمت چه طور تلاوت میگردد؟
گفتم: معنای تلاوت این است که قرآن وسنت تلفظ گردند چنانچه به سنت تلفظ میشود.
گفت: پس این امر بیانگر آن است که حکمت به طریق اولی جدای از قرآن میباشد.
سپس شافعی به ذکر نوعی دیگر از دلایل حجیت سنت پرداخته و میگوید: خداوند پیروی از پیامبرش را بر ما واجب کرده است.
گفت: در کجا؟
گفتم: خداوند سبحان میفرماید:﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥﴾[النساء: ۶۵]. ترجمه: «ولى چنین نیست به پروردگارت قسم که ایمان نمىآورند مگر آنکه تو را در مورد آنچه میان آنان مایه اختلاف است داور گردانند سپس از حکمى که کردهاى در دلهایشان احساس ناراحتى [و تردید] نکنند و کاملا سر تسلیم فرود آورند».
یا میفرماید:﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَ﴾[النساء: ۸۰]. ترجمه: «هر کس از پیامبر فرمان برد در حقیقت خدا را فرمان برده».
و یا میفرماید:﴿ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ ٦٣﴾[النور: ۶۳]. ترجمه: «پس کسانى که از فرمان او تمرد مىکنند بترسند که مبادا بلایى بدیشان رسد یا به عذابى دردناک گرفتار شوند».
گفت: دلیلی وجود ندارد که تفسیر حکمت به سنت پیامبر خد اصرا برتری دهد. اگر پارهای از گفتههای یارانمان مبنی بر اینکه خداوند گردن نهادن به دستور پیامبر را فرمان داده است، درست بوده و حکمت نیز بخشی از وحی الهی باشد، جایز است حکم دنباله روی از سنت ایشان به وی نسبت داده شود. (چون هم از قرآن و هم از حکمت که به اعتقاد وی بخشی از وحی محسوب میگردد، پیروی نموده است. و اما اگر حکمت به معنای سنت باشد جایز نیست چنان چیزی به او نسبت داده شود چون قائل به حدیث نمیباشد).
گفتم: خداوند پیروی از دستوراتش را بر ما واجب کرده و میفرماید:﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾[الحشر: ۷]. ترجمه: «و آنچه را فرستاده [او] به شما داد آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت بازایستید».
گفت: خداوند در قرآن روشن ساخته که بر ما فرض کرده آنچه را فرستاده برگیریم واز آنچه پیامبر صمنع نموده، بازایستیم.
گفتم: آیا تکلیف ما و گذشتگان و آیندگانمان یکی است؟
گفت: آری.
گفتم: اگر دنباله روی از اوامر پیامبرصبر ما واجب باشد، آیا میتوانیم بگوییم شیوه انجام دستوراتش را نیز به ما ارائه دادهاست؟
گفت: آری.
گفتم: آیا برای کسانی که پیامبر را ندیدهاند امکان دارد جز از طریق حدیث پیامبرتکالیف الهی را در چارچوب پیروی از اوامر ایشان، انجام دهند؟ و اگر آن را جز از طریق حدیث برنگیرم، نمیتوانستم دریابم که خداوند قبول گفتههای پیامبر را بر من واجب کرده است.
آنگاه شافعی /با مساله ناسخ و منسوخ قرآن علیه وی اقامه دلیل کرده و میگوید: باز به او گفتم: برای آگاهی از ناسخ و منسوخ قرآن باید سنت را پذیرفته و بدان گردن نهید.
گفت: مثالی بیاور.
گفتم: خداوند در باره وصیت میفرماید:﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَكَ خَيۡرًا ٱلۡوَصِيَّةُ لِلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَ﴾[البقرة: ۱۸۰]. ترجمه: «بر شما مقرر شده است که چون یکى از شما را مرگ فرا رسد اگر مالى بر جاى گذارد براى پدر و مادر و خویشاوندان [خود] وصیت کند».
وراجع به تقسیم بندی میراث هم میفرماید:﴿ وَلِأَبَوَيۡهِ لِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كَانَ لَهُۥ وَلَدٞۚ فَإِن لَّمۡ يَكُن لَّهُۥ وَلَدٞ وَوَرِثَهُۥٓ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ ٱلثُّلُثُۚفَإِن كَانَ لَهُۥٓ إِخۡوَةٞ فَلِأُمِّهِ ٱلسُّدُسُ﴾[النساء: ۱۱]. ترجمه: «و براى هر یک از پدر و مادر وى [=متوفى] یک ششم از ماترک [مقرر شده] است این در صورتى است که [متوفى] فرزندى داشته باشد ولى اگر فرزندى نداشته باشد و [تنها] پدر و مادرش از او ارث برند براى مادرش یک سوم است [و بقیه را پدر مىبرد] و اگر او برادرانى داشته باشد مادرش یک ششم مىبرد».
بنابراین، از طریق خبر پیامبر خدا صدانسته ایم که آیه فرائض (آیه ۱۱ نساء) آیه وصیت (آیه ۱۸۰ بقره) را نسخ وحکمش را برداشته است. پس اگر حدیث را نپذیریم ویک نفر بگوید: آیه وصیت آیه فرائض را نسخ کرده است، آیا جز به وسیله خبر پیامبر میتوانیم علیه وی اقامه دلیل کنیم؟ [۱۸۰].
پاسخ شافعی /را میتوان در نکات زیر خلاصه کرد:
۱ ـ خداوند پیروی از پیامبر را صبر ما واجب کرده وباید به دستورات و منهیاتش گردن نهیم.
۲- در این مسأله فرمانبرداری از خداوند امکان پذیر نمیباشد مگر اینکه به مرو یات پیامبرصعمل نماییم و در برابر آنها دلی سالم و دور از شبهه و تردد دارا باشیم و تسلیم دستورات و داوریهای پیامبر صباشیم.
۳- مسلمان جهت توضیح پارهای از مجملات قرآن به سنت پیامبر صنیاز دارد، و شافعی /برای این مسأله به آیهی میراث و آیهی وصیت مثال آورد.
پاسخ شافعی /به طایفهی دوم:
گروه دوم گفتهاند روایت از پیامبرصتنها در صورتی پذیرفته میشود که برای آن اصلی در قرآن موجود باشد.
شافعی /میگوید: آیا از احکام خداوند در قرآن اطلاع دارید که اطاعت از پیامبرش را واجب گردانیده و جایگاهی که خداوند او را در آن قرار داده است عبارت از این است که خاص و عام و ناسخ و منسوخ قرآن را تبیین نماید؟
گفت: آری؛ و من قبلا همیشه خلاف این را اعلام میداشتم تا اینکه در نهایت فهمیدم که این دیدگاه، دیدگاهی اشتباه است. و مردم در این مورد دو دیدگاه دارند:
یکی از آنها معتقد هستند مادام در قرآن بیان و توضیح وجود دارد هیچ حدیث و خبری پذیرفته نمیشود.
گفتم: چه نتایجی به دنبال دارد؟
گفت: دچار اشتباه بسیار بزرگی شدهاند، پس گفت: هر کس نمازی را بخواند که بتوان نام نماز را برای آن به کار برد و یا اینکه کمترین سهم زکاتی را ادا نماید که بتوان نام زکات را بر آن نهاد و هیچ اهمیتی برای وقت و زمان قرار ندهد و هر چند اگر هر روز و یا اینکه در طول چند روز تنها دو رکعت نماز هم بخواند در واقع وظیفهی خود را انجام دادهاست.
و گفت: هر آنچه در کتاب خدا موجود نباشد بر هیچ احدی واجب نیست آن را انجام دهد.
و دیگری گفته است: قرآن در مورد هر چیزی بحث کرده باشد خبر هم در آن مورد پذیرفته میشود و در مورد چیزهای که قرآن از آن بحث نکرده است سخنی قریب به همین را بیان داشتهاند، پس نقدی همانند نقد دیدگاه نخست و یا قریب به آن بر اینها وارد شده است.
و بر آن نقد وارد شده که بعد از رد خبر به پذیرفتن آن روی آوردند.
و در نهایت منجر به این شده که هیچ ناسخ و منسوخ و خاص و عامی را نشناسند و این اشتباه است، و گفت: گمراهی در این دو مذهب واضح و روشن است و من معتقد به هیچ یک از آنها نیستم [۱۸۱].
و هر آنچه برای رد طایفهی اول مورد استفاده قرار گیرد برای رد طایفهی دوم هم امکان پذیر میباشد.
و پیروان این طایفه به حدیثی که آن را روایت میکنند استدلال مینمایند و در آن حدیث چنین اعلام شده: (هر آنچه از جانب من برای شما بیان شد آن را بر قرآن عرضه بدارید، پس هر آنچه با قرآن موافق خواندی بدانید که من آن را گفتهام و هر آنچه با قرآن مخالف بود پس بدانید که من آن را نگفتهام) [۱۸۲].
و شافعی در رد آنها گفته است: کسی این روایت را نقل نکرده که حدیث او در چیزی کوچک و یا بزرگ پذیرفته شود، و باز گفته: و این روایتی منقطع است و از مردی مجهول نقل شده و ما امثال این روایت را در هیچ چیزی نمیپذیریم.
گفت: آیا شما برای این سخن خود روایتی از پیامبر صرا در دست داری ؟ گفتم: آری.
پس حدیث رافع از پیامبر صرا بیان داشت که فرموده است: «لاَ أُلْفِيَنَّ أَحَدَكُمْ مُتَّكِئًا عَلَى أَرِيكَتِهِ يَأْتِيهِ الأَمْرُ مِـمَّـا أَمَرْتُ بِهِ أَوْ نَهَيْتُ عَنْهُ فَيَقُولُ: لاَ أَدْرِي مَا وَجَدْنَا فِي كِتَابِ اللَّهِ اتَّبَعْنَاهُ» [۱۸۳].
گفت: پیامبر صبا توضیح اینکه خداوند تبعیت از اوامر او را بر مردم واجب گردانیده است به شدت با کسانی برخورد نموده که امر او را رد مینمایند [۱۸۴].
این داستان سخنان آن دو طایفه و رد بر آنها بود، اما طایفهی سوم که منکر اخبار آحاد هستند انشاء الله در مبحث جداگانهای از آنها بحث میکنیم.
[۱۵۳] الرسالة / ۲۰. [۱۵۴] الرسالة / ۳۲-۳۳. [۱۵۵] شیخ احمد شاکر /روی استدلال شافعی /به این آیه در این موضع تعلیقی بدین صورت نوشته است: عصمت مخصوص خدا و کتاب خدا و پیامبران خدا میباشد و هم چنانکه برخی از سلف گفتهاند خداوند عصمت را برای هیچ کتابی غیر از کتاب خود قرار نداده است ؛ شافعی /این آیه را در اینجا ذکر کرده است تا به وسیلهی آن استدلال نماید که خداوند ایمان به پیامبر صرا با ایمان به ذات خود مقارن قرار دادهاست، و این موضوع در آیات بسیاری از آیات قرآن آمده است از جمله قول خداوند در آیهی ۱۳۶ سورهی نساء که میفرماید:﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ مِن قَبۡلُ﴾[النساء: ۱۳۶]. «اى کسانى که ایمان آوردهاید به خدا و پیامبر او و کتابى که بر پیامبرش فرو فرستاد و کتابهایى که قبلا نازل کرده بگروید» و از جمله قول خداوند که در آیهی ۱۵۸ سورهی اعراف میگوید:﴿فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِيِّ ٱلۡأُمِّيِّ ٱلَّذِي يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَكَلِمَٰتِهِۦ وَٱتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ﴾[الأعراف: ۱۵۸]. «پس به خدا و فرستاده او که پیامبر درسنخواندهاى است که به خدا و کلمات او ایمان دارد بگروید و او را پیروى کنید امید که هدایتشوید» و در آیهی ۸ سورهی تغابن میفرماید:﴿فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلنُّورِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلۡنَاۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ ٨﴾[التغابن: ۸]. «پس به خدا و پیامبر او و آن نورى که ما فرو فرستادیم ایمان آورید و خدا به آنچه مىکنید آگاه است». و ام آن آیهای که شافعی /آن را در این موضع ذکر کرده است بر مراد او دلالت نمیکند ، زیرا در این آیه امر شده که به خدا و پیامبران به طور عموم ایمان آورده شود ، و علت اشتباه از شافعی این است که ایشان آیه را به لفظ مفرد (الرسول) ذکر کرده است و در اصل ربیع هم به همین صورت نوشته شده است و سه بار هم به چاپ رسیده است در حالی که این نوشتار بر خلاف تلاوت است ، و برای کسی که مبتدی باشد چنین وانمود میشود که قرائت مفرد (الرسول) هم آمده باشد ؛ هر چند اگر هم یافت شود استدلال بدان برای مراد شافعی مفید فایده نیست ، زیرا این آیه در مورد حال و وضع عیسی ÷بحث میکند ، پس اگر لفظ آیه (و رسوله) هم باشد مراد از آن عیسی است ؛ اما من هیچ قرائتی را حتی در قرائتهای شاذه هم آن را به صورت مفرد نیافتم . الرسالة / ۷۳- ۷۵. [۱۵۶] مسلم ۱/۱۵۱. [۱۵۷] الرسالة / ۷۸ – ۷۹. [۱۵۸] الرساله ۸۴ ـ ۸۵. [۱۵۹] الرساله ۸۸. [۱۶۰] الرسالة ۸۸ ـ ۸۹. [۱۶۱] امام احمد۴/۱۳۰ ـ ۱۳۱ ـ ۱۳۲، دارمی ۱/۱۴۴، ابوداود ۴/۳۲۸، ترمذی ۲/۱۱۱ روایت کردهاند، ابن ماجه۱/۵آن را جزو احادیث حسن دانسته و احمد شاکر نیز در الرساله ۹۱ صحیحش میداند. [۱۶۲] المناقب ۱/۴۲۱. [۱۶۳] یعنی مسیحی نیستم تا حدیث پیامبرصرا رد نمایم.کسیکه خود را مقلد شافعی میپندارد باید متوجه این حکم شگفتآور باشد که برخلاف امام خود احادیث پیامبر را به بهانه تاویل و امثال آن، رد و تعطیل میکند. [۱۶۴] المناقب ۱/۴۷۴، الحلیة ۹/۱۰۶، توالی التاسیس ۶۳ ومفتاح الجنة ۵۴. [۱۶۵] المناقب ۱/۴۷۵ والحلیة ۹/۱۰۶. [۱۶۶] آداب الشافعی ۶۷، المناقب ۱/۴۷۴ والحلیة ۹/۱۰۶. [۱۶۷] طبقات السبکی ۲/۱۳۸. [۱۶۸] المناقب بیهقی ۱/۴۷۶ والحلیة ۹/۱۰۶. [۱۶۹] المناقب ۱/۵۲۸ والحلیة ۹/۱۱۰. [۱۷۰] المناقب ۱/۴۷۳ و توالی التاسیس ۹۳. [۱۷۱] المناقب ۱/۴۷۲ والحلیة ۹/۱۷. [۱۷۲] المناقب ۱/۴۷۱ والحلیة ۹/۲۰۹. [۱۷۳] المناقب ۱/۴۷۱ وتوالی التاسیس ۵۷. [۱۷۴] المناقب ۱/۴۷۶ وتوالی التاسیس ۶۳. [۱۷۵] المناقب ۱/۴۷۷. [۱۷۶] المناقب ۱/۴۷۷ والحلیة ۹/۱۰۹. [۱۷۷] چنانچه ملاحظه میشود دانشمندان علم کلام از آغاز کارشان سنت را انکار واکنون نیز چنین دیدگاهی دارند. [۱۷۸] شافعی بعدا به ذکر مثالهایی در پاسخ به ایشان میپردازد. [۱۷۹] امام شافعی /تقلید را مذموم وناپسند میدانست که بعدا به دیدگاه ایشان در این باره اشاره خواهیم نمود. [۱۸۰] کتاب جماع العلم ۲۱ ـ ۲۳. [۱۸۱] الرسالة / ۲۸- ۲۹ [۱۸۲] این روایت موضوع است به کتاب " کشف الخطا ۱/۸۶ ، و الرساله ۲۲۴" نگاه کنید. [۱۸۳] سند آن ذکر شد [۱۸۴] الرسالة / ۲۲۴- ۲۲۶