روش امام شافعی در اثبات عقیده

فهرست کتاب

بحث اول: تعریف توحید عملی (الوهیت)

بحث اول: تعریف توحید عملی (الوهیت)

واژه "توحید" مصدر "وحّد یوحّد توحیدا" است وریشه "وحد" از نظر زبان شناختی به معنی: انحصار چیزی در ذات، یا صفات و یا کردارهایش بوده به گونه‌ای که در زمینه‌های مزبور همتایی نداشته باشد.

ولی هرگاه باب "تفعیل" از آن ساخته و گفته شد: "وحّد الشیئ توحیدا" بدین معنی است که: او را یکی قرار داد و یا به یکتایی نسبت داد. خداوند متعال از زبان کافران می‌فرماید:﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ ٥[ص: ۵]. «آیا خدایان [متعدد] را خداى واحدى قرار داده این واقعا چیز عجیبى است».

و اما تعریف اصطلاحی توحید عملی (الوهیت) عبارت از این است: انسان همزمان با انجام عبادات برای خدای یکتا اعتقاد قاطع داشته باشد که ایشان بى‌همتا و سزاوار پرستش است. بهترین و دقیق‌ترین جمله‌ای که مفهوم مزبور را برساند، شعار توحید (لااله الا الله) می‌باشد، زیرا معنایش چنین است که: جز خدا معبود حقیقی وجود نداشته و جز او کسی شایسته پرستش نیست [۴۵۴].

علت نامگذاری پرستش خدای یکتا به توحید این است که چون بنده با اعتقاد خویش خدا را یکی قرار داده و به بى‌همتاییش اعتراف نموده است و در پرتو آن از طریق انحصار عبادت درحق وی، تنها او را به فریاد طلبیدن، وایمان به برنامه‌ریزی و آفریننده گیش داشتن، اعتقاد به دارا بودن اسماء حسنی وکاملترین صفات و فقط وی را سزاوار پرستش دانستن، با ایشان ارتباط برقرار می‌نماید [۴۵۵]. هدف از آفرینش انسان و جن، فرستادن پیامبران و فرود آوردن کتابها و پیامهای آسمانی در راستای تحقق بخشیدن به همین توحید است و بهشت و دوزخ نیز برای حاملان و مخالفان آن فراهم آمده‌اند.

خداوند سبحان در اینباره چنین می‌فرماید:﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦[الذاریات: ۵۶]. «و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند».

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ ٢٥[الأنبیاء: ۲۵]. «و پیش از تو هیچ پیامبرى نفرستادیم مگر اینکه به او وحى کردیم که خدایى جز من نیست پس مرا بپرستید».

﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَ[النحل: ۳۶]. «و در حقیقت در میان هر امتى فرستاده‏اى برانگیختیم [تا بگوید] خدا را بپرستید و از طاغوت [=فریبگر] بپرهیزید».

﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ وَيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَذَٰلِكَ دِينُ ٱلۡقَيِّمَةِ ٥[البینة: ۵]. «و فرمان نیافته بودند جز اینکه خدا را بپرستند و درحالىکه به توحید گراییده‏اند دین [خود] را براى او خالص گردانند و نماز برپا دارند و زکات بدهند و دین [ثابت و] پایدار همین است».

آیات موجود در این زمینه بسیار زیادند بلکه همه آیات و سوره‌های قرآن بیانگر توحید هستند. چه خوب گفته‌اند که: سراسر قرآن از مسأله سرنوشت سازتوحید بحث به میان می‌آورد، زیرا مندرجات قرآن حول محورهای زیر بحث می نماید:

۱ ـ خبر از خدا و اسماء و صفات وی.

۲ ـ فراخوان مردم به پرستش خدای بى‌همتا.

۳ ـ امر و نهی و مکلف نمودن مردم به عبادت که از لوازم توحید به شمار می‌رود.

۴ ـ مباحث مربوط به موحدان و پاداششان در دنیا و آخرت.

۵ ـ مباحث مربوط به مشرکان و مجازاتشان در دنیا و آخرت [۴۵۶].

با وجود اهمیت اینگونه عقاید سرنوشت ساز کسانی را که در زمینه توحید قلم فرسایی کرده‌اند، می‌بینیم نه تنها اعتنایی بدان نمی‌ورزند بلکه موحدان و هشدار دهندگان قضیه توحید را نیز به باد انتقاد گرفته‌اند و لذا در تفسیر این واژه پر اهمیت به بیراهه رفته و روشها ودسته‌های متفاوتی را پدید آورده‌اند:

۱ ـ معتزلیها نفی صفات الهی را داخل اصل توحید دانسته و معتقدند: هرکه بگوید: خداوند دارای علم یا اراده است و یا درآخرت دیده می‌شود، از صفوف یکتاپرستان بیرون رفته است. چون توحید عبارت از نفی صفات می‌باشد و خود را موحد نامیده‌اند.

۲ ـ افراط‌گرایان جهمیه و جبریه گامی جلوتر رفته و ویژگیهای خداوند سبحان همچون: دانش، شنوایی و بینایی را انکار نمودند. محور اصلی این دیدگاه انکار حقایق اسماء و صفات خدا است واعتقاد به جبر را نیز بدان افزودند که عبارت از این است: خداوند آفریننده کردار بندگان می‌باشد و لذا انتساب آنها به ایشان و اعتقاد بدان با اصل توحید منافات دارد.

۳ ـ گروهی از جهمیها و فلاسفه نیز بر این باورند که: توحید یعنی انکار ماهیت زائد بر وجود پروردگار، انکار صفات کمال و اعتقاد به فقدان شنوایی، بینایی، توانایی، اراده و حیات. ودو معنای جداگانه در ذات خدا وجود ندارد چون اگر چنین باشد خداوند مرکب و جسمی ترکیبی بوده و از همه جوانب یکتا نخواهد بود.

این یکتایی که ایشان آن را حقیقت پروردگار قلمداد نموده‌اند امکان وجود خارجی برایش متصور نیست زیرا محال است ذات فاقد صفاتی در جهان خارج وجود داشته باشد و لذا پیشینیان گفته‌اند: تعطیل کنندگان صفات چیزی معدوم و معتقدان به جسم برای خدا (مجسمه‌ها) نیزبتی را می‌پرستند. اینگونه توحید باعث شد گروهی از ایشان قائل به"حلول و اتحاد" شوند [۴۵۷].

۴ ـ توحید افراط‌گرایان اهل تصوف: صوفیان افراطی توحید را اینگونه تعریف نموده‌اند که عبارت از: شهود و رؤیت حقیقت توحید می‌باشد. پس انسان یکتاپرست از دید ایشان کسی است که وجود خدا را با سایر چیزها یکسان ببیند، یعنی آنان اهل وحدت وجودند. به باور ایشان وجود همه اشیاء یک چیز است و معتقد به وجود قدیم و جدید، خالق و مخلوق و واجب و ممکن نیستند بلکه همه اشیاء از وجودی یکسان برخوردارند.

عده‌ای دیگر از اهل تصوف (حلولیها) می‌گویند: ذات خدا در همه چیز حلول کرده است. ابن القیم /در این باره چنین سروده است: وأتی فریق ثم قال وجدتههــــذا الوجود بعینه وعیــانما ثم موجود سـواه وانمـاغـلــط اللسان فقال موجـودانوأتی فریق ثم قال وجدتهبالذات موجدا بکـــــل مکـانهو کالهــواءبعینه لاعینهتمـلأ الـمکان ولایــری بعیــان [۴۵۸] گروهی آمدند وگفتند: خدا را یافتم که عین وجود است، جزوی چیز دیگری وجود ندارد وزبان به اشتباه رفت که گفت دو وجود درعالم هست. گروهی دیگر آمدند و گفتند: ذات خدا را در همه جا یافتم، او بسان هوا است که همه جا را پر می‌کند ولی با چشم سر دیده نمی‌شود.

۵ ـ توحید از نظر عموم متکلمان: عامه متکلمان در نوشته‌هایشان توحید را تأیید می‌کنند و هدفشان این است توحید را به سه نوع تقسیم نموده و می‌گویند: خداوند در ذات، صفات وافعال بى‌نظیر و بى‌همتا است و کسی شبیه وی نیست.

مشهورترینشان نوع سوم (توحید افعال) است و آن یعنی اینکه: آفریننده جهان هستی یک است. ایشان می‌پندارند توحید مطلوب همین بوده و معنای لااله الا الله نیز این است، به گونه‌ای که توحید عملی (الوهیت) را در اختراع و نوآوری خلاصه کرده‌اند. و اینک به فرازهایی ازگفته‌های خودشان در این زمینه اشاره خواهیم کرد:

شهرستانی می‌گوید: اهل سنت ـ مرادش از اهل سنت اشعریها و دنباله روانشان است ـ و همه صفاتیها توحید را چنین تعریف کرده‌اند که: خداوند در ذات، صفات و افعال بى‌همتا و بدون شریک است [۴۵۹].

ابوطالب مکی می‌گوید: توحید عبارت از اعتقاد و اطمینان درونی به یکتایی خدا است و اینکه او نخستینی بدون دوم و موجودی عاری از ابهام و تردید می‌باشد. و همچنین اسماء، صفات و جلوه‌های نورانیش غیر مخلوق و تفکیک ناپذیر از ذات او هستند [۴۶۰].

نسفی در کتاب "العقائد النسفیة" می‌گوید: واحد و یکتا بودن یعنی اینکه آفریننده جهان یکی است و مفهوم "واجب الوجود" جز بریک ذات قابل اطلاق نیست. توحید نیز به معنای: عدم اشتراک در وجوب است، و پیامد آن به تکثرناپذیری در جزئیات می‌انجامد [۴۶۱].

ابن عاشور ابیاتی را در این زمینه سروده و می‌گوید: یجب لله الوجود والقدمکذا البقــاء والغنی الـمطلق عـموخلقه لخلقه بلا مثــالووحدة الذات ووصف والفعـال صفات وجود، قدیم بودن، بقاء، بى‌نیازی مطلق، آفرینش، ووحدت در ذات وصفات وافعال برای خدا واجب است.

شارح این ابیات می‌گوید: وحدت یعنی اینکه در ذات وصفات وافعال همتا ودومی ندارد [۴۶۲].

و بالاخره نویسنده کتاب "جوهرة التوحید" می‌گوید: فواجب له الوجود والقـــدمکذا بقاء لا یشاب بالعـدمقیامه بالنفس وحدانیــــــةمنــــزها اوصافه سنیــة پس وجود وقدیم بودن، و همچنین بقاء و فنا ناپذیری برای خداوند واجب است. او از نظر ذات یکتا و همه او صاف بلند و شکوهمندش به دور از معایب و کاستیها است.

شارح ابیات بالا در توضیح آنها چنین می‌گوید: مراد از وحدت ذات عدم ترکیب از اجزاء، از وحدت صفات تکثر ناپذیری در یک جنس و از وحدت افعال این است که غیر از خدا کسی دارای تاثیر نیست [۴۶۳].

اینها پاره‌ای از تعابیر ونوشته‌های متکلمان بود که فهم و برداشت ایشان از قضیه توحید را روشن می‌نماید، سایر نوشته‌ها نیزحول یک محور می‌چرخند و شاید در روش تعبیر با هم اختلاف داشته باشند. توحید بى‌شائبه از دید ایشان این است که انسان به ربوبیت خدا اعتقاد داشته باشد و اصلا به حق خدا بربندگانش و یا حکمت وی در آفرینش انسانها و جنیان اعتنا نکرده‌اند. خطرهای این موضعگیری و کاستیهای تعریف متکلمان از توحید در نوشته‌های یکی از متاخرانشان متبلور شده که می‌گوید: اعتقاد درست این است که آفریننده بندگان و کردارهایشان و تأثیر گذار واقعی تنها خداوند است و بس و خلاف آن به شرک می‌انجامد.....

کسی معتقد به نظام اسباب و مسببات بوده و بگوید خداوند اسباب را جهت دست یابی به مسببات ونتایجشان فراهم و مقرر نموده است و تنها خداوند تأثیر و فاعل حقیقی می‌باشد، مؤمن محسوب می‌گردد گرچه درتشخیص سبب دچار اشتباه شود، چون اشتباه وی درسبب است نه در سبب آفرین واقعی که خداوند خالق و مدبر می‌باشد....

هرگاه در گفته‌های مسلمانان به تعابیری برخورد شد که دال بر انتساب چیزی به غیر خدا بود، باید آن را بر مجاز عقلی حمل نمود و دستاویز تکفیرشان قرار داده نشود. بنابراین، اگر کسی گفت: ای پیامبرخدا شفایم ده ونیازهایم را برآورده ساز، مقصودش این است که پیش خدا برایم شفاعت کن وجهت فراهم کردن زمینه دست‌یابی بدانها در حق من دعا کن [۴۶۴].

اینگونه تعریفات بیانگر انحراف خطیر ایشان در فهم قضیه توحید است که ناشی از درک نکردن دعوت پیامبران به ویژه آخرین فرد قافله عظیم ایشان و اطلاع نداشتن از اوضاع و عقاید مردم مکه و دیگر سرزمینهای آن دوران می‌باشد که به خالقیت خدا اعتراف کرده و صفات وی را در آفرینندگی و روزی رسانی منحصر نموده بودند و آن را توحید اعتقادی (ربوبیت) می‌نامیدند، یعنی خدا را در افعالی همچون خلق، رزق، زنده کردن و امثال آنها یکتا و بی‌شریک دانستن.

جهت روشن شدن مسأله مزبور و پرده برداشتن از روی اشتباهات و انحرافات این‌گونه عقاید به فرازهایی از سخنان محمد بن عبدالوهاب /اشاره خواهیم کرد که تضاد آنها با مراد خداوند را ثابت می‌نماید:

ایشان می‌گویند: بدان که توحید عبارت از اختصاص دادن خداوند به عبادت است و این همان آئینی بوده که خداوند پیامبران را جهت روشن کردنشان به‌سوی مردم گسیل داشت.

نخستین پیام آورالهی نوح ÷است که چون قوم و قبیله‌اش درباره محبت اشخاصی نیکوکار(ود، سواع، یغوث، یعوق و نسر) دچار افراط و زیاده روی شده بودند، خداوند وی را به‌سوی ایشان روانه کرد تا عقایدشان را از خرافات بپیراید.

آخرین فرد قافله عظیم و مبارک پیام آوران الهی محمدصاست که پیکر آن نیکوکاران را شکست و خدا ایشان را به سوی مردمانی روانه کرد که اهل عبادت، حج، صدقه وذکر بودند ولی برخی مخلوقات را مانند فرشتگان، عیسی پسر مریم÷و نیکوکارانی دیگر واسطه میان خود و خدایشان قرار داده بودند و می‌گفتند: ما آنها را وسیله تقرب به خدا قرار داده و خواستار شفاعتشان نزد خدای متعال هستیم. لذا خداوند سبحان محمد را درمیان ایشان برگزید تا به تجدید و پیراستن آئین ابراهیم÷پرداخته و به آنان اعلام نماید که اینگونه تقرب جستن و اعتقاد، حق مسلم خدا و کسی را شایستگی احراز آن نیست. وگرنه مشرکین دوران پیامبر به آفرینندگی، روزی رسانی، زنده کردن و میراندن و مدیریت مطلق پروردگار ایمان و اطمینان داشتند.

خداوند متعال پیرامون اعتراف مشرکان دشمن پیامبر به مطالب فوق می‌فرماید:﴿قُلۡ مَن يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أَمَّن يَمۡلِكُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَمَن يُخۡرِجُ ٱلۡحَيَّ مِنَ ٱلۡمَيِّتِ وَيُخۡرِجُ ٱلۡمَيِّتَ مِنَ ٱلۡحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۚ فَسَيَقُولُونَ ٱللَّهُۚ فَقُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٣١[یونس: ۳۱]. ترجمه: «بگو کیست که از آسمان و زمین به شما روزى مى‏بخشد یا کیست که حاکم بر گوشها و دیدگان است و کیست که زنده را از مرده بیرون مى‏آورد و مرده را از زنده خارج مى‏سازد و کیست که کارها را تدبیر مى‏کند خواهند گفت‏ خدا پس بگو آیا پروا نمى‏کنید».

ایشان پس از اشاره به آیاتی در این زمینه می‌فرماید: وقتی معلوم گشت که آنان به این مسائل اعتراف نموده ولی با وجود آن موحد شناخته نمی‌شدند، و دانستی که توحید مورد انکار آنها توحید عبادت و عملی بود، چنانچه شب و روز خدا را به فریاد می‌طلبیدند و سپس فرشتگان، یا بنده‌ی نیکوکاری مانند"لات" و یا پیامبری را واسطه قرار می‌داند، و معلوم شد که پیامبر خدا بخاطر این انحرافات با ایشان به مبارزه برخواست و هدفش برگرداندن آنان به دایره اخلاص بندگی برای خدا بود چنانکه قرآن می‌فرماید:﴿وَأَنَّ ٱلۡمَسَٰجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا ١٨[الجن: ۱۸]. «و مساجد ویژه خداست پس هیچ‌کس را با خدا مخوانید». و یا می‌فرماید:﴿لَهُۥ دَعۡوَةُ ٱلۡحَقِّۚ وَٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ لَا يَسۡتَجِيبُونَ لَهُم بِشَيۡءٍ[الرعد: ۱۴]. «دعوت حق براى اوست و کسانى که [مشرکان] جز او مى‏خوانند هیچ جوابى به آنان نمى‏دهند». ودانستی که هدف از مبارزه پیامبر خدا با ایشان این بود تا دعا، ذبح حیوان، نذر، یاری خواستن و سایر انواع عبادت را تنها برای خدا انجام دهند و بالاخره برایت روشن گشت که تنها اقرار ایشان به توحید اعتقادی (ربوبیت) کافی نبود و واسطه قرار دادن فرشتگان، پیامبران و دوستان مقرب الهی باعث حلال نمودن جان و مالشان شد، به این نتیجه رسیدی که توحید مورد نظر پیامبران چطور بوده است. و اساس شعار توحید (لااله الاالله) نیز بر همین معنا پآیه ریزی گشته است. و آنچه مشرکان توحیدش می‌نامیدند متشکل از حق و باطل بود و اگرهم تمامی مندرجاتش حق قلمداد می‌شد موجب خروجشان از دایره شرک مورد نظر قرآن که موجبات مبارزه پیامبر با آنان را فراهم کرد، نمی‌شد بلکه می‌بایست به محتوا و آثار مترتب بر لااله الاالله اعتراف می‌کردند [۴۶۵].

مراد از "اله"، خدای توانا بر اختراع و نوآوری نیست چنانکه پیشوایان متکلمان، الوهیت را چنین تعریف نموده و معتقدند هرکس تنها خدا را مخترع و مبدع بداند، یکتاپرست و به لااله الاالله اعتراف نموده است. زیرا مشرکین دوران پیامبر نیز چنان اعتقادی داشتند ولی مشرک محسوب می‌شدند. لذا "اله" حق و واقعی کسی است که سزاوار پرستش باشد و سر تعظیم جز برای وی فرود آورده نشود. پس واژه "اله" به معنی "مألوه" یعنی معبود و پرستش شده می‌باشد [۴۶۶].

توحید یعنی تنها خدا را عبادت و بندگی کردن و شرک هم یعنی اینکه الهی دیگر در کنار خدا تصور و قرار داده شود. آنچه این مسأله را بیشتر وضوح می‌بخشد، این است که واژه "توحید" در سنت و احادیث پیامبر خدا به کرات وارد گشته و چنان توضیح داده شده که جای بحث و گمان را برای هیچ‌کس باقی نگذاشته است.

دو پیشوا و پیشاهنگ بزرگوار دانش حدیث یعنی امام بخاری و مسلم از ابن عباسسروایت می‌کنند که [۴۶۷]: وقتی پیامبر خداصمعاذ بن جبل را به سرزمین یمن گسیل داشت، خطاب به ایشان فرمودند: «انك تقدم علی قوم من اهل الکتاب فلیکن اول ما تدعوهم الی ان یوحدوا الله تعالی فاذا عرفوا ذالك فاخبرهم ان الله فرض علیهم خمس صلوات في یومهم ولیلتهم فاذا صلوا فاخبرهم ان الله افترض علیهم زکاة في اموالهم تؤخذ من غنیهم فترد علی فقیرهم فذا اقروا بذالك فخذ منهم وتوق کرائم اموال الناس» [۴۶۸]. ترجمه: «تو پیش گروهی از اهل کتاب می‌روید، لذا باید در وهله اول ایشان را به یکتاپرستی دعوت نمایی، وقتی آن را پذیرفتند آنگاه به ایشان خبر بده که خداوند در هر شبانه روز پنج فرض نماز بر آنان واجب کرده است، سپس به ایشان اطلاع بده که خدا سهمی را به عنوان زکات در اموالشان قرار داده که ثروتمندان گرفته شده و به مستمندانشان داده می‌شود، وقتی بدان اعتراف کردند از آنان بستان و از دیگر اموال ارزشمندشان پرهیز کن».

در روایتی دیگر چنین آمده که: «ادعهم الی شهادة ان لا اله الا الله وانی رسول الله» [۴۶۹]«ایشان را به گواهی دادن به یکتایی خدا ورسالت من دعوت کن». در روایتی چنین است: «فلیکن اول ما تدعوهم الیه عبادة الله» [۴۷۰]«باید در آغاز کار آنان را به عبادت خدا فراخوانی». در روایت دیگر از امام بخاری چنین می‌فرماید: «فاذا جئتهم فادعهم الی ان یشهدوا ان لا اله الا الله وان محمدا رسول الله» [۴۷۱]. «هرگاه وارد سرزمینشان گشتی ایشان را به گواهی و اعتراف به توحید عملی (الوهیت) و رسالت محمد دعوت کن».

در روایتی از امام مسلم آمده است: «فلیکن اول ما تدعوهم الیه عبادة الله عزوجل» [۴۷۲]«باید نخستین چیزی که ایشان را بدان فرا می‌خوانی بندگی خداوند باشد».

بنابراین، توحید یعنی انحصار امر بندگی در حق خدا و پرهیز از غیر ایشان و شعار توحید نیز همین معنا را می‌رساند. یکی از داناییهای امام بخاری این است که در صحیح خود کتاب توحید را با این حدیث آغاز می‌کند (باب ما جاء في دعاء النبيصامته الی توحید الله تبارك وتعالی) [۴۷۳]هدف ایشان از ذکر حدیث مزبور این است که محتوای دعوت پیامبر را مبنی بر اختصاص عبادت به خدا، روشن نماید، و این امر همان توحیدی است که خداوند جایگزینی برایش به رسمیت نشناخته و خلاف آن را نمی‌پذیرد.

سپس حدیث دیگری را به دنبال حدیث مزبور می‌آورد تا این موضوع را بیشتر وضوح بخشیده و پرده از روی حقیقت توحید مورد نظر پیامبر بردارد. و آن حدیث معاذ بن جبلساست که پیامبر خدا خطاب به وی فرمود: «یا معاذ اتدری ما حق الله علی العباد قال: الله ورسوله اعلم. قال: ان یعبدوه ولا یشرکوا به شیئا. اتدری ما حقهم علیه؟ قال: الله ورسوله اعلم. قال: ان لا یعذبهم». [۴۷۴]«ای معاذ! آیا می‌دانی حق خدا بر بندگانش چیست؟ گفت: خدا و پیامبرش بهتر می‌دانند. فرمود: این است که او را عبادت کرده و شریکی برایش قرار ندهند. آیا می‌دانی حق ایشان بر خدا چیست؟ گفت: خدا و پیامبرش بهتر می‌دانند. فرمود: این است که آنان را کیفر ندهد».

پس ایشان مفهوم توحید را روشن نموده ودر آغاز به بیان اختصاص عبادت به خدا و غیر او را باور نداشتن که توحید عملی (الوهیت) نام دارد، می‌پردازد، چون کسی بدان اعتقاد داشته باشد حق مسلم خداوند را ادا نموده و دربرگیرنده ایمان به همه اسماء و صفات و ربوبیت و فرمانروایی وی بر تمامی مخلوقات است [۴۷۵].

حدیث دوم: عبدالله بن عمرسمی‌گوید: پیامبر خداصفرمود: «بنی الاسلام علی خمس علی ان یوحدالله» [۴۷۶]«ساختمان اسلام بر پنج پآیه ازجمله توحید و یکی دانستن خداوند، بنیان نهاده شده است» در روایتی چنین است: «علی ان یعبدالله ویکفر بمـا دونه» [۴۷۷]«بر بندگی خدا و باور نداشتن به غیر وی پآیه ریزی گشته است».

در روایتی دیگر چنین آمده: «شهادة ان لااله الا الله وان محمدا عبده ورسوله» [۴۷۸]«یکی از آنها اعتقاد و گواهی دادن به یکتایی خدا و بندگی و رسالت محمد است».

این حدیث نیز همچون حدیث پیشین بیانگر یک چیز است و آن اینکه نخستین پآیه اسلام توحید یعنی بندگی خدا و باورنداشتن به غیراز وی می‌باشد، و بزرگترین و جامع‌ترین جمله‌ای که این معنا را برساند، شعار توحید (لااله الا الله ومحمد رسول الله) است.

حدیث سوم: جابرسدر توصیف و بیان کیفیت حج پیامبرخداصبه نکته‌ای اشاره کرده و می‌گوید: «فاهل رسول اللهصبالتوحید [لبیك لاشریك لک]» [۴۷۹]«سپس پیامبر خدا شعار توحید یعنی جمله لبیک لاشریک لک را بر زبان جاری ساخت».

و جمله کلام اینکه: احادیث مزبور حق خداوند سبحان بر بندگان را که عبارت از توحید است، روشن می‌سازند، و آنگاه توحید را به اختصاص عبادت به خدا و عدم اعتقاد به غیر وی، تفسیر نموده‌اند؛ چنانچه خداوند می‌فرماید:﴿فَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَيُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ[البقرة: ۲۵۶]. «پس هرکس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد به یقین به دستاویزى استوار که آن را گسستن نیست چنگ زده است». بنابراین، کسی حق ندارد در برابر توضیح خدا و رسولصقد علم کرده و سخنی برای گفتن داشته باشد، و دیگر به سخنان متکلمان و بدعت‌گذاران که در راستای گسترش بدعت و خرافات میان امت محمدصمی‌کوشند، اعتنایی نمی‌شود، و اگر بیم به درازا کشیدن بحث نمی‌بود این موضوع را چنان بسط می‌دادم که شبهات و دروغ پردازیهای ایشان را ریشه‌کن نماید [۴۸۰].

[۴۵۴] قاموس المحیط ، ماده وحد، لسان العرب ۳/۴۴۶، دعوة التوحید اثر: محمدخلیل هراس، لوامع الانوار البهیة۱/۵۷، مجموع الفتاوی ۱/۱۰۴و۱۹/۱۰۶، مدارج السالکین۱/۲۵، اجتماع الجیوش الاسلامیة ۴۷ و شرح العقیدة الطحاویة ۲۳. [۴۵۵] دعوة التوحید۴۷. [۴۵۶] شرح العقیدة الطحاویة ۸۹ و شرح الفقه الاکبر اثر: ملا علی قاری. [۴۵۷] مجموع فتاوی ابن تیمیه ۲/۱۳۴ والصواعق المرسله ۳/۹۲۹. [۴۵۸] شرح نونیة ابن القیم اثر هراس۶۰ـ۶۶. [۴۵۹] الملل والنحل۱/۴۲. [۴۶۰] قوت القلوب۲/۸۳ـ۹۰. [۴۶۱] شرح العقائد النسفیة۳۳. [۴۶۲] الدر الثمین و المورد المعین۲۱ـ۲۲. [۴۶۳] جوهرة التوحید ۴۸. [۴۶۴] هذه مفاهیمنا ۱۱۶. [۴۶۵] کشف الشبهات ۱/۹۳ـ۹۵. [۴۶۶] لسان العرب ۱۳/۴۶۷. [۴۶۷] تعبیر اینجا ازبخاری است. [۴۶۸] فتح الباری ۳/۳۴۷ و شرح نووی بر مسلم۱/۱۹۹. [۴۶۹] فتح الباری ۳/۳۵۸ و مسلم۱/۱۹۷. [۴۷۰] فتح الباری ۳/۳۲۲. [۴۷۱] همان ۳/۳۵۷ و ۸/۶۴. [۴۷۲] صحیح مسلم با شرح نووی ۱/۱۹۹. [۴۷۳] فتح الباری ۱۳/۳۴۷. یعنی این باب به دعوت پیامبر از امتش برای عبادت خدای متعال می‌پردازد. [۴۷۴] همان. [۴۷۵] کتاب التوحید اثر: عبدالله غنیمان ۱/۳۶ـ۳۷. [۴۷۶] شرح نووی برمسلم۱/۱۷۶. [۴۷۷] همان ۱/۱۷۷. [۴۷۸] همان. [۴۷۹] همان۲/۸۸۷. [۴۸۰] تیسیر العزیز الحمید۳۲ـ۴۷، شرح العقیدة الطحاویة ۷۷ـ۹۸ و دعاوی المناوئین لدعوة الشیخ محمدبن عبدالوهاب ۳۲۸ـ۳۴۶.