وجدان اخلاقی
در فصول «فرد و جامعه» و «جنایت و مجازات» و«مشکله جنسی» و «ارزشهای برجسته» (قسمت دوم کتاب) دربارهپارهای از عقاید «فروید» سخن گفتهایم و در اینجا نظریات او و اشکالات ما بر آنها را فقط به طور عموم، در معرضارزیابی میگذاریم.
اولین ایرادی که بر او گرفته میشود تحقیری است که نسبت به انسان روا میدارد. زیرا او را به صورت مجموعهای ازغرایز و شهوات مجسم میکند که از واقعیت زمین مادی بالاتر نمیرود و حتی لحظهای، که در هنری بلندپایه و نه دراندیشهای عالی، و نه در جلوهی از تجلیات روح، از قید غریزه آزاد نمیشود، جز اینکه در راه نیروی غریزی مانعیقهری قرار گیرد که مانع آزاد شدنش گردد.
پس تصویری که او برای انسانیت ترسیم میکند. تصویر فردی است که در طول زندگی تحت تأثیر انگیزه شهوت:لیبیدو Iibido قرارگرفته یعنی تحت تأثیر همان نیروی شهوانی که هرگز ارالحاح و اصرار باز نمیماند و با تلاش برایتحقق بخشیدن لذّتهایش میکوشد و اگر بتواند آنرا تحقق بخشد چه بهتر! وگرنه همیشه در جستجوی چارهایست کهبتواند از موانعی که در برابرش قرارگرفته، راه فراری پیدا کند.
او اگر بتواند در برابر یکی از نگهبانانی که در جلو دالان ضمیر قرارگرفتهاند، با ظاهری پسندیده که شبههای را برنمیانگیزاند لبخند زده از آنجا بگذرد. سعادتمند خواهد بود، یعنی او در حقیقت خود را در لابلای مقاصدش مخفیمیکند، چون اگر نگهبانان پیدایش کنند دچار فشار و عذابش خواهند نمود!.
او همیشه بطور آشکاری به این چارهجویی و حیله اقدام میکند بلکه غیر مستشعر به صدها نوع مغالطه و حیله دستمیزند[١٩]. و هدفش این است که منفذ و روزنهای برای انرژی شهوانی که هرگز از تلاش و اصرار باز نمیماند، پیدا کندو اگر غیر مستشعر نتواند منظورش را در بیداری عملی کند، به خواب و رویاها پناهنده میشود، خواب برای تحققبخشیدن به همه تمایلاتی که فرصت تحقق بخشیدن آن را در بیداری نداشت، میدان وسیعی است ــ همه خوابهادرنظر فروید تعبیری از یک تمایل و یا نفرت سرکوفتهای است!.
و در هر حال فرد، آنی برای برآوردن آرزوهایش کوتاهی نمیکند، مگر در صورتی که بطور کامل در مقابله با نگهبانانعاجز شود و یا نتواند با آنها حیلهای به کار برد و یا نقص جسمانی و عضوی مانع برآوردن آن گردد.
این عوامل همه او را در معرض اضطرابهای عصبی و عقدههای روانی قرار میدهد که تأثیر بیاندازهای در فاسدکردن طبیعت بشر و متلاشی نمودن نشاط زندگی او و انحراف از طریق مستقیم، بجا میگذارد. فروید سازمان روانیانسان را چنین تشریح میکند که آن دارای سه درجه است که یکی بالای دیگری قرار گرفته، اولین و پایینترین آن انرژیشهوانی است که محل آن من پایین «id» و ریشه آن همان نیروی شهوانی است. اگرچه «من پایین» مشتمل بر یک نیروی«بیطرف» نیز هست که عنوان و معرف و حدود مشخصی ندارد، ولی تحت تصرف قدرتی است که میخواهد آن رااستخدام کند.
و بعد از این مرحله، «من» «ego» پدید میآید و این همان روان بیداری است که با جامعه روبرو است و میکوشد میانتمایلات متناقضی که در داخلی روان موجود است و میان حقیقت مادی خارجی، همآهنگی و سازش برقرار کند وسومین عنصر روانی همان «فوق من» Super ego است و آن از تلبس کودک به شخصیت پدرش و تمایل به همانندشدن با او بوجود میآید[٢٠] در این هنگام عقده «اودیپ» مانند یک نتیجه طبیعی عشق کودک به مادرش که پدر مانعتحقق بخشیدن آن است، پدید میآید و در نتیجه در روان کودک نسبت به پدرش یک احساس مزدوج بوجود میآیدکه در آن واحد دارای دو جنبه حب و بغض (نفرت و علاقه) میباشد.
آنگاه کودک ـ در صورتیکه در خط سیر طبیعی قرار گیرد ـ با افزودن این تلبس و تجلی در شخصیت پدر از این کشمکش.
آسوده میشود. این مربوط به پسران است و اما دختر در نقطه مقابل قرار میگیرد و او با افزودن تلبس و تجلی درشخصیت مادر، از این عقده آسوده خواهد شد! و از اینجا وجدان پدید میآید که هدف اساسیش سرکوب کردن وریشهکن نمودن شهوات نامرغوب جنسی، به منظور حمایت «من» در برابر ظلم و فشارنیروهای خارجی (پدر یا جامعهیا دین یا رسوم و آداب) میباشد[٢١].
تا اینجا روان آدمی در تصویر فروید پایان میپذیرد و نخستین چیزی که در آن به نظر میرسد این است که وجداناخلاقی، به معنایی که در علم اخلاق معروف است، وجود ندارد، و آن خرافهایاست که انسان بدان وسیله بر خویشمیخندد و اما حقیقت در نظر فروید این است که وجدانی که در اثر سرکوب نمودن و مقهور کردن انگیزههای فطریپدید آمده، همچنان بهخاطر مصالح فرد به این قهر و غلبه میپردازد، تا او را از اصطکاک با نیروهای خارجی دورنگهدارد.
او با انکار وجدان اخلاقی و تبدیل آن به این وجدان سودجو، ضرورت همه ارزشهای اخلاقی ذاتی را انکار خواهدنمود، زیرا اساس وجدان اخلاقی، بر فداکاری و گذشت انسان از مقداری از لذات و منافع خود و یا شریک نمودندیگران در آن، به اتکاء این احساس که آنان هم با وی در انسانیت شریک و در زندگی برادرند، استوار است.
چیزی که انسان را به این گذشت و فداکاری دعوت میکند، همان وجدان اخلاقی است که فروید آنرا باطل و لغومینماید و در نتیجه، همه نتایج و فرآوردههای آن، از قبیل نیکی و ترحم و عدالت و کمک قوی نسبت به ضعیف و دارانسبت به فقیر ــ بدون انتظار پاداش یا لااقل به انتظار یک نیکی دور دستی که به همه خواهد رسید ـ همه بیهوده و باطلقلمداد میشود.
ما هنگامی که میگوییم حق غیر از این است و وجدان اخلاقی یک حقیقت واقعی است و فرد را وامیدارد که با تحملدرد و محرومیت، از لذّت و سود (در راه مصلحت بزرگی که به خود این فرد و یا تنها به او برنمیگردد، و یا در راهنمونههای برجستهای که بدان پابند است و در راه آن مبارزه میکند) صرفنظر نماید، مطلب عجیبی را در خیالنپروردهایم و در عالم افسانهها سیر نکردهایم!.
نمونههای تاریخی بسیار است. نمونههای قهرمانان و مصلحین ــ و نمیگوییم فقط پیامبران و مقدسین ــ اگرچه آنها همبهطور آشکار و بدون اینکه نیازی به جدل باشد، عقیده ما را تأیید میکنند.
اگر تعداد این افراد در بشریت کمیاب هستند. معنایش این نیست که آنان اصلاً وجود ندارند و یا اینکه نمیتوان بخاطرآنها قضاوتی کلی نمود. زیرا، چیزی که یکبار بوجود آمد، ممکن است بار دیگر هم بوجود بیاید.
آنان در پرتو اثر توجیهات و الهاماتی که از فروید و دیگر کسانی که دارای نظرمحدود مادی هستند، صادر میشودجمعیت قلیلی میباشند، ولی آنان در دورههای اشراق و صعود، کم نیستند، یعنی همان دورانهایی که ندای انبیاء ومقدسین و قهرمانان و مصلحین، به گوش بشریت میرسید و همان دورههایی که مردم تا افقهای آنان و یا نزدیک بدان، بالا میروند و بدون زور و فشار، بلکه به استجابت یک انگیزه ذاتی، که به تعالی و صعود وامیدارد و از داخل روان بریک نگهبان واقعی و ذخیره شدهای تکیه دارد، بدین راه سوق داده میشوند.
فداکاری به عمل نیک و یا تحمل آزار و محرومیت در راه یک اندیشه بزرگ یا مصلحت عمومی، با تفسیر فروید دربارهوجدان که همراه آن یک نیروی جبری را مجسم میکند و انسان نمیتواند از آن خلاصی یابد، سازش ندارد.
اینگونه فداکاری، وجود ارزشهای معنوی و انسانی را در محیط بشریت به صورت یک نتیجه اصیل آن، که از خارج بهروی تحمیل و به اجبار و بیمیلی بر او نوشته نشده، تأکید میکند.
[١٩]- در کتاب «The ego and the id» ترجمه ژان رو ویر چاپ سوم سال ١٩٤٢ صفحه ٨٣ میگوید: «موقعیت ذات میان انرژی شهوانی و حقیقت خارجیبیشتر اوقات او را وامیدارد که همیشه منافق و نیرنگ باز و منتظر فرصت باشد مانند سیاستمداری که حقائق را مینگرد ولیکن دوست دارد مقام و موقعیتخود را میان مردم حفظ کند». (مؤلف)
[٢٠]- کودک در این مرحله میکوشد خود را هرچه بیشتر در شخصیت پدرش ظاهر کرده، خویش را چون او درآورد!(مؤلف).
[٢١]- از کتاب»The ego and the id».