انسان بین مادیگری و اسلام

فهرست کتاب

اشتباه‌ دوم‌ فروید

اشتباه‌ دوم‌ فروید

اشتباه‌ دوم‌ فروید این‌ است‌ که‌ نظریاتی‌ را که‌ از مطالعه‌ یک‌ نسل‌ مخصوص‌ جامعه‌ معینی‌ بدست‌ آورده‌، بر همه‌ نسل‌هاو تیره‌های‌ گوناگون‌ و جامعه‌های‌ مختلف‌ بشری‌ تطبیق‌ می‌کند و احکام‌ مخصوص‌ دین‌ مسیح‌ و احکام‌ ادیان‌ پیش‌ از آن‌را، آن‌طور که‌ بدست‌ آورده‌، بر همه‌ ادیان‌، به‌ طوری‌ که‌ شامل‌ دین‌ اسلام‌ نیز می‌شود، تطبیق‌ می‌کند، با آنکه‌ اسلام‌ درتوجّه‌ و نظرش‌ به‌ روان‌ انسانیت‌، با دیگر نظام‌ها و عقاید، اختلاف‌ ریشه‌داری‌ دارد.

شکی‌ نیست‌ که‌ فروید با افق‌ تنگ‌ و محدودش‌ از ورود در فراخنای‌ اسلام‌ و درک‌ روح‌ ملایمت‌ و نرمش‌ آزادیخواهانه‌آن‌ که‌ بر هیچگونه‌ سرکوبی‌ غرایز تکیه‌ ندارد و هیچ‌ رابطه‌ای‌ با عقده‌ «اودیپ‌» در آن‌ موجود نیست‌، ناتوانست‌. دراسلام‌ نه‌ «فرزند قاتل‌» وجود دارد و نه‌ «پدر مقتول‌»! گاهی‌ ممکن‌ است‌ کسی‌ بگوید: فروید خود عنایتی‌ به‌ این‌ مباحث‌نظری‌ و فلسفی‌ نداشته‌، بلکه‌ حالات‌ معینی‌ به‌ وی‌ عرضه‌ می‌شد و او در آن‌ تحقیق‌ می‌کرد و و از تحقیق‌ و بررسی‌ آنها، آراء و نظریات‌ خاصی‌ را استنتاج‌ می‌کرد و آنها را با قطع‌ نظر از دلالت‌ آن‌ از نقطه‌ نظر دینی‌ و یا اخلاقی‌ و یا اجتماعی‌، به‌عنوان‌ تجارب‌ و آزمایش‌های‌ علمی‌ ضبط‌ می‌نمود.

البته‌ ممکن‌ بود که‌ این‌ سخن‌ درست‌ باشد، ولی‌ در صورتی‌ که‌ یک‌ حکم‌ و نظر عمومی‌ را درباره‌ تمام‌ بشریت‌ از روزگارپیدایش‌ تاکنون‌، صادر نمی‌کرد و اصرار نمی‌ورزید که‌ این‌ نظریه‌ خاص‌، تنها شکل‌ صحیح‌ همه‌ بشریت‌ است‌ و تفسیرخاصی‌ را درباره‌ دین‌ اعلام‌ نمی‌نمود و آن‌ را شامل‌ همه‌ ادیان‌ نمی‌دانست‌ و نمی‌گفت‌ که‌ تمام‌ دین‌ها در این‌ تفسیرمخصوص‌ شریکند!.

با این‌ وصف‌ اگر برای‌ فروید از ناحیه‌ الهامات‌ و تأثیرات‌ روزگاری‌ که‌ او در آن‌ می‌زیست‌ و شرایط‌ زندگی‌ شخصی‌ اوعذرهایی‌ تهیه‌ کنیم‌، برای‌ ما هنگامی‌ که‌ عقاید و آراء او را می‌پذیریم‌ و معتقد می‌شویم‌ که‌ بشریت‌ همیشه‌ همانطوراست‌ که‌ فروید توصیف‌ نمود و همه‌ ادیان‌ چنان‌اند که‌ او بیان‌ کرد، عذر و بهانه‌ای‌ نیست‌.

بر ما لازم‌ است‌ که‌ در این‌ آراء و نظریات‌، تجدید نظر کنیم‌ و آراء درست‌ و صحیح‌ آن‌ را گرفته‌ از اشتباهات‌ آن‌ اجتناب‌نماییم‌ و هنگامی‌ که‌ این‌ کار را انجام‌ دهیم‌، خواهیم‌ دید که‌ بسیاری‌ از گفته‌های‌ او صحیح‌ است‌، ولی‌ بزرگترین‌ وخطرناکترین‌ اشتباهات‌ آن‌ این‌ است‌ که‌ انسان‌ را در یک‌ مرحله‌ای‌ نگاه‌ می‌دارد که‌ به‌ حیوانیت‌ نزدیک‌تر است‌ و مجال‌برای‌ ارتقاء به‌ نقطه‌ای‌ بالاتر از عالم‌ نیازمدی‌ها و احتیاجات‌، باقی‌ نمی‌گذارد اگر او سخنانش‌ را درباره‌ انسانیت‌ می‌گفت‌و آنگاه‌ راه‌ را برای‌ افزودن‌ جنبه‌های‌ دیگری‌ در روان‌ بشریت‌، یعنی‌ جنبه‌های‌ لطیف‌ و دقیقی‌ که‌ متمایل‌ به‌ ارتقاءمعنوی‌ و تسامی‌ روحی‌ است‌، بازمی‌گذاشت‌ و با تفسیرهای‌ پیچیده‌ و حیله‌گرانه‌اش‌ در آلوده‌ ساختن‌ و زشت‌ کردن‌ وخاموش‌ نمودن‌ انوارش‌ اصرار نمی‌کرد، ما در بسیاری‌ از موارد بر او اعتراض‌ نمی‌کردیم‌.

بدیهی‌ است‌ که‌ قسمت‌ عمده‌ احساسات‌ بشر در محیط‌ زمین‌ واقع‌ می‌شود و به‌ عالم‌ ضروریات‌ و نیازمندیها سقوط‌می‌کند، ولی‌ یک‌ اقلیتی‌ از احساست‌ که‌ با اراده‌ و اختیار، از این‌ سطح‌ بالا می‌رود و از قید و بند جسم‌ آزاد می‌شود، ازتمامی‌ جنبه‌های‌ بشری‌ بیشتر شایسته‌ ضبط‌ و یادداشت‌ است‌، زیرا این‌ «انسانیت‌» است‌ و این‌ همان‌ تقدم‌ و پیشروی‌است‌ که‌ انسان‌ را از حیوانات‌ گذشته‌ ممتاز نمود. بررسی‌ و تطبیق‌ نظریه‌ تکامل‌ (نشو و ارتقاء) ما را وامی‌دارد این‌ تطورو تغییر مهمی‌ را که‌ انسان‌ را از گذشتگانش‌ بالاتر می‌برد و در نتیجه‌ وی‌ را میان‌ آنان‌ به‌ داشتن‌ روان‌ و روح‌ ممتازمی‌گرداند، ضبط‌ نمائیم‌. این‌ مزایایی‌ است‌ که‌ در موجودات‌ دیگر دیده‌ نمی‌شود و اینها امتیازات‌ اساسی‌ و ریشه‌داری‌است‌ که‌ نمی‌توان‌ از آن‌ غلفت‌ نموده‌ یا آن‌را بر مقیاس‌ حیوان‌ تفسیرنمائیم‌.