علامت عصر جدید
تجربه و آزمایش مارک و علامت مخصوصی است که عصر جدید بدان مشخص و علامتگذاری میشود. این اصل، باالهامات مختلفش، بر همه جهات عقلی و اندیشهای غرب تأثیر میگذارد. ولی بروز و تجلی آن در «عالم جدید»(آمریکا) بیشتر است، چه در آنجا به سرحد افراط و غلو میرسد.
از روزگار داروین، بلکه بهتر بگویم از روزگار فرانسیس بیکن علم شروع به جدا شدن از فلسفه نمود و علامت مشخصدیگری غیر از بحث نظری، پیدا کرد و به تجربه علمی و استنتاج از آزمایشهایی توجّه نمود که در محیط حواس قرارمیگیرند.
علم در این راه در دو قرن: نوزدهم و بیستم، گامهای بزرگی برداشت و مخصوصاً در هندسه و طبیعی و شیمی، بهپایهای رسید که شبیه به معجزات است و بالاترین نقطهای که بدان دسترسی پیدا کرد، شکافتن اتم و آزاد کردن انرژیآن و کوشش در راه بهرهبرداری از آن در راههای تخریبی یا عمرانی است که برای انسان، شایان توجّه و ارزنده میباشد.
عظمت و شکوه نتایجی که علم تجربی بدان رسید، به پایهای است که همه مردم شرق و غرب را مبهوت نمود، بلکهدر غرب نتیجه کار به پرستش این موجود جدید منجر شد که بدان، به دیده ایمان مطلق مینگرد... ایمانی که هیچگونهشک و انکاری آن را آلوده نمیکند!.
از آنجایی که لوازم و اسباب علم تجربی حواس انسانی است، غربیها به هر چیزی که حواس بدان رسید، ایمانآوردند و هر چیزی را که حواس قدرت درک آنرا ندارد، از حساب خویش کنار گذاشتند و جز این روزنه، همهروزنههای دیگر معرفت را بستند.
و بدون شک طبیعت مادی ویژهشان، به آنان در این راه یاری و مساعت کرد. مراد همان طبیعت مادی است که از رومقدیم آن را به ارث بردهاند و هنوز هم در همه روشهای زندگی آنان، اثر میگذارد.
از این جهت، غربیها به هر چیزی که مارک و مهر آزمایش داشته باشد ایمان میآورند و آن را به عنوان قضیهای که هیچشک و تردید و تأویل برنمیدارد، میپذیرند. و در مقابل، چیزی که از میدان آزمایش خارج است و خاضع و مطیعآزمایشگاه نیست، از نظر آنان خرافه است و لااقل چیزی است که نباید روی آن حساب کرد و از آنجایی که خدا مثلاً درآزمایشگاه قابل رویت و درک نیست و خاضع و مطیع آزمایش علمی نمیباشد، از این جهت از اوبی نیاز شدند! واعلام کردند که او وجود ندارد!.
این بیماری مسری از غرب پیروز و غالب، به شرق برده شده و غربزده نیز سرایت نمود و در نتیجه طوطیان مقلدبپاخاستهاند از روی غفلت ـ یا سوء نیت فریاد زدند که از غرب پیروی کنید تا رستگار شوید! و دین خود را از خویشطرد کنید و دور بیفکنید و روحانیت و اخلاق و صفای سریره و باطنتان را به کار بگذارید و بهجای آن منطق مادی واخلاق مادی را قرار دهید و این روش برای آزادی شما شایسته است و بهتر شما را از ظلمتها و تاریکیها بسوی نور وروشنایی میرساند!.