نمونه و مثال، همیشه مطالب را بهتر روشن میکند:
هنگامی که شهوت خوردن و نوشیدن بر انسان مستولی میشود و او در این راه اسراف میکند و در یک اندازه عاقلانهایتوقف نمیکند، این کار برای وی زیانهایی به بارمیآورد، و هدف اول زندگی که حفظ زندگی در موجودیت فرد است، تحققپیدا نمیکند، زیرا اسراف اعضاء وی را به زحمت میاندازد و فعالیت او را فرسوده میکند و در عین حال، هرگونه فرصتترقّی و ارتقاء را از او میگیرد ــ ـ با اینکه آن یکی از هدفهای اصیل زندگی است ـ ــ زیرا در این صورت تمام اندیشهها و قوایادراکی او منحصراً در این میدان محدود و کوچک، مشغول و سرگرم خواهد بود!.
همه این بدبختیها از اینجا بوجود میآید که فرد، هدفهای زندگی خود را فراموش کرده یا پنداشته است که لذّت خوردن، خود ذاتاً هدفی است! و وسیله برای مقصدی عالیتر و بهتر، نیست.
از این جهت وظیفه هر نظام صحبی اینست که توجّه این فرد منحرف را به این هدفهای بزرگ و عالی، برگرداند و به ویخاطرنشان کند که باید خوردن را برای زندگی کردن بخواهد، نه زندگی را برای خوردن!!...
هنگامی که این عمل انجام شد، در آن واحد دو هدف بدست خواهد آمد: نخست اینکه برای بدن و جسم، حد لازم غذا راتهیه کند، یعنی همان اندازهای که وجود انسان را حفظ میکند و او را از ناراحتی و زحمت آسوده نگاه میدارد. دوم اینکهشهوت غذا، او را برَده خویش قرار ندهد و در نتیجه، او بتواند راه ترقّی را با نیروی فکر و روحش بپیماید و به اندازۀفعالیتهایی که انجام میدهد، و متناسب با نوع این فعالیتها، در ترقّی و رشد همه انسانیت شریک شود، تا هدف تکاملدائمی زندگی را تحقق بخشد.
و هنگامی که انسان وجود خود را برای شهوت جنسی واگذار میکند، تا او را به صورت بَرده شهوت درآورد و تمایلاتجنسی تمام فکر و روحش را فراگیرد و همه نیروهایش را نابود کند، در درجه اول به روح خود زیان وارد میسازد و در درجهدوم از تحقق بخشیدن به هدفهای مهمتر و بلندتر، باز میماند.
انسانی که غرق در شهوت است این کار را از آن جهت انجام میدهد که فراموش کرده است شهوت جنسی برای هدفبزرگتری در نهاد وی گذاشته شده و آن عبارت است از استمرار وجود نوع بشر در روی زمین. و شدت فوقالعادهای که در اینشهوت وجود دارد، برای این است که این هدف، خود را یکی از وظایف حتمی زندگی فرد قرار بدهد، تا مشاغل و کارها وتمایلات دیگر فرد را، از تحقق بخشیدن هدفی که زندگی بدون آن باقی نمیماند، جلوگیری نکند و مانع از آن نشود.
بنابر این لازم است که به این فرد منحرف تذکر بدهیم که هدف شهوت جنسی، حفظ بقاء نسل است و این شهوت، خودهدف ذاتی زندگی نیست.
ما با این تذکر و رعایت آن، دو هدف و نتیجه را بدست خواهیم آورد: نخست اینکه سلامت جسم و قدرت تولید مثل این فردرا، به منظور حفظ نوع در کره زمین، تا آخرین مدت ممکن، حفظ میکنیم.
دوم اینکه قسمتی از آن نیروی بزرگ را آزاد میکنیم و از آن، برای تحقق بخشیدن هدف دیگر زندگی، یعنی رشدو تکامل، استفاده مینماییم یعنی نیروهای جسم و فکر و روح را از قید شهوت آزاد میکنیم، زیرا نابود کردن آن در یک میدان محدود وکوچک، خسارت بزرگی است.
و هنگامی که فرد در شهوت و یا تملک، تا آخرین درجه پیش برود، روح خود را با یک تشنگی علاجناپذیری عذاب خواهدداد و هرقدر هم مال برای او فراهم شود هرگز قانع نخواهد شد، در نتیجه روح وی از جستجوی ترقّی و تعالی بازخواهد ماند، زیرا احساس خودخواهی یک احساس زشتی است که با انگیزه درخشان و متعالی زندگی، سازگار نیست.
او این کار را از آن جهت انجام میدهد که شهوت وی این پندار را برایش بوجود میآورد که مال و ثروت، خود هدف است نهوسیله برای انفاق و خرج کردن، انفاقی که سود آن به عده زیادتری از افراد انسان، عائد گردد.
بنابراین، بر نظامی که خود را موظف به اصلاح این فرد منحرف میداند، لازم است که این هدفهای عالی را به وی تذکربدهد و بدین وسیله، تا اندازهای برای این فرد آرامش روحی ایجاد کند و در عین حال فعالیت او را در راه ترقّی همه انسانیتمتوجّه نماید، تا تمایل و انگیزه تکامل را در انسان تحقق بخشد.
و همه امور زندگی، به همین ترتیباند...
وسیلهای که اسلام در همه این حالات از آن پیروی میکند، این است که هدفهای بلندی را در پیش روی بشریت قرارمیدهد و هر وقت آنان منحرف شده و یا راه انحطاط پیش میگیرند و سرگرم شهوات بدن شده از آن هدفهای عالیبازمیمانند، فکر و روح آنان را متوجّه آن هدف مینماید.
و هدف اصلی اخلاق همین تذکر و یادآوری دائمی به هدفهای بلند زندگی است... و یادآوری اینکه: او تنها در این جهانزندگی نمیکند، بلکه او در این دنیا، همراه افراد دیگر به سر میبرد که به او در سود و زیان و حقوق زندگی، شریکاند و هروظیفهای که بر عهده او است، بر عهده دیگران نیز هست.
و نیز باید به وی یادآوری کند که شهوات جسم دارای هدفهای بزرگتر، یعنی حفظ شخص و حفظ نوع است، بنابراین، لازماست همیشه برای تحقق بخشیدن این مقاصد کار کنیم.
... و بالاخره به وی تذکر بدهد که همراهی با شهوات و در مسیر آنها سیر کردن، روح را در تاریکیهای متراکمی میپوشاند وجنبه درخشنده روان آدمی، همان جنبهای که طبعاً بسوی تکامل و ترقّی سوق میدهد، در لابلای این تیرگیها مخفیمیشود، پس لازم است که این تیرگی کنار زده شود تا طبیعت واقعی انسان نمودار گردد و انسان به عظمت خود ایمان بیاورد، عظمتی که اگر در مجرای تربیت صحیح و خط سیر درست قرار گیرد، میتواند قدرت بر انجام امور معجزهآسایی پیدا کند.
اسلام نسبت به اخلاق اهمیت زیادی قائل است، زیرا اخلاق علت و پایه طهارت داخلی انسان است. اخلاق با آنکه دائماً (مخصوصاً هنگامی که بخواهند درباره آن به بحث و مناقشه بپردازند و حکمت آن را دریابند)، تحت تأثیر ضمیر آشکاراست، ولی در همین حال بطور ذاتی، و شبیه به یک حالت ناخودآگاه، آدمی را به سوی مصالح فردی و اجتماعی رهبریمینماید.
اسلام میکوشد که از دوران کودکی بذرهای اخلاق را در روح کودک بکارد، زیرا در این دوره پایههای آن محکمتر و استوارترخواهد شد، آنگاه تنظیم حقیقی زندگی و فعالیت فرد را در اجتماع به عهده اصول اخلاقی میگذارد و جز در مواردی کهاخلاق از انجام مسئولیت و وظیفه خود بازمیماند (در مواردی که علیرغم همه تهذیبها و تربیتها فطرت فرد انحطاطپیدا میکند) تکیه بر قانون نمینماید، بلکه از قانون فقط در چنین مواردی استفاده میکند..