امتیازات اسلام بر قوانین بشری
اسلام صیانت و حفظ این حدود را عهده دار است، یعنی قوانینی را وضع میکند که ضامن عدم تعدی است. در سایه اینقوانین، هر فردی میتواند کار کند و بهره ببرد و فعالیت زندگی را در هر راه و جهت ممکنی، متوجّه گرداند به طوری که در اثناءاین کار به کسی آزار نرساند و به زندگان دیگر، ستم ننماید و راه استفاده از زندگی را بر دیگران تنگ نکند. قوانین در اسلاممزایایی دارد که در هیچ نظام دیگری که از سرچشمههای آسمانی استفاده نشده، آن مزایا وجود ندارد، زیرا این قوانین زمینیفقط به نفع یک طبقه و یا چند فرد! کار میکند...
اولین قسمت از این مزایا همان است که ما از پیش ذکر کردهایم که هریک از حدود و مقررات اسلام، مصلحت فرد را به عنوانیک شخصیت مستقل رعایت میکند و در عین حال مصالح او را به عنوان این که عضوی از جامعه هست و همراه افراد دیگرزندگی میکند، نیز بطور کامل مراعات مینماید.
هنگامی که فرد احساس میکند که هدف قیودی که وضع میشود این است و برای این منظور است که مانع رسیدن آزار او بهدیگران بوده و در عین حال میخواهد او را در مقابل گزند دیگران محفوظ نگهدارد و نگذارد تمایلات آنها نسبت به ویتعدی کند، بلکه فرد را در مقابل تمایلات و شهوات شخصی خود نیز حفظ میکند و نمیگذارد دمار از روزگارش! درآورد وبسوی فنا و نیستی بکشاند، هنگامی که فرد این حقایق را احساس میکند، روح وی در مقابل این قوانین ناراحت نمیشود وکینه آنها را در دل نمیگیرد و آرزوی نابودی و زوال آن را نمیکند و برای در هم شکستن آن نمیکوشد (مگر در حالاتغیرعادی و ما از این حالات در قسمت جنایت و مجازات بحث خواهیم کرد).
بنابراین، دیگر رابطه او با جامعه، رابطه نفرت و کینه شدیدی که فروید و روانکاوان دیگر تصویر میکنند، نخواهد گردید، زیراجامعه در این صورت دیگر غول درندهای نیست که در کمین فرد باشد و او را بدرد و نابود کند! بلکه او دوست محتاطی استکه میان دو نفر متخاصم میماند و میانشان را اصلاح میکند و آنگاه آنان را به همکاری مسالمتآمیز، دعوت مینماید.
امتیاز دیگر اینکه، قوانین بشری تاکنون خود را از ترجیح مصلت طبقاتی و نفع گروههای خاص، نتوانسته آسوده کند، یعنیهمیشه طبقه خاصی مورد نظر آنان است، بدون اینکه به دیگران توجّه کنند.
تمام نظامهای معروف روی زمین، در این خصلت با هم برابرند و برای دانستن این حقیقت کافی است که طعنههایکمونیستها را به نظام سرمایهداری بشنویم، یا اشکالات سرمایهداران را به نظام کمونیستی و انتقادهای دموکراتها را به نظامدیکتاتوری و حرفهای طرفداران دیکتاتوری را درباره دموکراسی، ملاحظه کنیم! چه آنگاه به خوبی خواهیم دریافت که هریک از این نظامهابه نفع فرد یا طائفه مخصوصی سخن میگویند و منافع دیگران را در نظر نمیگیرند و هر کسی که در این دولتهاموفق شود و زمام کار را بدست بگیرد، مطابق روش خاص خود و مصالح خویش قوانینی را وضع میکند، تا سهم بیشتری ازآزادی را ببرد و از کیسه دیگران بیشتر سوء استفاده بنماید!.
کلمات و عبارات پر سر و صدایی از قبیل: آزادی، برادری، مساوات، یا: نان و کار برای همه! و یا: همه در برابر قانونمساویاند.. نمیتوانند حقیقت را پنهان نمایند و در لابلای همه این سخنان، حقیقت روشن این است که قوانین بشری، همیشه موافق مصالح و سودهای طبقهای است که پیروز شده و زمام کار را بدست گرفته است. و به طور معمول مصالح ومنافع طبقات مغلوب رعایت نمیشود. حتی درمیان ملتهایی که از نظر عدالت و آزادی، مراحلی را هم طی کردهاند!.
مثلاً قانون در انگلستان (که از نظر بعضیها نمونه اعلای دموکراسی است! و با وجود اینکه مبارزه میان طبقات کمتر است) حامی نظام سرمایهداری است و منافع سرمایهداران را در مقابل کارگران، تضمین میکند.
فاصله و مبارزه طبقاتی و در نتیجه حمایت قانون از سرمایه داری، در آمریکا، به مراتب شدیدتر و صریحتر است... اما درروسیه شوروی خود تصریح میکنند که نهضت و جنبش آنها، برای برتری دادن و آقا کردن طبقه کارگر، و خورد کردن و نابودنمودن طبقه سرمایهدار و مالک است.
آری مادامی که قانون از زمین سرچشمه میگیرد، همیشه در معرض تحولات و دیگرگونیهایی در دست طبقات غالب، بر ضدطبقه مغلوب یک ملت، خواهد بود.
در همه جوامع جهان آن جملهای که «رئالیست» های غربی میگویند و آن را شامل تمام نظامهای جهان میدانند، صدقمیکند که: «همیشه طبقه نیرومند و غالب قانون را برای حفظ مصالح خود وضع میکنند»!.
اما نظام اسلامی، مولود فکر یک هیئت قانونگذاری در روی زمین نیست، بلکه ریشه اصلی آن از آسمان و از وحی الهی است.و در آنجا نیز مصالح فردی و خصوصی وجود ندارد، تا یک طبقه را بر طبقه دیگر ترجیح بدهد، زیرا آنها و اینها، همه بندگانخدایند و از نظر ریشه اصلی پیدایش و از نظر سرانجام و پایان، با هم مساویند.
همه آفریده قدرت خداوندند و در آخر کار، همه بسوی او باز میگردند و پروردگار جهان همه را به یک اندازه و حدود محاسبهمیکند و «هیچ فردی بر دیگری، جز با تقوی و فضیلت برتری ندارد».
شریعت اسلام نظامی است که بر همه و مصالح همه تطبیق میشود و نسبت به فردی، به زیان فرد دیگر، مجامله وسهلانگاری نمیکند، حاکم و محکوم، فرمانروا و فرمانبردار، ثروتمند و فقیر، بالا و پایین، در مقابل قانون با هم مساویاند.
این سخنی نیست که بیهوده و بدون مآخذ گفته شود، بلکه یک واقعیت محسوس تاریخی است و قرآن مجید اعلام میکند: ﴿وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنََٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰ﴾ [المائدة: ٨]. یعنی: ناراحتی و کینه از مردمی، شما را وادار به ترک عدالتنکند، عدالت کنید که به تقوی نزدیکتر است.
رسول خدا میفرماید: «انما افسد من کان قبلکم انه اذا سرق الشریف تر کوه و اذا سرق الضعیف، اقاموا علیهالحد، والله لوسرقت فاطمة بنت محمّد لقطع محمّد یداه». یعنی: نابودی و فساد ملتهای قبل از شما از این جهت بوده که آنان هنگامی کهمرد توانا و بزرگی دزدی میکرد، رهایش میکردند و همین که ضعیف و ناتوانی دزدی مینمود، بر او حد جاری میکردند! بهخدا سوگند، اگر فاطمه دختر محمّد ص دزدی کند محمّد دستهایش را قطع خواهد کرد.
عمر فرزندش را به جرم شراب خوردن حد میزند و عاطفه پدری او را از این کار بازنمیدارد و ملاحظه این را هم نمیکند کهاو، یکی از افراد شریف و بزرگان قریش است!.
اگر این وضع ادامه پیدا نکرد و شرایطی پیش آمد که اجراء این اصول در هم ریخت، باید دانست که برای هر نظامی چنینحوادثی پیش میآید و در هرحال، این امر، نباید عیب اسلام شناخته شود.
ما در اینجا نخست از مبادی و اصول آن بحث میکنیم و آنگاه در قابلیت اجراء آنها سخن خواهیم گفت و در هر دو مرحله، شواهد گرانبهایی را مییابیم که عقیده ما را تأیید میکند که اسلام نظام بینظیری بوده و دارای مزایای زیادی است که در هیچ نظام دیگری در روی زمین، دیده نمیشود و آنچه در زمان ابوبکر و عمر و علی و عمربن عبدالعزیز اجرا شد، در صورتوجود شرایط مساعد برای همیشه قابل اجرا است.
ما در اینجا از شرایط و موقعیتهای سیاسی که موفقیت اجرایی اسلام را تضمین میکند، سخن نمیگوییم، بلکه در اسلام ازنظر روانی و «پسیکولوژی» بحث میکنیم. پس آنچه اکنون از نظر ما اهمیت دارد، این است که اسلام از ناحیه روانی وپسیکولوژی قابلیت اجراء عملی را ـ هر وقت اراده کنند که آن را اجراء نمایند ـ دارا است...
این اصول، که یکبار در تاریخ اجرا شد و میتوان بار دیگر هم آن را اجرا نمود، هنگامی که اجرا شود، هر فرد مسلمانی چنیناحساس خواهد کرد که قوانینی که از آسمان نازل شده است، هرگز به مصالح و منافع یک فرد تعدی نمیکند و آن را به ناحق بهدیگری واگذار نمینماید. و باز احساس میکند که مأمور اجراء این قوانین، حفظ دستگاه حکومت نیست، بلکه هر فردمسلمانی، در اجراء این قوانین دارای مسئولیت است، همان طوری که رسول خدا میفرماید: «کلکم راع و کلکم مسئول عنرعیته: همه شما نگهبان و مسئول یکدیگر هستید» و نیز میگوید: «اگر هریک از شما منکر و خلافی دید، باید آن را بدستخود دیگرگون کند، و اگر کسی نتوانست با زبانش، و اگر نتوانست، در دلش نسبت به آن بیزار باشد و این پایینترین مراتبایمان است» و نیز میفرماید: «بزرگترین جهادها، سخن حقی است که نزد فرمانروای ستمکار گفته شود».
فرد مسلمان، هنگامیکه به این عدالت مطلق، عدالتی که شامل حاکم و محکوم، زمامدار و توده مردم میشود و همه آنان رادر برابر قانون واحدی که از طرف خدا نازل شده، خاضع و مطیع میگرداند، و اطمینان و اعتماد پیدا میکند، قهراً چنینقانونی را دوست میدارد و از آن دفاع میکند و حدود آن را نمیشکند.
گذشته از اینها، اسلام کار نظم جامعه را تنها به عهده قوانین میگذارد، بلکه قوانین در اسلام فقط مسئول حداقل نظم است، به مقداری که زندگی بدون آن ممکن نیست و یا بدون آن جامعه دچار هرج و مرج شده و آرامش و موجودیتی برای جامعهباقی نمیماند.
در نظر اسلام، زندگی نباید در این مرحله پست متوقف بماند، در بشریت یک رغبت و تمایل همیشگی به تکامل و ترقّیوجود دارد. او میخواهد میدانهای تازهای از معرفت را طی کند و به مدارج و مراحل نوینی از ترقّی و تکامل برسد، اگرانسانیت دائماً در حداقل توقف کند، نخواهد توانست به این مراحل تقدم و ترقّی، نائل گردد.
اسلام همان طوری که فطرت انسانیت را رعایت میکند و تمایلات و شهوات جسمانی او را واپس نمیزند و احساس اینانگیزهها را بر انسان حرام نمیکند و با آن، تا حدودی همراهی مینماید، همانطور فطرت و تمایل دائمی انسانیت را بهجنبش و ترقّی نیز، رعایت میکند و وسایلی که وی را در راه این هدف بزرگ کمک میکند، فراهم و آماده مینماید و بدینترتیب دو جنبه زندگی انسان را تحقق میبخشد و میان آن دو موازنه برقرار میکند، بلکه آنها را با هم پیوند میدهد تا در پایانکار، بهصورت «امر واحدی» در بیایند و از این راه، هر دو هدف بدست بیاید.