کمونیسم و داروینیسم
در دو فصل پیش گفتیم که فروید در نظریاتش تحت تأثیر داروین قرارگرفته و افکار داروین را درباره موجودات زنده بهروانکاوی و روانشناسی منتقل نموده است. و اکنون میگوییم: کمونیستها نیز در موارد بسیاری تحت تأثیر او قرارگرفتهاند. حتی میتوان گفت که آنان همان افکار و نظرات مربوط به علم حیوانشناسی را به عالم اقتصاد وعلمالاجتماع نیز منتقل کردهاند و حساسترین فرازهایی که در آنها بیش از چیز دیگر، تحت تأثیر داروین قرارگرفتهاند، سه مورد اصلی زیر است:
١- عقیده به طبیعت، بهجای عقیده به خدا.
٢- عقیده به اینکه موجودات زنده در تطور و تکامل خود، راه قطعی و مسلمی را طی میکنند که از شرایط محیط مادیپدید میآید.
و همه مبارزات و کوششهای موجودات، برای این است که خود را با شرایط محیط همآهنگ و سازگار کنند. و در سیراین تطور و تکامل پارهای از اعضاء و یا وظایف مخصوص، منقرض میشوند چون با شرایط محیط سازگار نیستند و درمقابل اعضاء و وظایف تازهای بهجای آنها پدید میآید که پیچیدهتر از اعضاء اولی است، ولی موجودات زنده در اینتکامل از خود ارادهای ندارند. و این سیری است که خواه و ناخواه از خارج بر او تحمیل و لازم شده است. و اینموجودات نمیتوانند که بر سرعت این سیر حتمی بیفزایند، یا آن را کند نمایند و یا آنرا از مجرای خود بازگردانند، آنهااموری است که به طبیعت مربوط است!.
کمونیستها این نظریه را به طور کامل و دربست با تحول اقتصادی و اجتماعی تطبیق کردهاند و پنداشتهاند نتایجی کهبدست میآورند صحیح است چون پایهای را که این نتایج بر آن نهاده شده، صحیح پنداشتهاند.
٣- به انسان فقط با یک نظر مادی حیوانی مینگرند. نظری که همه جنبههای روحی و نمونههای برجسته فضایل راانکار میکند و فقط به عالم جسم و حدود آن و واقعیتهایی که تنها حواس بدان راه مییابند معتقداند، موقعیت آناندر این باره، همان موقعیت قسمتهای دیگر غرب مادی است. و از این جهت باید کمونیسم را آخرین مرحله تمدنمادی اروپا و غرب دانست. و بر خلاف آنچه که مبلغین این مرام در شرق و غرب قلمداد میکنند، چیز تازهای نیست.