انسان بین مادیگری و اسلام

فهرست کتاب

ملاحظه‌ فرمودید؟

ملاحظه‌ فرمودید؟

می‌گویند: من‌ خبر حزن‌آوری‌ را شنیدم‌ و در اثر آن‌ گریستم‌ و از آن‌ عاطفه‌ حزن‌ و اندوه‌ پدید آمد، پس‌ حزن‌ و اندوه‌ ازگریه‌ پدیده‌ آمد، یعنی‌ از یک‌ حرکت‌ جسمانی‌! و مطلب‌ برعکس‌ نیست‌ که‌ نخست‌ انسان‌ محزون‌ شود و در اثر آن‌اشکهایش‌ سرازیر گردد، همان‌طوری‌ که‌ بندگان‌ عاقل‌ خدا می‌گویند.

می‌گویند: من‌ شیر را دیدم‌ و راه‌ فرار را پیش‌ گرفتم‌ و از این‌ حرکت‌ ترس‌ بوجود آمد، نه‌ اینکه‌ من‌ نخست‌ ترسیدم‌ وآنگاه‌ فرار کردم‌!...

تصور نکنید که‌ می‌خواهیم‌ این‌ سخن‌ را به‌ آنان‌ نسبت‌ داده‌ بر آنها ستمی‌ روا داریم‌، این‌ پیشوای‌ آنان‌ ویلیام‌ جمس[٤٠]‌ است‌ که‌ می‌گوید: «ما عادتاً درباره‌ عواطف‌ چنین‌ می‌اندیشیم‌ که‌ ادراک‌ عقلی‌ درباره‌ چیزی‌، حالت‌ وجدانی‌ و روحی‌خاصی‌ را برمی‌انگیزاند که‌ ما آن‌را عاطفه‌ می‌نامیم‌ و هر تغییر جسمانی‌ نیز از همین‌ عاطفه‌ پدید می‌آید، ولی‌ عقیده‌ من‌درست‌ برعکس‌ این‌ است‌، یعنی‌ تغییرات‌ جسمانی‌ بلافاصله‌ بدنبال‌ ادراک‌ مؤثر پدید می‌آید و احساسی‌ که‌ عاطفه‌می‌نامیم‌، در نتیجه‌ این‌ تغییرات‌ جسمی‌ پدیدار می‌شود»[٤١]. بنابراین‌ بیان‌، روان‌ از جسم‌ سرچشمه‌ می‌گیرد و عکس‌مطلب‌ درست‌ نیست‌!.

اگر می‌گفتند که‌ در اینجا، در داخل‌ وجود و ذات‌ انسانی‌، یک‌ حلقه‌ اتصال‌ دائمی‌ میان‌ جسم‌ و روح‌ موجود است‌ وجسم‌ در روح‌ و روح‌ در جسم‌ اثر می‌گذارد و فقط‌ اندازه‌ تأثیر هر کدام‌ در دیگری‌ بر حسب‌ نوع‌ احساس‌ و ریشه‌ ونتیجه‌، مختلف‌ است‌ و از این‌ رو گاهی‌ جسم‌ غلبه‌ می‌کند و هنگامی‌ هم‌ روح‌ چیره‌ می‌شود و یا یکی‌ از این‌ دو ریشه‌ وپایه‌ شعور می‌گیرد... اگر این‌ سخن‌ را می‌گفتند به‌ حقیقت‌ نزدیک‌تر بودند!.

گرسنگی‌ مثلاً یک‌ حرکت‌ جسمانی‌ خالص‌ است‌ که‌ مشاعر و احساسات‌ روانی‌ و عقلی‌ منتهی‌ می‌شود.

تمایل‌ به‌ تعلم‌ و فراگرفتن‌ علوم‌ یک‌ حرکت‌ روانی‌ خالص‌ (یا روانی‌ و عقلی‌) است‌ که‌ منجر به‌ تأثیرات‌ جسمانی‌می‌شود.

در میان‌ این‌ دو دسته‌ احساسات‌ و مشاعر بسیاری‌ است‌ که‌ جسم‌ و روح‌ با نسبت‌های‌ مختلفی‌ در هر بار در آن‌ شرکت‌دارند، در هر حال‌ عالی‌ترین‌ و راقی‌ترین‌ جنبه‌های‌ انسانی‌ که‌ از همه‌ به‌ شناسایی‌ و تسجیل‌ و ضبط‌ شایسته‌تر است‌، بعد از همه‌ اینها باقی‌ می‌ماند... جنبه‌ای‌ که‌ بطور مطلق‌ در محیط‌ جسم‌ محدود نمی‌شود: یعنی‌ جنبه‌ روحی‌ انسان‌.

این‌ جنبه‌ای‌ است‌ که‌ آزمایشگاه‌ نمی‌تواند به‌ بررسی‌ آن‌ بپردازد چون‌ حواس‌ ظاهری‌ از درک‌ آن‌ عاجز است‌ و از این‌جهت‌ است‌ نسبت‌ به‌ آزمایشگاه‌ و در محیط‌ آن‌، خرافه‌ای‌ تلقی‌ می‌شود. به‌ تمام‌ معنی‌ مانند عقیده‌ بوجود خدا، که‌خاضع‌ آزمایش‌ و تجربه‌ نمی‌شود.

با اینکه‌ وجود تله‌ پاتی‌ و آثار آن‌، که‌ از معجزات‌ درخشان‌ روح‌ است‌، اثبات‌ شده‌ و به‌صورت‌ یک‌ حقیقت‌ علمی‌درآمده‌ است‌، ولی‌ تجربی‌ها همچنان‌ در عناد خویش‌ در انکار روح‌ باقی‌ هستند و بیهوده‌ می‌کوشند که‌ آن‌ را به‌ طریقی‌مادی‌ که‌ با نظریات‌ «واقعی»‌! آنان‌ تطبیق‌ و توافق‌ نماید، توجیه‌ و تفسیر کنند[٤٢].

باقی‌ می‌ماند خواب‌های‌ الهامی‌، ما پیش‌ از این‌، عقیده‌ فروید را در این‌باره‌ یادآور شده‌ و حدود پیچیدگی‌ و ابهام‌ آن‌ وکوششهای‌ بیهوده‌ وی‌ را برای‌ رسیدن‌ به‌ نتایج‌ بی‌اساس‌ و نادرست‌، بیان‌ کرده‌ایم‌.

تجربی‌ها صحت‌ این‌ خوابها را شدیدتر از فروید انکار می‌کنند، اگر فروید در این‌باره‌ می‌گوید که‌ این‌ خوابها در میدان‌تطبیق‌ محدوداند، تجربی‌ها در آغاز، وجود آنها را انکار کرده‌ و با دیده‌ استهزاء و تمسخر بدان‌ می‌نگرند!.

پیداست‌ که‌ خوابهای‌ الهامی‌ نمی‌تواند داخل‌ آزمایشگاه‌ شود، چون‌ در آن‌ یک‌ عنصر غیبی‌ و نهانی‌ وجود دارد که‌حواس‌ ظاهری‌ ادراکش‌ نمی‌کند.

پس‌ آن‌ راز و سری‌ که‌ انسان‌ بدان‌ وسیله‌ از غیب‌ و نهانی‌ها آگاه‌ می‌شود و چیزهایی‌ را که‌ هنوز اتّفاق‌ نیافتاده‌ (گاهی‌بطور رمز و اشاره‌ و هنگامی‌ بطور تفصیل‌ مشاهده‌ می‌کند و همه‌ تفصیلات‌ آن‌را گاهی‌ بطور دقیق‌ می‌بیند) چیست‌؟

این‌ از اسرار بزرگ‌ آفریدگار است‌ که‌ هنوز بر آنان‌ آشکار نشده‌ است‌.

به‌ جای‌ اینکه‌ تجربی‌ها ناتوانی‌ خود را در فهم‌ و درک‌ این‌ اسرار بدلیل‌ اینکه‌ وسایل‌ آنها بدان‌ نمی‌رسد اعلام‌ نمایند، باجرئت‌ شگفتی‌! با انکار وجود آن‌، خود را آسوده‌ کرده‌اند و البته‌ فقط‌ به‌ این‌ دلیل‌ که‌ نمی‌توانند آن‌را از راه‌ تجربه‌ اثبات‌کنند!...

اینها حقایق‌ مسلم‌ و ثابتی‌ است‌ که‌ انسان‌ هنگامی‌ که‌ از قیود تنگ‌ و محدود ماده‌ آسوده‌ شود و بصیرت‌ خویش‌ را دربرابر این‌ هستی‌ پهناور بگشاید و با نظری‌ وسیع‌ و همراه‌ ایمان‌، به‌ همه‌ نیروهایی‌ که‌ در هستی‌ ذخیره‌ شده‌ در آن‌ تدبرکند. قطعاً آن‌را درک‌ خواهد نمود و در زندگی‌ انسان‌ پدیده‌های‌ عجیبی‌ خواهد یافت‌ که‌ نمی‌توان‌ آن‌را جز با فرض‌وجود روح‌، تفسیر نمود.

[٤٠]- ویلیام‌ جمس‌ William James آمریکایی‌ بنیانگذار یا شکل‌ دهنده‌ فلسفه‌ پراگماتیسم‌ است‌ و اجمالی‌ از معتقدات‌ وی‌ و همچنین‌ راه‌ و روش‌ مکتب‌ به‌اصطلاح‌ فلسفی‌ جدید او، در رساله‌ای‌ تحت‌ عنوان‌ «نظری‌ به‌ فلسفه‌ پراگماتیسم‌» از طرف‌ مترجم‌ مورد بررسی‌ و تجزیه‌ و تحلیل‌ قرارگرفته‌ و در مجله‌ «مکتب‌اسلام‌» منتشر شده‌ است‌. (خسروشاهی‌).

[٤١]- در کتاب‌ Lo Theorie L, emotion صفحة‌ ٦٠.

[٤٢]- رجوع‌ کنید به‌ فصل‌ اول‌ و دوم‌ این‌ کتاب‌ درباره‌ «مسیحیت‌ و فرویدیسم‌».