بدبختی بزرگ مادیگری
علاوه بر این، بدبختی بزرگ در مذهب مادی این است که همه خواستههای انسان را به غذا و لباس و اشباع تمایلجنسی [٥١] محدود میداند و همه امور دیگر، مخصوصاً عقیده را مهمل و بیهوده پنداشته آنها را اشیاء درجه دوم وغیرقابل اهمیت میداند که اگر دولت و یا هر نظام اجتماعی بدان توجّه و التفات نکنند، ضرری بدان متوجّه نخواهدشد. البته در صورتی که بدان مطالب «اساسی» (امور اقتصادی و جنسی) خللی وارد نسازند!.
شک نیست که این امور از ضروریاتی هستند که بدون آنها زندگی میسر نیست و هر نظامی که حق توجّه و کوشش را دراین باره مبذول ندارد، نظام فلج و فاسدی است، حالا معنویاتی که در افکار آن مردم است، هرچه بخواهد باشد، زیرامعنویات چیز مقصود بالذاتی نیست، بلکه مقصود از آنها این است که زندگی را در روی زمین به صورت با فضیلت تر وبرجسته تری تنظیم نماید و در صورتی که این وظیفه اصلی را به هیچوجه برای افراد جامعه و نسلهای انسان انجامندهد، هرگز شایسته زندگی و بقاء و هستی نخواهد بود.
ولی خواستههای انسان را در تمنیات مادی فقط محدود کردن از جهت دیگر نقص بزرگی است که انسان را از اوجاعلا، به سطح احتیاجات مادی و پستی حیوانیت، فرود میآورد.
اگر حاجات مادی و جسمانی انسان قبل از هر چیز، برای اشباع سربرمیآوردند! معنای آن این نیست که تمام وجودانسان به این نیازمندیها منتهی شود و همین تمنیات و خواستهها فقط شایسته اشباع باشند و در نتیجه هر نظام و یا طرزفکر جسمانی که مقصد خود را غیر از این احتیاجات قرار دهد، نظامی فاسد باشد و دیگر نظم و عدالت مادی واقتصادی که میان رنجبران و دیگران نشر میدهد، هرچه بوده و به هر میزانی باشد، فرق نکند.
واقعیت انسان از این تنگنای محدودی که ماتریالیستها میخواهند وی را در آن محدود و محبوس کنند، وسیعتر وبیشتر است.
آنچه در روی زمین، در میدانهای مادی و فکری و شعور و احساس پدید آمده و میآید، فرآوردههای انسانی اصیل وحاکی از یک نیازمندی روانی ریشهداری است. هنر و عقیده و نمونههای برجسته اخلاقی و تمایلات قهرمانی ودورپردازیهای روح و اتومبیلهای مجلل و هواپیماهایی که در فضا به حرکت میآیند و وسایل دفاعی و کارگاه و تولیدغذا و پوشاک، در این خصوص همه با هم برابرند.
اختراع آلات و اسباب و دست یافتن بر تولیدات بزرگ، از نظر ماهیت و دلالت از راه یافتن به عقیده و راهنمایی شدنبه خدا، مهمتر و عظیمتر نیست، همه اینها دلیل بر عظمت مخلوق انسانی و ارتقاء و تعالی وی از سطح حیوانیتاست.
بلکه راهیافتن به خدا در دلالت بر رفعت مقام انسان و اشراق روح و وسعت آفاق آن و اینکه انسان مانند حیوان در عالمماده و مدرکات حواس محدود نیست، بزرگتر و مهمتر است.
بهترین و کاملترین نظام آن است که انسان را در مجموعهاش مینگرد، خواستههای جسمانیش را مهمل نمیگذارد وتمنیات روحی او را هم به دلیل اینکه از ضروریات زندگی نیست انکار نمیکند و آن را به حال خود نمیگذارد، تا هرطوری که بخواهد پیش آید! و یک گیاه شیطانی از آن بروید.
آنها میگویند اوضاع جامعه جز در صورتی که بر یک پایه اقتصادی ریشهداری بنیانگذاری شود، برقرار نمیماند و اینسخن درستی است که در آن بحثی نیست، ولی این مطلب قدرت کشیدن بار دلالتی را که میخواهند بر گرده آنبگذارند، ندارد.
نهایت چیزی که از آن بدست میآید این است که اگر بخواهید بنا و ساختمان زیبایی بسازید، باید پایه و اساس آن رامحکم نمایید و گرنه ساختمان، با تمام انواع زیبایی و هنری که در آن بکار رفته در هم خواهد شکست، ولی چهحماقتی است اینکه میگویند که بر عهده ما جز این نیست که بنا را بر پایهای استوار و محکم برقرار کنیم و آنگاه بنا وساختمان به خودی خود پایان خواهد پذیرفت؟!.
بنیانگذاری پایههای اقتصادی، درست آنچنان که کمونیستها با کوتهنظری، میپندارند، یک هدف و مقصد اساسی وذاتی نیست، بلکه وسیلهای برای برقراری جامعه براساس انسانیت بلند پایه میباشد. مقصد اساسی و مهم آن ایناست که فضای مساعد و شایستهای برای ترقّی و ارتقاء فلسفی و فکری و روحی انسانی، به معنی عام و گسترده آن، بوجود بیاورد.
ولی بدون کوشش مثبتی که ارواح و نفوس را بالا ببرد، این منظور را تأمین نخواهد کرد.
اگر نظام کمونیسم به پندار دوستانش، منتهی به خواستههای جسم و یا برقرار نمودن حکومتی جهانی بر همین اساسمیشود، حدود و میدان خویش را با دست خود محدود میکند و از همین طریق دیر یا زود، به فنا و نیستی منتهیخواهد شد.
[٥١]- اینها مطالبی است که کارل مارکس در مانیفست بیان میکند و آن را «The Thrsee Satisfactions» نامیده است.