تضاد مصلحتآمیز و مفسدهبرانگیز
امور جنسی از این نظر مسأله ایجاد کرده که در یک لحظه هم برای انسان ضرورت دارد و هم زیان.
زیرا از سویی ادامه رشته حیات وابسته به اینست که در میان ابنای بشر این امر بهگونه مداوم صورت گیرد. از این روهمه باید نیرویی داشته باشند که چون در برابر جنس مخالف قرار گرفتند، چنان تحریک شوند که خود موجبات تولیدمثل را فراهم آورند.
ولی از سوی دیگر، اگر انسان بخواهد به انگیزش نیرومند غریزه جنسی همیشه پاسخ بدهد، مانند حیوان به مرتبهنازلی سقوط میکند. چه در این صورت نتیجه آن میشود که فعالیت غریزی و ضروریات جسمانی جایگزین افکارعالی گردیده، نگذارد که آدمی به شئون جاوید انسانیت و اشتغالهای ارزشمند بپردازد. این وضع، جامعه را ویران وپایههای تمدن اقوام را متلاشی میکند و سپس همهچیز، رو به نابودی میرود.
ایجاد تعادل میان این دو حالت متضاد در زندگی انسان کاری بسیار دشوار مینماید.
در دنیای حیوانات، غریزه زمان فعالیتهای جنسی را معین میگرداند و پس از آنکه کار خاتمه یافت و تخم نسل آیندهدر شکم ماده مستقر گردید، نر و ماده از هم جدا میشوند، این جدایی به اراده خود حیوان نیست، بلکه حاکی از نبودنتمایل جنسی در نهاد او میباشد.
اما انسان در محدودیت غریزه نیست و همیشه میتواند به امور جنسی بپردازد. ولی از آنجا که نباید کار جهانبیحساب و کتاب باشد بر اثر این آزادی، مشکلات فراوانی پیش میآید که انسان سرانجام خود را مجبور میبیند کهباید مشاعر جنسی خود را تنظیم کند. بدینوسیله تأمین نسل بوقوع پیوسته، از ناحیه طغیان شهوت به فرد و جامعهزیان وارد نمیآید.
انسان هر اندازه در تعدیل و کنترل غریزه جنسی تواناتر باشد، در نردبان تکامل گامهای رساتری برمیدارد. چه بشر بافرورفتن در لذاید جنسی از سایر هدفهای زندگی باز میماند.
از سوی دیگر، تعطیل غریزه جنسی نیز به رسم مقدسمآبی و کنارهگیری از دنیا، موجب تکامل انسان نمیگردد، چه بااین عمل علاوه بر آنکه بار مشقتآوری برخود تحمیل میکند و تمایلاتش به واپسزدگی میگرایند، موضوع نسل نیزکه یکی از هدفهای مهم زندگیست، متوقف میگردد.
بنابراین، تکامل واقعی انسان هنگامی شروع میشود که میان انگیزههای متضاد و خواستهای گوناگون او تعادل وهماهنگی ایجاد شود.