انسان بین مادیگری و اسلام

فهرست کتاب

بنابراین‌، روش‌ اسلام‌، یک‌ روش‌ غیر عادلانه‌ و تکلیف‌ و تحمیل‌ غیرمنطقی‌ نیست‌.

بنابراین‌، روش‌ اسلام‌، یک‌ روش‌ غیر عادلانه‌ و تکلیف‌ و تحمیل‌ غیرمنطقی‌ نیست‌.

پیدایش‌ وجدان‌

همراه‌ نیروی‌ اراده‌ «بازدارنده‌» وجدان‌ پدید می‌آید...

این‌ وجدان‌، یک‌ قدرت‌ سود طلب‌ مانند «من‌ برتر» نیست‌ که‌ فروید ترسیم‌ می‌کند و هدف‌ آن‌ «حمایت‌» از فرد در مقابل‌ فشارجامعه‌ است‌، فشاری‌ که‌ می‌خواهد فرد را وادار به‌ اطاعت‌ از دستورا و مقررات‌ خود کند و این‌ عامل‌ فشار به‌ نظر فروید.نخست‌ در وجود پدر و بعد در وجود خدا مجسم‌ می‌شود!.

آری‌ وجدانی‌ که‌ از قدرت‌ اراده‌ بوجود می‌آید، چنین‌ وجدانی‌ نیست‌ زیرا زائیده‌ «کین‌» و دشمنی‌ سرکش‌ نیست‌ که‌ به‌ عقیده‌فروید روح‌ بشر در مقابل‌ هر چیز، حتی‌ کسان‌ مورد علاقه‌ از خود نشان‌ می‌دهد. و همین‌ که‌ از خفای‌ ضمیر پنهان‌ بیرون‌ می‌آیدبا مانع‌ برخورد می‌کند و در نتیجه‌ فرد احساس‌ می‌کند که‌ این‌ کراهت‌ نهفته‌ نمی‌بایست‌ آشکار شود، (فروید نمی‌گوید که‌اولین‌بار انسان‌ تحت‌ تأثیر چه‌ عامل‌ و به‌ چه‌ دلیلی‌ احساس‌ کرد که‌ فلان‌ عمل‌ او مجاز نبوده‌ است‌؟... فروید درحقیقت‌ ازاعتراف‌ به‌ ریشه‌ و تخم‌ اصلی‌ رشد اخلاقی‌ فرار می‌کند).

به‌ نظر فروید، کراهت‌ و نفرت‌ ذاتی‌ آدمی‌ نسبت‌ به‌ اشیاء و برخورد آن‌ به‌ مانع‌ سبب‌ تغییر شکل‌ دادن‌ آن‌ می‌شود و به‌صورت‌مهر و علاقه‌ و تظاهر به‌ محبت‌ و عشق‌ به‌ دیگران‌ و عشق‌ به‌ نیکی‌ و خیر نمودار می‌شود!!.

وجدانی‌ که‌ از آن‌ گفتگو می‌کنیم‌ وجدان‌ مورد علاقه‌ و توجّه‌ فروید نیست‌. بلکه‌ این‌ وجدان‌، که‌ از آن‌ سخن‌ می‌گوییم‌، یک‌وجدان‌ اخلاقی‌ بیدار است‌ که‌ با روح‌ سازش‌ پیدا می‌کند و همیشه‌ می‌کوشد تا او را متوجّه‌ هدف‌های‌ ارزنده‌ و والای‌ زندگی‌بنماید و آگاه‌ کند که‌ انسان‌ نباید فقط‌ برای‌ خودش‌ زندگی‌ کند و تنها مانند حیوان‌، بَرده‌ شهوات‌ خویش‌ باشد.

اگر گاهی‌ وجدان‌ دست‌ به‌ عصا می‌برد! و اقدام‌ به‌ ایجاد ضربه‌هایی‌ می‌کند، یعنی‌ به‌ شدت‌ عمل‌ در برابر خلاف‌ متوسل‌می‌شود، تا وقتی‌ که‌ این‌ عمل‌ در خفای‌ ضمیر آشکار انجام‌ می‌شود و تا هنگامی‌ که - براساس‌ روش‌ اسلام - به‌ واپس‌زدن‌ وسرکوبی‌ امیال‌ نمی‌پردازد و در میدان‌ ضمیر آشکار به‌ تنظیم‌ و کنترل‌ آن‌ می‌پردازد، چیز مضر و خطرناکی‌ نخواهد بود، بلکه‌اگر رشدوجدان‌ در روح‌ کودک‌ از راه‌ ناخودآگانه‌، یعنی‌ از طریق‌ تقلید از شخصیت‌ پدر و پیروی‌ ناخودآگانه‌ از او (کودک‌می‌کوشد حتی‌الامکان‌ به‌ شکل‌ پدر خودنمایی‌ کند) ایجاد گردد، باز هم‌ چیز مضری‌ نخواهد بود، البته‌ تا هنگامی‌ که‌ محرمات‌براساس‌ تعلیمات‌ اسلامی‌ و بصورت‌ دستورات‌ آگاهانه‌ و دارای‌ هدف‌های‌ درک‌ شده‌ و معقولی‌ باشد و تا هنگامی‌ که‌ عمل‌«بازداری‌» و تحریم‌، متوجّه‌ ریشه‌ اصلی‌ تمایلات‌ نگردد و فقط‌ متوجّه‌ کیفیت‌ و طریق‌ اجراء آن‌ نشود.

اسلام‌ برای‌ تربیت‌ این‌ وجدان‌، از آغاز کودکی‌، اهتمام‌ و کوشش‌ زیادی‌ مبذول‌ می‌دارد و اصول‌ تهذیب‌ نفس‌ و ارتقاء مشاعررا براساس‌« دوگانگی‌ و جدایی‌ را در او به‌ ودیعه‌ می‌گذارد، یعنی‌ برای‌ انسان‌ در داخل‌ روان‌ وی‌ نگهبانی‌ برقرار می‌کند که‌بازرس‌ اعمال‌ او است‌، این‌ قدرت‌ روانی‌، او را از آزار به‌ دیگران‌ و تعدی‌ به‌ حقوق‌ افراد، حتی‌ کسانی‌ که‌ مورد علاقه‌ اونیستند، باز می‌دارد: ﴿وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنَ‍َٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰ [المائدة: ٨]. «دشمنی‌ مردمی‌، شمارا وادار به‌عدالت‌ شکنی‌ نکند، عدالت‌ کنید که‌ به‌ تقوی‌ نزدیک‌تر است‌».

و در این‌ مرحله‌، تا آنجا پیش‌ می‌رود که‌ حتی‌ از تعدی‌ با زبان‌ نسبت‌ به‌ دیگران‌ هم‌ منع‌ می‌کند و می‌گوید: ﴿وَلَا تَلۡمِزُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ [الحجرات: ١١]. «از همدیگر بدگویی‌ مکنید».

براساس‌ این‌ دستورات‌، کسی‌ حق‌ ندارد دیگران‌ را به‌ باد استهزاء بگیرد. زیرا ممکن‌ است‌ آنها از ایشان‌ بهتر باشند: ﴿ْلَا يَسۡخَرۡ قَوۡمٞ مِّن قَوۡمٍ عَسَىٰٓ أَن يَكُونُواْ خَيۡرٗا مِّنۡهُمۡ وَلَا نِسَآءٞ مِّن نِّسَآءٍ عَسَىٰٓ أَن يَكُنَّ خَيۡرٗا مِّنۡهُنَّ [الحجرات: ١١]. «مردمی‌ مردم‌ دیگر را مسخره‌ نکنند، چه‌ممکن‌ است‌ آنها از ایشان‌ بهتر باشند و همچنین‌ زنان‌ همدیگر را مسخره‌ نکنند، زیرا ممکن‌ است‌ آنها از ایشان‌ بهتر باشند».

این‌ دستور مربوط‌ به‌ برخورد اجتماعی‌ افراد نسبت‌ به‌ یکدیگر است‌ و در خصوص‌: «غیبت‌» و بدگویی‌ در پشت‌ سر نیز دستوراکیدی‌ صادر کرده‌ است‌: ﴿وَلَا يَغۡتَب بَّعۡضُكُم بَعۡضًاۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمۡ أَن يَأۡكُلَ لَحۡمَ أَخِيهِ مَيۡتٗا فَكَرِهۡتُمُوهُ [الحجرات: ١٢]. از همدیگر غیب‌ نکنید، آیا دوست‌ دارید که‌ گوشت‌ برادرتان‌ را بخورید در حالی‌که‌ او مرده‌ است‌؟ مسلماً از این‌ کار بدتان‌ می‌آید.

و نیز از عمل‌ تجسس‌ و جستجو از اوضاع‌ مردم‌، برای‌ اینگونه‌ مقاصد آلوده‌ جلوگیری‌ می‌کند.

اسلام‌ می‌خواهد روابط‌ و علاقه‌ میان‌ مردم‌ براساس‌ محبت‌ و دوستی‌ پی‌ریزی‌ شود و دستور می‌دهد که‌: «برای‌ برادرت‌ چیزی‌را بخواه‌ که‌ برای‌ خود می‌خواهی‌» و نیز می‌گوید: «افراد مؤمن‌ نسبت‌ به‌ یکدیگر مانند اجزاء بهم‌ پیوسته‌ یک‌ بناء هستند که‌همدیگر را نگاه‌ می‌دارند» و: «مثل‌ افراد با ایمان‌ در محبت‌ و دوستی‌ دو طرفه‌ آنان‌ نسبت‌ به‌ همدیگر و در بهم‌پیوستگی‌ وارتباط‌، مثل‌ بدنی‌ است‌ که‌ اگر عضوی‌ ناراحت‌ و دردناک‌ شود، سایر اعضاء بدن‌ نیز با او همدردی‌ می‌کنند و در حالت‌ درد ویا سوزش‌ عضوی‌، همه‌ اعضاء در آتش‌ تب‌ و درد می‌سوزند و از آرامش‌ و خواب‌ باز می‌مانند.

اسلام‌ به‌ صراحت‌ اعلام‌ می‌کند که‌: «مردم‌ تا هنگامی‌که‌ با هم‌ تعاون‌ و همکاری‌ دارند، در نیکی‌ بسر خواهند برد».

همه‌ این‌ دستورات‌ اسلامی‌، براساس‌ یک‌ فکر کلی‌ است‌، یعنی‌ وحدت‌ و یگانگی‌ انسانیت‌ و شرکت‌ همه‌ مردم‌ در مزایای‌انسانی‌: «مردم‌، همه‌ با هم‌ مانند دندانه‌های‌ شانه‌، برابرند»، بنابراین‌ هیچ‌ فردی‌، هر که‌ باشد، حق‌ تعدی‌ بر فرد دیگر ندارد.

آری‌ تعلیمات‌ اسلام‌ بر این‌ پایه‌ متکی‌ است‌ که‌ محبت‌ و همکاری‌، تنها راه‌ منحصر بفرد تحقق‌ بخشیدن‌ به‌ هدف‌های‌ برجسته‌زندگی‌ است‌، هدف‌هایی‌ که‌ اگر وسیله‌ رشد و پرورش‌ فراهم‌ شود از ضمیر و روح‌ فرد خواهد روئید.

اسلام‌ نخست‌ به‌ تربیت‌ و پرورش‌ وجدان‌ می‌پردازد و پس‌ از طی‌ این‌ مرحله‌، اجراء احکام‌ و طی‌ کردن‌ خط‌ سیرها را به‌ عهده‌وجدان‌ واگذار می‌کند و جز در موارد نادر و استثنایی‌، اجراء آن‌ را به‌ عهده‌ قانون‌ نمی‌گذارد، زیرا حدود بازداری‌ و قدرت‌ تأثیرقانون‌، فقط‌ منحصر به‌ فضای‌ خارج‌ است‌ و در داخل‌ روان‌ فرد، تأثیری‌ بجا نمی‌گذارد.

اسلام‌ بر همه‌ زوایای‌ روح‌ بشر آگاه‌ است‌ (همه‌ ادیان‌ الهی‌ با تفاوت‌ حدود وروش‌هایشان‌ از این‌ مزیت‌ برخوردارند) و از این‌رومی‌داند که‌ امتناع‌ و بازداری‌ از داخل‌ روان‌ و تحت‌ تأثیر وجدان‌ و بازرس‌ اخلاقی‌ و دینی‌، دارای‌ تضمین‌ بیشتری‌ است‌ و از این‌راه‌ بهتر می‌توان‌ به‌ هدف‌ رسید و این‌ بازرس‌ بیدار، همراه‌ انسان‌ و در اعماق‌ روح‌ وی‌ موجود است‌ و بر خُرده‌کاریها وپنهانی‌های‌ او آگاه‌ است‌، ولی‌ حدود فعالیت‌ قانون‌ تنها در خارج‌ بوده‌ و دارای‌ تأثیر وسایل‌ محدودی‌ است‌.

معنی‌ این‌ سخنان‌ این‌ نیست‌ که‌ من‌ می‌پندارم‌ همه‌ مردم‌ در سایه‌ اسلام‌ بصورت‌ فرشته‌های‌ پاکی‌ خواهند درآمد هرگز!... ولی‌من‌ می‌گویم‌: انسان‌ در سایه‌ اسلام‌ حقیقی‌، به‌ مراتب‌ پاکیزه‌تر از حدی‌ می‌شود که‌ در هر نظام‌ دیگری‌ رسیدن‌ بدان‌ ممکن‌است‌.

من‌ وقتی‌ این‌ سخن‌ را می‌گویم‌، نه‌ در دریای‌ خیال‌ فرو می‌روم‌ و نه‌ از واقعیت‌ حقایق‌ تاریخی‌ دور می‌شوم‌. ما صدها نمونه‌ ازواقعیت‌های‌ محسوس‌ داریم‌ که‌ نمی‌توانیم‌ همه‌ آنها را در این‌ کتاب‌ یادآور شویم‌.

این‌ نمونه‌های‌ درخشان‌ در صفحات‌ تاریخ‌ و نوشته‌های‌ مسلمانان‌ و حتی‌ در آثار و اعترافات‌ اروپائیان‌ و دشمنان‌ اسلام‌، منعکس‌ است‌ ــ«آری‌ (حق‌) آنست‌ که‌ دشمن‌ به‌ آن‌ گواهی‌ دهد»!.

ما در پایان‌ این‌ بحث‌ پاره‌ای‌ از این‌ نمونه‌ها را گلچین‌ می‌کنیم‌ و آنها را از میان‌ آن‌ همه‌ آثار درخشان‌ انتخاب‌ می‌کنیم‌، تا دلیل‌ برچگونگی‌ معنی‌ روانی‌ ویژه‌ باشد.