برای این موضوع مثالی میآوریم:
جلوگیری از اسراف و زیادهروی در خوردن و نوشیدن یک هدف اجتماعی است، زیرا این عمل توازن جامعه را مختل میکندو منجر به هرج و مرج میشود، چه پارهای از افراد بیش از حدی که احتیاج دارند مصرف میکنند و قطعاً نتیجه این کار، ایناست که افرادی پیدا شوند که به اندازه لازم و حد نیاز و مصرفی خود، مواد غذایی نداشته باشند و وضع تغذیه آنان درستنباشد... و از اینجاست که دلها و قلبها دیگرگون میشود و کینه در افراد محروم پدید میآید و اینگونه حالات، سببمیشود که آنان علیه خوشگذرانان برانگیخته شوند و در نتیجه، سیر کارها آشفته و در هم گردد و فعالیت بشریت ازهدفهای نیک، به راههای شر و فساد کشانیده شود.
بنابراین، مقصود از جلوگیری از اسراف و خوشگذرانی رعایت مصلحت همه افراد است و به اینجا منتهی میشود کهمصارف اضافی را از اسراف کنندگان بگیرند و به افراد گرسنه و محروم بدهند، ولی در عین حال برای مصالح فردی خوداسراف کنندگان نیز ضروری است، همانطوری که قبلاً توضیح دادیم.
شهوت مال در این مورد، بیش از هر چیز، با شهوت غذا همانندی دارد و عامل اجتماعی منع از انبارکردن ثروت، به اندازهایروشن است که نیازی به بیان و توضیح ندارد. زیرا این عمل اگر بدون قید و شرط، آزاد گدشته شود، ریشه و علت همهاضطرابهای اجتماعی است و فردی که شهوت مال او را فراگرفته، آزارش نسبت به جامعه - یعنی بقیه مردم ـ به قدری شدیداست که حدی ندارد و جنایتی را درباره آنان مرتکب میشود که آسمان و زمین آنرا نمیبخشد، زیرا او با خودخواهی افراطیخود ـ با آنکه تنها بوده و یک فرد بیشتر نیست ـ صدها و هزاران نفر را ازحق زندگی مادی و معنوی صحیح محروم میکند، چون زیانهای فقر، فقط محرومیت از ضروریت اصلی زندگی، یعنی غذا و لباس و مسکن مناسب، نیست، بلکه بینوایی وتنگدستی منجر به افساد و خراب کردن ادراکات و احساسات و افکار فرد فقیر میشود و او را از هدفهایی که شایسته انسانانس، بازمیدارد و در نتیجه، یا ذلیل درگاه اغنیاء میشود و خود را در راه شهوات و تمایلات آنان فنا میکند و مانند افرادخودفروش و واسطههای گناه، برای لقمهنانی به هر کاری تن درمیدهد! و یا با زحمت و ناراحتی، فقر را تحمل میکند و کینههمه ثروتمندان را در دل میگیرد و این کینه از نظر انسانیت یک احساس نادرست و ناپاکی است، بعلاوه اضطرابها وناراحتیهای خطرناکی هم در جامعه بوجود میآورد که نتایج سوء آن، تنها گریبانگیر ستمکاران نمیشود، بلکه همه جامعهدچار عواقب شوم آن خواهد شد.
... همه این مطالب صحیح است، بلکه به قدری مطلب مسلم و روشن است که در آغاز کار، این توهم برای انسان پیش میآیدکه قیودی که بر شهوت مال وضع شده است، از آن، هدفی جز مصلحت اجتماع در نظر نیست و برای فرد سودی ندارد بلکهزیانآور است، ولی حقیقت اینست که این قیود براساس نظریه عمومی اسلام در عین حال که حافظ مصالح اجتماعی است، نگهبان مصالح فردی نیز میباشد و نه تنها او را از گرسنگی دائمی نسبت به جمع مال، نجات میدهد، بلکه او را از شورش وطغیان طبقه فقیر و محروم علیه وی و در نتیجه از محرومیت از تمام هستی و گامی از زندگی، نجات میدهد زیرا اینگونهحوادث، در اضطرابهای اجتماعی اتّفاق میافتد و بدین ترتیب مصالح فردی و اجتماعی در یک قانون، همردیف میشوند.
و البته وضع تمایل و شهوت و عیاشی و خوشگذرانی نیز از مطالب بالا روشن میشود، زیرا عیاشی از یک طرف همیشهموجب محرومیت در طرف مقابل میشود، و با این وضع استقرار و آرامش جامعه مختل میگردد، و از طرف دیگر جامعهعیاشان و تنبلها، هرگز راه ارتقاء را پیش نمیگیرد و نمیتواند وسائل نیرومندی را که برای حفظ استقلال و موجودیت خودنیازمند است، به دست آورد و در نتیجه، در معرض بندگی و اسارت اجتماعات نیرومند و فعال دیگر قرار میگیرد.
پس قید و بندی که بر تمایل و شهوت عیاشی قرار گرفته به خاطر مصالح جامعه است، ولی همان طوری که قبلاً بیان کردیم، نتیجه و هدف دیگر آن، مراعات مصالح فردی و حفظ آن است.
و اما محدودیت شهوت جنسی در اسلام، جنبه اجتماعی آن نیز روشن است، زیرا از هرج و مرج جنسی جز اختلاف نسبهاو از هم پاشیدن خانواده و اضطراب عواطف و احساسات مردم، نتیجهدیگری به دست نمیآید، و مهمتر از همه اینکه فردیکه در شهوات خویش غرق است، گوش به فریاد اجتماع نمیدهد و مانعی که او را قدری از شهوات مستولی بر وی، به نفعدیگران فرود بیاورد، احساس نمیکند و همین آزادی و بیبندو باری است که فرانسه را ناتوان نمود و در نتیجه، همین که بااولین ضربت آلمان روبرو شد، از پا درآمد و با ذلت در دامن فاتحین افتاد و رقاص خانهها و بارها و کابارههای پاریس، درمقابل بمبهای بال دار! دشمن قرار گرفت.
بنابر این، در محدودیتی که برای شهوت جنسی قرارداده شد، مصلحت و صلاح جامعه بدون تردید رعایت شده است. ولیاین تنها مقصود و هدف این کار نیست، بلکه حفظ و نجات فرد از زندگی پراضطراب و دردناک نیز، هدف دیگر آن بشمارمیرود.
از این مثالها، طبیعت دوگونه و مزدوج حدودی را که اسلام بر شهوتهای جسم قرار میدهد، میتوانیم درک کنیم و از مطالعهآنها میتوانیم دریابیم که اسلام بیهوده و بدون داشتن هدف صحیح، این کار را نکرده است و این نظر غرضآلودی که پارهای ازروانشناسان و جامعهشناسان درباره آن دارند، به هیچوجه بر آن تطبیق نمیشود، آنها قیود دین و اخلاق و اجتماع را به دورانعقاید توتمی و نظامهای تابوی موجود در بین قبایل وحشی، مربوط میدانند.
ولی باید دانست که وجود پارهای از مشابهتها، میان تحریمهای ادیان و یا محرمات اسلامی با محرمات قبایل وحشی وهمچنین تحول این محرمات قبایل وحشی، بهصورت قوانین عادی و مدنی، نمیتواند از ارزش این قوانین و نظامها، چیزیبکاهد و آن را در معرض استهزاء و تمسخر و تاخت و تاز طرفداران تقدم! و تمدن! قرار دهد.
دانشمندان غرب درباره دین و جامعه و اخلاق خود، آنچه را که میخواهند بگویند! و بسا ممکن است که کم و بیش در آنمورد حق با آنها باشد، ولی ما مسلمانان احتیاج نداریم که درباره عقاید خود چیزهایی را باور کنیم که آنان درباره اعتقاداتخود پذیرفتهاند و یا ادعاهای آنها را، کورکورانه و بوزینهوار، بر قوانین و نظام خود تطبق کنیم، ما نظام روشنی داریم که درمقابل تمسخرها و تخریبهای عوامل تخریب، مقاومت کرده عرض وجود مینماید، زیرا نظام ما نظامی است که در مورد هرقید و حدی که برقرار میکند، هدف مشخص و خاصی دارد و هرگز آن را مانند آداب «توتمی» و محرمات وحشیان پیچیده بهابهام و غموض نمیکند، و هنگامیکه این دستورات را در معرض مطالعه قرارمیدهیم، فواید و نتایج آن را درمییابیم و برایدرک آن، فقط یک نظر سالم و دور از اغراض لازم است و در لابلای آن، مزیت بزرگ و اختصاصی را مشاهده میکنیم کهعبارت است از اینکه: در برابر هر قیدی، هدف مزدوج و دو جانبهای وجود دارد، بطوری که در آن واحد مصلحت فرد وجامعه، هر دو با هم، بطور کامل رعایت میشود.
و اگر بر فرض، در محرمات اسلام و یا دین بطورکلی، شباهتهایی با محرمات قبایل وحشی وجود داشته باشد، فقط این دلیلبر این است که پارهای از محرمات آنها تصادفاً یا بدون تصادف، براساس درستی بنا نهاده شده است و اسلام ـ و یا دین بطورکلی ـ آن را به همین دلیل که براساس درستی برقرار است، به حال خود واگذاشته است و این خود، شاهدی به نفع دین استنه بر زیان آن، زیرا معنی این کار این است که دین با هیچ روش حقی ناسازگاری و با طبیعت اشیاء منافاتی ندارد و آنچه رامیپذیرد و یا رد میکند، بیهوده و یا بودن مأخذ و علت نیست و در این کار، رعایت مصلحت انسانیت و سود و زیان آن رامیکند.
و از طرف دیگر، این نکته را هم اعلام میکند که زندگی وحشیان سرتاسر شر و فساد نیست و بطور کلی و صد در صد، از دیدنحق نابینا نیستند، بلکه راههایی هم هست که هزاران سال قبل از آنکه عقل آنها بدان برسد، آنان را از پارهای از حقایق آگاهمیکند که کیفیت آن طرق، هنوز از دسترس فهم ما خارج است. و این دلیل بر این است که باید به مجموع بشریت ایمان آورد، نه نها به عقل او، و مشاهده این دلایل، ما را از غلو شدید در ایمان به عقل تنها، بازمیدارد.