به کتاب «عدالت اجتماعی در اسلام» مراجعه شود. (خسروشاهی)
ولی هنگامی که از آن انگیزه و روح دور شدند، دیگر علیه چنین رژیمی به قیام نپرداختند، در صورتی که نظام اقطاعی وفئودالیسم، آنان را با کمال ذلت در هم پیچیده بود!...
شگفتی چهارم این که دوره فئودالیته روزگار معاویه و جانشینان او، چون نیروی جبری، در مشاعر عمربن عبدالعزیزاثری نگذاشت، او برای در هم شکستن آن بپاخاست و مسیر دولت را در امور سیاسی و مالی، بصورت اسلامیبازگردانید و آنچه را که امراء بنی امیه از مردم گرفته بودند، از آنان پس گرفت و به صاحبانشان مسترد داشت و نشرعدالت اقتصادی و اجتماعی را در اقطار اسلامی، که از هند تا شمال آفریقا امتداد داشت، آغاز نمود و کار بجایی رسیدکه عمال وی به دنبال فقرا و تنگدستان میرفتند و کسی را نیازمند نمییافتند، زیرا همه در نتیجه کار خود، بینیاز شدهبودند.
پیدایش این حالت از آن جهت نبود که نظام اقطاعی، مانند یک مرحله تحول اجتماعی از هم پاشید و متلاشی شد، زیرا روش اقطاعی، دوباره به مجرد گذشتن روزگار عمربن عبدالعزیز، از سر آغاز شد، بلکه علت آن بیداری عقیده درقلب و دل آن مسلمان آزاده بود. و این نیروی مؤثر، همه قوانین اقتصادی را در هم شکست و همه را در برابر «مشاعر واحساس» یک فرد، خاضع نمود... او اراده کرد و به یاری و استمداد عقیدهاش، در راه خدا آنچه را که اراده نموده بود، اجراء نمود.