انسان بین مادیگری و اسلام

فهرست کتاب

فلسفۀ‌ نظری‌ مرام‌ «کمونیسم‌» این‌ بود که‌ گفتیم‌، اما در مقام‌ عمل‌:

فلسفۀ‌ نظری‌ مرام‌ «کمونیسم‌» این‌ بود که‌ گفتیم‌، اما در مقام‌ عمل‌:

دشت‌های‌ سیبری‌ از برف‌ مملو شده‌ و اردوگاه‌های‌ کار اجباری‌ برای‌ مجازات‌ کسانی‌ مهیا گردیده‌ که‌ می‌خواهند به‌پیروی‌ از افکار نوین‌ خود، بر این‌ مرام‌ خورده‌ بگیرند، و یا به‌ آستان‌ کثیف‌ استالین‌[٦٥]، خدای‌ زور کمونیست‌، اسائه‌ادب‌ کنند...

زیان‌ مرام‌های‌ دیکتاتوری‌ در اینجا پایان‌ نمی‌گیرد. میلیونها بشر را در برابر خواست‌های‌ دولت‌ محکوم‌ و اسیر کردن‌سرانجام‌ بدانجا منتهی‌ می‌شود که‌ دیگر کسی‌ توانایی‌ فکر سلیم‌ و بینش‌ صحیحی‌ نداشته‌ باشد. در کارخانه‌ دولت‌افکاری‌ ساخته‌ شده‌ آن‌ را به‌ مغز مردم‌ تزریق‌ می‌کنند. آنگاه‌ مغز از کار می‌افتد و دیگر قادر نیست‌ که‌ عمل‌ طبیعی‌ خودرا به‌ خوبی‌ انجام‌ دهد. آخر اگر به‌ بدنی‌ پی‌ در پی‌ ویتامین‌ بدهیم‌، دستگاه‌ گوارش‌ از وظیفه‌ طبیعی‌اش‌ یعنی‌ فعالیت‌روی‌ غذاهای‌ عادی‌ و طبیعی‌، بازمی‌ماند و این‌ یک‌ خاصیت‌ طبیعی‌ است‌ که‌ آن‌ را نه‌ سرمایه‌داران‌ جعل‌ کرده‌اند و نه‌کمونیست‌ها قادرند که‌ تغییرش‌ بدهند. هر عضوی‌ که‌ مدتی‌ از کار طبیعی‌ خود برکنار بماند، رفته‌رفته‌ بی‌خاصیت‌ وسرانجام‌ معدوم‌ می‌گردد.

دستگاه‌ مغز باید بطور آزاد فکر کند. هرگاه‌ آزادی‌ در فکر کردن‌ را از آن‌ بگیریم‌، مانند دستگاه‌ گوارش‌ آن‌ نیز به‌ سستی‌ واختلال‌ می‌گراید.

بنابراین‌، سران‌ ملتی‌ که‌ مدعی‌ صلاح‌اندیشی‌ و خیرخواهی‌ برای‌ افراد ملتند چگونه‌ آنان‌ را اینگونه‌ به‌ محرومیت‌فکری‌ دچار می‌سازند. ایشان‌ می‌بینند اگر مردم‌ در ابراز عقاید شخصی‌ آزاد باشند، حتماً لغزشهای‌ حکومت‌ را تذکرمی‌دهند و از اجرای‌ منویات‌ عده‌ای‌ مغرور و خودسر ممانعت‌ می‌کنند.

کسانی‌ می‌گویند اقتصاد تنها عامل‌ اصلاح‌ جامعه‌ است‌ و بدون‌ کوچکترین‌ نیازی‌ به‌ امور روحی‌ و اخلاقی‌ می‌توان‌کارهای‌ کشور را بر بهترین‌ پایه‌ استوار نمود و همچنین‌ اقتصاد می‌تواند به‌طور اتوماتیک‌، دولت‌ صالح‌ و ملت‌ صالحی‌به‌ وجود آورد. اما این‌ سخنان‌ حاکی‌ از جهل‌ و ساده‌لوحی‌ گویندگانش‌ می‌باشد[٦٦].

آری‌، افراط‌ در تعظیم‌ شخصیت‌ فردی‌. موجب‌ تجاوز به‌ مقررات‌ اجتماعی‌ و خفیف‌ شمردن‌ آنها بوده‌ و بسی‌ زیان‌آوراست‌. ولی‌ از سوی‌ دیگر، افراط‌ در «جامعه‌ محوری‌» نیز خطرناک‌ و بسیار مضر است‌. یعنی‌ آنکه‌ فرد را در برابر جامعه‌ناچیز و دست‌ بسته‌ بشمریم‌.

[٦٥]- این‌ مطلب‌ را در چاپ‌ اول‌ این‌ کتاب‌ نوشتم‌. «استالین‌» هنوز زنده‌ بود که‌ کمونیست‌های‌ «مصر» به‌ من‌ حمله‌ کردند و گفتند در شوروی‌ ابداً دیکتاتوری‌وجود ندارد! اما پس‌ از مرگ‌ استالین‌ حملات‌ مطبوعاتی‌ علیه‌ استالین‌ شروع‌ شد و از همان‌ کشور اخباری‌ در دنیا منتشر گشت‌ که‌ وی‌ را جلاد و دیکتاتوری‌خشن‌ معرفی‌ می‌کرد که‌ با آهن‌ و آتش‌ و نیروی‌ پلیس‌ بر کشور حکومت‌ می‌کرد و وعده‌ دادند که‌ دیگر هرگز حکومت‌ مطلق‌ فردی‌ به‌ روسیه‌ برنخواهد گشت‌؟!...

[٦٦]- بهترین‌ شاهد در این‌ امر شخص‌ استالین‌ است‌ چه‌ با وجود آنکه‌ در سایه‌ نظام‌ کمونیستی‌ تربیت‌ و سرمایه‌های‌ وجودی‌اش‌ در مهد کمونیستی‌ پرورش‌یافته‌ بودند، باز جلادی‌ از آب‌ درآمد که‌ بعد از مرگش‌ روزنامه‌های‌ شوروی‌ نوشتند که‌ میلیونها انسان‌ را قتل‌ عام‌ کرده‌ و حکومت‌ نظیر او دیگر نباید تکرار شود!.