زن و مرد و سرنوشت انسانی
زن و مرد از نظر بشر بودن با هم مساویند. یعنی هر دو از یک مبداء و از یک سرشت آفریده شدهاند. زن و مرد مشمولهمان وضعی هستند که ما در فصل «نظریه اسلام» بیان کردیم، یعنی نه فرشته و نه شیطان ولی به اراده خود قادرند کهمثل فرشتگان به جهان قدس پرواز کنند و هم میتوانند همچون شیاطین به پرتگاه درافتند.
افتخارهایی که هریک از زن و مرد برای خود پنداشتهاند همه عاری از حقیقت است. من معتقدم که زن و مرد هر دو، در مسیر خود دارای همهگونه شرافتند و در ضمن ممکن است فرومایه نیز بشنود!.
برابری زن و مرد تنها به معنای فوق صحیح است. این دو جنس مخالف به هم میپیوندند و با تبادل سرمایههایفطری، نیازمندیهای خود را برطرف میسازند. ولی هرگز نمیتوان ادعا کرد که آن دو در تمام جهات با هم یکسان وبرابرند، چه این سخن علاوه بر آنکه مایه اغراقگویی دارد، تمام حقایق جسمی، روانی، بیولوژی و فیزیولوژی زن ومرد را انکار میکند.
روابط زن و مرد هرگز بر پایه جنگ و ستیز نیست. تا هریک اسلحهای نیز به دست بگیرد و مادامالعمر در کمین دیگریباشد.
بیشک زن در طول تاریخ صدمه دیده و بسی مورد اهانت واقع شده است. او را همواره به جرم آنکه بچه میزاید وکار و شئون مردان را عهدهدار نیست، سرزنش میکردهاند.
اما این سقوط به بشریت است و ما هرگز نباید خود را بدان مبتلا سازیم. برای جبران این سرزنش بود که عدهای به زنحق دادند که فعالیت کند و برای خود پول دربیاورد. ولی این امر سبب گردید که در اروپا زن مطلقالعنان گردد و خود رابه هر حیوانی که از وجودش آتش شهوت برمیخیزد، تسلیم نماید. در آمریکا زن در حقوق اقتصادی با مرد مساواتدارد و خود در به دام انداختن مردان ابتکار عمل دارد و در ابراز تمایل جنسی نیز از آنان پیشی میگیرد.
ولی آیا این همان شرافتیست که زنها به دنبالش میگردند؟ یا نگونبختی است که به نام استقلال و آزادی او را بیخانمان گردانیده ؟!.