انسان بین مادیگری و اسلام

فهرست کتاب

اصالت‌ جامعه‌؟

اصالت‌ جامعه‌؟

اینک‌ ببینیم‌ تجاوزی‌ که‌ از ناحیه‌ جامعه‌ به‌ حریم‌ فرد روا می‌رود، چه‌ پی‌آمدهایی‌ خواهد داشت‌؟

در آنجا که‌ عده‌ای‌ خودرأی‌ و مستبد، دیگران‌ را به‌ زیر فرمان‌ خویش‌ کشیده‌ با تحمیل‌ نظام‌ خاصی‌ بر آنان‌، شخصیت‌فردیشان‌ را منکوب‌ کرده‌اند، در چنین‌ نظامی‌ دیگر فرد، حکم‌ گوسفندی‌ دارد که‌ به‌ همراه‌ گله‌ به‌ هر سو کشیده‌می‌شود.

آری‌، هر جامعه‌ای‌ که‌ با استبداد فرمانروایان‌ خوگرفته‌، هرگز به‌ افراد خود اجازه‌ هیچگونه‌ مسألۀ‌ شخصی‌ یا اندیشه‌ای‌برخلاف‌ خواست‌ دولت‌ نمی‌دهد. دولت‌ نیز با وسایل‌ گوناگونی‌ آنان‌ را میان‌ بیم‌ و امید نگاه‌ می‌دارد و همواره‌سعی‌اش‌ این‌است‌ که‌ سلطه‌ و سیادت‌ خود را برافکار مردم‌ همچنان‌ نگاه‌ بدارد...

نخست‌ راه‌ تربیت‌ اطفال‌ را در پیش‌ می‌گیرد و در دبستان‌، دبیرستان‌ و دانشگاه‌ آنان‌ را طبق‌ دلخواه‌ خود پرورش‌می‌دهد. حتی‌ هنگام‌ اشتغال‌ به‌ کار و صنعت‌ یا در کارخانه‌ و مزرعه‌ باز مردم‌ از مراقبت‌ شدید حکومت‌ رهایی‌ ندارد.

دولت‌ با قبضه‌ کردن‌ شئون‌ کودک‌ بذر بردگی‌ را در دلش‌ می‌افشاند و نظام‌ خود را طوری‌ در نظرش‌ وانمود می‌کند تاکودک‌ گمان‌ کند که‌ بالاتر از این‌ نظامی‌ تصور نمی‌شود.

ابزار کار برای‌ دولت‌ در این‌ زمینه‌ نامحدود است‌. آن‌قدر می‌کوشد تا کودک‌ به‌ طریق‌ ناخودآگاه‌ نظام‌ او را «حقایق‌» تخلف‌ ناپذیری‌ تلقی‌ کند. کودک‌ در خلال‌ این‌ جریان‌ در محدودیت‌ فکری‌ و عدم‌ رشد عاطفی‌ بسر می‌برد.

حکومت‌های‌ دیکتاتوری‌ می‌کوشند تا شخصیت‌ فرد را با نظام‌ خود آنچنان‌ مرتبط‌ سازند که‌ دیگر نتواند برای‌ خودوجودی‌ انسانی‌ و مستقل‌ احساس‌ کند، و همواره‌ خروج‌ از این‌ نظام‌، در نظرش‌ همچون‌ بیرون‌ رفتن‌ ماهی‌ از آب‌، یاخارج‌ شدن‌ پرنده‌ نوزادی‌ از لانه‌اش‌، مشکل‌ می‌نماید.

این‌ پیوند ناخودآگانه‌ را دولت‌ به‌ وسیله‌ تبلیغات‌ وسائل‌ ارتباط‌ جمعی‌ (روزنامه‌، کتاب‌، مجله‌ و سینما) در این‌ افراد ونظام‌ خود استوار می‌کند، تازه‌ به‌ اینها هم‌ قانع‌ نشده‌ با تعیین‌ پلیس‌های‌ مخفی‌ شرایطی‌ پیش‌ می‌آورد که‌ همه‌ ازیکدیگر وحشت‌ پیدا می‌کنند، بطوری‌ که‌ پدر از فرزند و زن‌ از شوهر و خواهر از برادر خود احساس‌ ناامنی‌ می‌کند.

ملاحظه‌ کنید با چنین‌ وضعی‌ آیا ممکن‌ است‌ انسان‌ برخلاف‌ میل‌ حکومت‌، از جای‌ خود تکان‌ خورده‌ سخنی‌ بگوید؟در چنین‌ اجتماعی‌ افکار زنده‌ به‌ افول‌ خواهند گرایید.

با تمام‌ این‌ سختگیریها باز آن‌طور نیست‌ که‌ فرد احساس‌ شخصیت‌ و انگیزه‌های‌ فردی‌ خود را به‌ کلی‌ فراموش‌ کند.

حکومت‌های‌ دیکتاتوری‌ روی‌ همین‌ اصل‌ مجبورند که‌ افراد را در شئون‌ حیوانی‌ و شهوت‌ آزاد بگذارند تا جبران‌سایر محدودیتها بشود، و روزی‌ پیش‌ نیاید که‌ نیروهای‌ متراکم‌ شده‌ که‌ از راه‌ سرکوبی‌ عواطف‌ و تمایلاتشان‌ انباشته‌گردیده‌، به‌ شکل‌ انقلابی‌، خود را رها کنند و منفجر شوند.

نظام‌ دیکتاتوری‌ تا اندازه‌ای‌ به‌ اعانت‌ مستمندان‌ و سر و سامان‌ بخشیدن‌ به‌ وضع‌ مردم‌ محروم‌ و رنجبر نیز پرداخته‌است‌. شاید هم‌ اکنون‌ در روسیه‌ کمونیست‌ وضع‌ افراد ملت‌ آن‌ چنان‌ روبه‌راه‌ باشد که‌ اصلاً قابل‌ مقایسه‌ با دوران‌ تیول‌و روزگار تزارها نمی‌باشد.

اما باز عیب‌ واقعی‌ و اشکال‌ بزرگ‌ کمونیستها و هر نظام‌ دیکتاتوری‌ دیگر در اینست‌ که‌ واقعیات‌ را آن‌ طور که‌ باید به‌حساب‌ نمی‌آورند و خلاصه‌ انسان‌ در نظام‌ آنها ابزاری‌ بیش‌ نمی‌باشد.

... انسان‌ موجودیست‌ صاحب‌ اراده‌ و دارای‌ شخصیتی‌ مستقل‌. درست‌ است‌ که‌ ارادۀ‌ وی‌ با رعایت‌ مصالح‌ عمومی‌محدودیت‌ پیدا می‌کند، ولی‌ باز انسان‌ در ظرف‌ اجتماع‌ آزاد است‌ و می‌تواند درباره‌ امور اجتماعی‌ رأی‌ بدهد و انتقادکند و از خود نظری‌ ابراز بدارد.

فرد در اجرای‌ تمایلات‌ شخصی‌ تا آنجا که‌ به‌ دیگری‌ لطمه‌ نزند آزاد است‌. همچنین‌ در افکار شخصی‌ خود که‌ جهان‌ وزندگی‌ را توجیه‌ می‌کند و در انتخاب‌ روشی‌ که‌ برایش‌ میسر و مناسبتر است‌. کاملاً آزادی‌ دارد.

آزادی‌، زاییده‌ اندیشه‌ تکامل‌ است‌ و اموری‌ از قبیل‌ دانش‌، صنعت‌ و تولید در پرتو انگیزه‌های‌ فردی‌ و غریزه‌ مالکیت‌، به‌ اثبات‌ رسانیدن‌ شخصیت‌ و میل‌ به‌ رشد و شهرت‌، رو به‌ کمال‌ می‌رود.

طرفداران‌ کمونیسم‌ گمان‌ کرده‌اند که‌ شخصیت‌ فردی‌ در نظرشان‌ محترم‌ انگاشته‌ شده‌ ولی‌ با این‌ تفاوت‌ که‌ می‌گویند:دولت‌ باید ملاک‌ امتیازهای‌ فردی‌ را معین‌ کند. همچنانکه‌ ملاحظه‌ می‌شود این‌ اندیشه‌ در واقع‌ امتیاز ذاتی‌ فرد را لغوکرده‌ و گفته‌ است‌ که‌ آن‌ تابع‌ نظر جامعه‌ است‌. دیگر موضوع‌ اینکه‌ انسانی‌ پیدا شود که‌ شخصاً لیاقت‌ راهبری‌ و برتری‌به‌ سایر افراد جامعه‌ را داشته‌ باشد و حتی‌ در افکار و عقاید آنان‌ نیز رسوخ‌ پیدا کند، در زمره‌ خرافات‌ و اوهام‌عقب‌افتادگان‌ است‌. ظهور «فرد خارق‌العاده‌ و ممتاز» بدین‌گونه‌ از نظر آنان‌ نفی‌ می‌شود.

بنابراین‌، ما نیز مثلاً خرافی‌ هستیم‌ که‌ به‌ وجود محمّدبن‌عبدالله  ص (انسان‌ خارق‌العاده‌) ایمان‌ داریم‌ و می‌گوییم‌ اومردی‌ بود که‌ از نیروی‌ «وحی‌» کمک‌ گرفت‌ و چهره‌ بشریت‌ را طوری‌ تغییر داد که‌ اکنون‌ پرتو شخصیت‌ بزرگش‌ به‌مرتفعترین‌ قلل‌ انسانیت‌ نورافکن‌ است‌.