چرا طلاق باید تا این حد جنونآمیز شیوع داشته باشد؟
علت شیوع آن، همین آشفتگیهای اوضاع جنسی است که هیچگونه کنترلی درباره آنها مقرر نداشتهاند، مرد و زن هردو به خیابان و محفل و کنار دریا معتاد شدهاند و دیگر فضای محدود خانه برایشان لذّتی ندارد.
به عبارت روشنتر، مردی که عادت کرده به دنبال هر زیبارویی که دلش خواست برود، و زنی که هرجا مایل باشد!بدانجا ره میبرد، دیگر از محیط آرام و یکنواخت خانواده لذّتی نمیبرند. اینان میخواهند با عوامل گوناگونی غریزهخود را تحریک و هر شبی از آغوش جدیدی استقبال کنند و چون وارد مرحله زناشویی میشوند، پس از مدتی کهگذشت زن و شوهر از دست هم خسته شده و حس میکنند که مزاجشان دیگر با هم سازگار نیست.
این بود پیامد طبیعی برای هر نظامی که هدف خود را فقط لذّت بردن از مظاهر شهوی قرار میدهد. بشر هیچگاه تماماوصاف مطلوب خود را در وجود یارش نمییابد و قهراً افراد دیگری نیز با او تماس پیدا میکنند که اوصاف زندهتر وجلوههای فریبندهتری دارند.
اگر زن و شوهر به هم قانع نباشند و تمام احساسات و مشاعر خود را وقف یکدیگر ننمایند، هرگز در زندگی زناشوییخوشبخت نمیشوند.
آلودگیهای گذشته در زندگی انسان که آثار عمیقی در روان ــ ـ بویژه در زن ــ بهجای نهاده چگونه با ازدواج بکلی محومیگردد. ظرف ناخودآگاه که آثار رفتار انحرافی انسان را دربرگرفته، در آینده بدون توجّه، او را به مجاری معینی سوقمیدهد، گرچه خود او خیال کند که خودش گرداننده مقدرات زندگی خویش است. بنابراین، فایده آن زندگی چیستکه آدمی با همسر خوب بسر ببرد، در حالی که عواطف و افکارش به جای دیگری تعلق داشته و خاطرات عاشقانه و یالذایذ از دسترفتهای و یا یاد معشوقی بیوفا، در ضمیرش جای گرفته باشد.
برخی از «هوشمندان«! با نبوغ فکری خود به سخنان ما چنین پاسخ میدهند که همین دنیای غرب است که در دانش واختراع و جهات اقتصادی و سیاسی پیشرفت قابل ملاحظهای نموده است، ولی ما از سوی دیگر شیوع امراض عصبیو روانی را به آنان گوشزد میکنیم که تاکنون هرگز بشریت به این وضع مخوف نرسیده، حتی در آن دوران که در جنگل وغار بسرمیبرد.