کرامات امیر المؤمنین ابوبکرس
هشام بن عروه روایت کند از عایشهلکه گفت: چون پدرم رنجور شد که در آن رنجوری وفات یافت، یک روز مرا گفت: یا عایشه! رسولاللهص در کدام روز وفات یافت؟ گفتم: در روز دوشنبه. گفت: امید میدارم که من نیز در روز دوشنبه وفات کنم، پس در روز دوشنبه وفات کرد. عایشهلگفت: چون سکرات مرگ بر پدرم پدید آمد دیدم که پدرم دلتنگ شد و به یکبارگی دل ازین جهان برگرفت و به وقت خود مشغول شد، گفتم:
أَماوِیّ ما یُغْنِی الثَّراءُ عن الفَتَى
إذا حَشْرَجَتْ یَوْماً وضاقَ بِها الصَّدْرُ
فریاد که مال هیچ سودی نکند
چون مُرد دل و سینه شود روزی تنگ
ابوبکر دیده باز کرد و گفت: یا دختر من چنین مگوی؟ لیکن بگوی:
﴿وَجَآءَتۡ سَكۡرَةُ ٱلۡمَوۡتِ بِٱلۡحَقِّۖ ذَٰلِكَ مَا كُنتَ مِنۡهُ تَحِیدُ١٩﴾[ق: ۱۹] [۷۷].
پس گفت: چون من درگذرم مرا شوی و هم بدین جامه که پوشیدهام دفن کن و جامۀ نو به من مکن، یعنی به کفن من مکن که جامۀ نو بزندگان اولی ترست از مردگان، و چون مرا بشوئید در کفن نهید و نماز کنید بر من پس مرا بر تخت نهید و گوشه تخت برگیرید و بر روضۀ مطّهر خواجه انبیاص برید و سه بار بگوئید: یا ابا القاسم، یا محمّد! یا رسولَ اللهِ اینک یار غار تو بر دَر است اگر قفل گشوده شود و هریک بجایی افتد، مرا در اندرون برید دفن کنید در پهلوی پیامبرص و اگر قفل گشوده نشود مرا بگورستان بقیع برید و دفن کنید. عایشهلگفت: چون پدرم وفات کرد او را بشستیم و بوی خوش کردیم و کفن کردیم هم بدان جامه که پوشیده بود و نماز کردیم بر وی. پس او را برداشتیم و بر تخت مردگان و بر در روضۀ مقدس پیغامبرص آوردیم و سه بار گفتیم: یا اباالقاسم، یا محمّد، یا رسولَاللهِ! اینک صاحب تو بر دَر است در حال قفل گشوده شد و از همدیگر بیفتاد و آوازی شنیدیم از اندرون روضه که میگفت: «أدخِلُوا الحبیبَ إلی حبیبِه فإنَّ الحبیبَ إلی حبیبِه مشتقاقٌ» [۷۸]. یعنی؛ درآورید دوست به بر دوست که دوست بدوست مشتاق است.
[۷۷] ترجمه: هنگام بیهوشی و سختی مرگ ـ سکرات مرگ ـ به حقیقت فرا رسید. [۷۸] أخرجه ابن عساکر (۳۰/۴۳۶) وقال: منکر، وأبو الطاهر کذاب، وعبد الجلیل مجهول) [کنز العمال (۳۵۷۲۹)]. مُصحح.