۷- شیفتگی عمر به اسلام
عُمَر آنچنان شیفته اسلام است که به هیچ وجه کمترین زیان مسلمانان را نمیپذیرد و از این نظر است که در جریان صلح حُدیبیّه زبان به اعتراض میگشاید:
«باز گفت چون امیرالمؤمنین عُمَرسرا حمیّت مسلمانی غلبه کرد و چون مصطفیص به حدیبیه آمد تا به مکه اندر آید. و حدیبیه موضعی است به کنارۀ حَرَم، کافران حرم مکه او را باز داشتند از اندر آمدن به مکه و با وی صلح کردند که دیگر سال باز آید و عمره را قضا کند و سه روز مکه را خالی کنند تا وی اندر آید و عمرۀ خویش را قضا کند و مرادهای خویش به تمامی به جای آرد و باز گردد. مصطفیص به صلح اجابت کرد. چون عُمَر بدانست که صلح خواهد کرد حمیّت و صلابت اسلام بر وی غلبه کرد پیش ابوبکر صدّیق آمد و گفت: یا أبابکر نه وی پیغمبر خدای است؟ گفت: بلی. گفت: نه ما مسلمانیم؟ گفت: بلی. گفت: نه حق تعالی وعده خویش را راست خواهد کردن که فرموده است: ﴿لَتَدۡخُلُنَّ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ إِن شَآءَ ٱللَّهُ ءَامِنِینَ﴾؟ [الفتح: ۲۷]. ابوبکر گفت: بلی. گفت: پس این (ذل) صلح کردن چراست؟ ابوبکرسمر او را گفت: یا عُمَر آنجا رو که علامت است و هم آنجا بایست. یعنی تو و ما کهترانیم [۶۰۵]، ترا با اعتراض کردن کار نیست، ما را طاعت باید داشتن و خاموش بودن. پس عُمَرسرا صبر نمود. بیامد به خدمت مصطفیص و همان سخنها که با ابوبکر گفته بود با مصطفی بگفت. پس مصطفیص فرمود که: من بنده خداوندمﻷ و رسول وَیم و امر او خلاف نکنم. یعنی این صلح به امر خدای تعالی میکنم و خدایﻷ مرا ضایع نگذارد. پس ترا اعتراض نرسد که اعتراض بر حق تعالی باشد.
باز گفت: چون عُمَرسمغلوب بود اندر حمیّت دین پای از حدّ ادب بیرون نهاد و حق تعالی مر او را معذور داشت. نبینی که عذاب و ملامت نیامد. پس عُمَر گفت: از پس آن همواره روزه همی داشتم و صدقه همی دادم و بنده (را) آزاد همی کردم از آنچه آن روز حدیبیه کرده بودم اومید داشتم که جز خیر نباشد از بسیاری کفّارت که کرده بودم» [۶۰۶].
[۶۰۵] کهترانیم: کوچکترانیم. [۶۰۶] خلاصه شرح تعرف-۳۸۰-۳۸۱-۳۸۲.