۴- در زمینۀ خطبۀ خلافت صدیق چنین میگوید
زُهَری از وی (ابوبکر) روایت کرد که چون وی را به خلافت بیعت کردند ویسبر منبر شد [۱۴۰]، و خطبه کرد و اندر میان خطبه گفت: «واللهِ ما كنتُ حریصاً علی الإمارةِ یَوماً وَلا لَیْلَةً قَطُّ ولا كنْتُ فیها راغِباً وَلا سَأَلْتُها اللهَ قَطُّ فی سِرًٍّ وَلا علانِیَةٍ ولا لِی فی الإمارَةِ مِن راحَةٍ» [۱۴۱].
«به خدا سوگند که هرگز روز و شبی آزمند فرمان روایی نبودم و به آن تمایل نداشتم و هیچگاه در پنهان و آشکار آن را از خدا نخواستهام و در فرمانروایی آسایشی ندارم». سپس هجویری ادامه میدهد: «و چون بنده را از خدایﻷ به کمال صدق برساند و به محلّ تمکین مُکرّم گرداند منتظر وارد [۱۴۲]حقّ باشد تا بر چه صفت آید وی بر آن میگذرد، اگر فرمان آید فقیر باشد و اگر فرمان باشد امیر باشد، اندرین تصرّف و اختیار نکند چنانک صدّیقساندر ابتدا کرد» [۱۴۳].
رضا، هم در عرفان و تصوّف تسلیم شدن در برابر اراده و فرمان مشیت حقّ است تسلیم شدن به معنی عدم کارایی نیست چنانکه صدیق هیچگاه در انجام دستورات الهی و اوامر پیامبرص و امر به معروف و نهی از منکر کوتاهی نکرد.
[۱۴۰] رفت. [۱۴۱] منبع مذکور/۸۱. [۱۴۲] الهام. [۱۴۳] منبع مذکور/۸۱.