کرامات امیرالمؤمنین عُمَرس
اَنَس بن مالکسگفت: یک روز آدینه عُمَرسبر منبر بود و خطبه میکرد و ما حاضر بودیم. در میان خطبه آواز داد و گفت: «یا ساریةُ إِلی الجَبَلِ یا ساریةُ إلی الجَبَلِ» [۷۹]. یعنی یا ساریه بکوه رو. دو باره این کلمه بگفت. بعد از نماز مردمان پیش امیر المؤمنین علیسشدند و گفتند: یابن عَمَّ رسولِاللهِ بدان که عُمَر در میان خطبه چنین سخن بگفت. امیر المؤمنین علی گفت: عُمَر نگوید إلاّ حق بدرستی که من شنیدم از رسولاللهص که گفت که: «إن اللهَ تعالی ضَرَبَ الحقَّ عَلی لِسانِ عُمَر، ویَدِهِ»یعنی؛ حق تعالی بدست و زبان عُمَر حق پدید میکند. بعد از آن برخاست و پیش عُمَر رفت و گفت: یا امیرالمومنین مردم میگویند که: تو در میان خطبه سخن گفتی. عُمَرسگفت: نه، و لیکن حجاب از پیش من برداشتند از پیش منبر تا نهاوند و حوالی آن و بدیدم چهار فرسنگ. چنان دیدم که مشرکان کمین کرده بودند از پس کوه بر مسلمانان و مسلمانان دیدم که هزیمت بر ایشان افتاده بود و مشرکان در پس کوه کمین کرده بودند تا مسلمانان هلاک کنند پس آواز دادم بمهتر لشکر اسلام که ساریه بود و گفتم: یا ساریه بکوه رو و ساریه آواز من بشنید و بکوه شد و کمین بگشاد و ایشان بکشت و بر ایشان ظفر یافت. پس امیرالمومنین علیسخطی نبشت که این خط امیرالمومنین عُمَر ست بساریه، باید که خبر باز نماید از آواز عُمَر خطّابسکه شنیدی که گفت: یا ساریه بکوه رو. ساریه جواب باز کرد که این نامه در جواب امیرالمومنین از ساریه انصاری، امّا بعد بدان یا امیرالمومنین که آواز تو شنیدم در وقت نماز جمعه که گفتی: «یا ساریةُ إلی الجَبَلِ یا ساریةُ إلی الجَبَلِ»و گویی چنان بود که میان من و تو نبود إلاّ یک باع [۸۰]. و این نامه بعد از دو ماه به مدینه آوردند.
[۷۹] طبری و شیخ شهاب الدین عمر سهروردی و دیگران به این صورت نقل کرده اند: «یا ساریةُ الجَبَلِ- الجَبَلَ». [۸۰] باع: اندازه ای از سر انگشت دست راست تا سر انگشت دست چپ وقتی که دستها را افقی به طرفین باز کنند.