۲- مشورت رسول اکرمص با صحابه در باره اسیران بدر
در جریان اسیران بدر حضرت رسول اکرمص با صحابه مشورت کرد؛ ابوبکر صدّیق گفت: صلاح در این است که آنان را نکشیم، چون خویشان ما هستند و با گرفتن دِیَه آزادشان کنیم. و عُمَرسگفت: باید هریک از ما نزدیکش را گردن زند تا اختلاف پیش نیاید و برای همه روشن شود که اسلام از هر چیزی بر ما عزیزتر است، رسول گرامی نظر ابوبکر را پذیرفت. «صدّیقسبا اخذ فدا اشارت فرمود. و عُمَرسبه قتل، صواب دید و گفت: بفرمای تا هر یکی از ما به ضرب أعناق [۶۴۹]أقارب [۶۵۰]خویش قیام نمائیم. خواجهص میل به قول صدیق فرمود از برای امید داشتن ایمان از ایشان، و رجای زیادتی عدّت و عدد اهل اسلام. و هم از برای آنکه عبّاس [۶۵۱]سدر میان اُساری [۶۵۲]بود. پس هر اسیری را به چهل اَوقیه [۶۵۳]فروختند، و رسولص بر عبّاسسفدای او و فدای جعفر طیّار [۶۵۴]الزام کرد. عبّاسسایمان آورد و حسن اسلام و توفیق دوام دریافت. پس این آیه کریمه نازل شد:
﴿مَا كَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَكُونَ لَهُۥٓ أَسۡرَىٰ حَتَّىٰ یُثۡخِنَ فِی ٱلۡأَرۡضِۚ﴾[الأنفال: ۶۷]. یعنی: «پیش از تو هیچ پیغمبری را اسیر کردن یا فدا گرفتن نبود تا غالب شود در زمین».﴿تُرِیدُونَ عَرَضَ ٱلدُّنۡیَا﴾[الأنفال: ۶۷]. «(بیع اُساری ـ فدیه گرفتن از اسیران یا) مال و منال دنیا میخواهید». ﴿وَٱللَّهُ یُرِیدُ ٱلۡأٓخِرَةَۗ﴾[الأنفال: ۶۷] «و حقّ- سبحانَهُ و تعالی– آخرت را میخواهد (یعنی قوّت اسلام را به قهر کفّار)».
چون این عتاب آمد، رسولص میگریست و اصحاب در گریه بودند که عُمَرسآمد و گفت: سبب گریستن چیست؟ مرا نیز خبردار سازید تا به موافقت شما من نیز گریه کنم. رسولص فرمود: «لَو نَزَلَ فینا العذابُ لَما نَجى إلاّ أنْتَ» [۶۵۵].
پس رسولص در این حکم فضیلت عُمَر را اثبات کرد، با آنکه سیّد اوّلین و آخرین است» [۶۵۶].
[۶۴۹] جمع عُنُق، گردنها. [۶۵۰] جمع أقرب، نزدیکتران- خویشاوندان [۶۵۱] عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر و برادر حمزه سیّد الشهداء است. [۶۵۲] جمع اسیر. [۶۵۳] جزئی از رطل، یک دوازدهم رطل، قریب هفت مثقال جمع أواقی. [۶۵۴] این نقطه گویا اشتباهی است از نویسنده، چون جعفر قبل از هجرت ایمان آورده، به حبشه هجرت نموده بود. و پس از فتح خیبر بدستور پیامبر اکرم همراه با سایر مهاجران از حبشه بازگشت. و در غزوه بدر شرکت نداشت. (ب) [۶۵۵] اگر عذاب بر ما نازل میشد جز تو _ (کسی) نجات نمییافت. [۶۵۶] شرح فصوص الحکم - تاج الدین حسین بن حسن خوارزمی جلد اول- ۱۳۲.